Categories
چاشنی های اندیشه

با « بیدارساختن یک ملت»، آن ملت، « بیدارنمیشود». با واردکردن و تزریق کردن یک مشت افکار …

با « بیدارساختن یک ملت»، آن ملت، « بیدارنمیشود». با واردکردن و تزریق کردن یک مشت افکار، میتوان ملتی را « بیدارساخت »، ولی آن ملت، هنگامی بیدارمیشود که، دربیدارشدن، با روءیاهائی که در خواب دیده و در بیداری نیز دست ازسراونمیکشند وسایه وارهمیشه بدنبال او میدوند، و خودآگاهی اورا دربیداری تسخیرمیکنند، دست وپنجه نرم کند. روءیاهائی که دربیداری، اجزاء وتاروپود بیداری میشوند، بیداری را نیز، « وسیله » خود میسازند. بیداری، فقط گستره تعبیر وتاءویل روءیاها، درعمل وواقعیت میگردد. ملت هنوز دربیداری، خواب می بیند. درهفتخوان رستم، دیده میشود که وقتی اژدها ( اژی دها = ضد زندگی ) پدیدارمیشود واوخوابست، رخش که اصل روشنی میباشد ( رخش = رخشان = روشنی ) میکوشد که با کوبیدن سُم، رستم را بیدار « سازد » ورستم که ناخواسته، بیدار « ساخته میشود »، دربیداری بسیار خشمگین میشود، چون چشم او اژدها ( ضد زندگی ) را نمیتواند ببیند و ازبیدارسازنده خود متنفر میگردد ورخش را تهدید میکند که اگر بار دیگر مرا بیدارسازی، ترا خواهم کشت. درآن بیداری که از روءیاها خالی ساخته شده است، میتوان ضد زندگی را دید وشناخت. ملت، هنگامی بیدار میشود که میتواند ضد زندگی را ببیند، و آن هنگامیست که دربیداریش، ازچنگال روءیاهائی که درخواب دیده، رها ئی یابد.

http://www.jamali.info/chashniha )

Categories
چاشنی های اندیشه

تا حق دادن حکم فتوای قتل یا جهاد از ریشه ، کنده نشود نخواهیم توانست به آزادی وحاکمیت ملی و …

تا حق دادن حکم فتوای قتل یا جهاد از ریشه ، کنده نشود
نخواهیم توانست به آزادی وحاکمیت ملی وعدالت برسیم
واین فقط با گسترش فرهنگ ایران ممکنست

اینکه در فرهنگ ایران، جان و خرد انسان مقدس (گزندناپذیر) است، یعنی چه؟
یعنی، هیچ قدرتی، حق کشتن انسان و آزردن خردش را ندارد …
یعنی، کشتن به حق، برضد حق هست.
حقی که امر به کشتن بدهد، نا حقست …
یعنی، هیچ ملائی، حق فتوای قتل و فتوای جهاد ندارد …
یعنی، هیچکسی حق ندارد، امر به معروف و نهی از منکر بکند …
یعنی، هیچ کتابی و پیامبری و رهبری و آموزه ای، جز جان وخرد انسان، مقدس نیست …
یعنی، هیچکس، حق سلب آزادی از خرد انسان در اندیشیدن ندارد، چون خرد انسان، از جانش میجوشد …
یعنی، فقط خرد انسانی، حق نگهبانی و سامان دادن جان یا زندگی را دارد …
یعنی، فرقی میان بودائی و یهودی و مسلمان و زرتشتی و ترک و عرب و کرد و چینی و هندی نیست …
یعنی، گرانیگاه و سرچشمه حقوق انسانها، جان وخرد انسانهاست، نه ایمانشان به عقاید و ادیان و مکاتب و ایدئولوژیها …
یعنی، حکومت دینی و ایدئولوژیکی، سلب آزادی از خرد انسانیست که از جان میجوشد …
یعنی، «زندگی» برتراز «همه حقیقت ها»ست

Categories
چاشنی های اندیشه

گذاردن غایت و تلاش برای رسیدن به آن، دوپیایند جداناپذیرازهم دارد …

گذاردن غایت و تلاش برای رسیدن به آن، دوپیایند جداناپذیرازهم دارد. ازیکسو، غایت، خودش نا آگاهانه « مقدس ساخته میشود » و ازسوی دیگر، همه چیزها جزخودش، « وسیله رسیدن به آن»، وطبعا « بی قداست ساخته میشوند ». بدینسان « ارج » ازهمه چیزها، غصب وچپاول میگردد و پس ازاین غصب ارج ازهمه چیزها، میتوان آنهارا به آسانی قربانی کرد. خیلی ها می انگارند که « قداست » یک مقوله « دینی » است و نمیدانند که هرکجا غایتی گذارده شد، نا آگاهانه، مقدس ساخته میشود و ارج ازهمه چیزهارا غصب میکند و قربانی کردن هرچیزی را صواب ونیک میشمارد. هنگامیگه رسیدن به قدرت، غایت یک فرد، یا یک گروه و جامعه و طبقه وحزب و بالاخره یک دین شد، این فاجعه درتاریخ روی میدهد ورویداده است. آنچه تهی ازقداست هست ، میتوان بدون دغدغه خاطر، برای رسیدن به غایت مقدس خود، قربانی کرد وارج ازهرچیزی را ازآن غصب کرد. غصب وچپاول ارج انسانها وچیزها ، نه تنها ضروریست بلکه کاری مقدس و والامیشود.

http://www.jamali.info/chashniha )

Categories
چاشنی های اندیشه

انسان، وجودیست که در خود نمیگنجد. انسان وجودیست که ازخود لبریزمیشود …

انسان، وجودیست که در خود نمیگنجد. انسان وجودیست که ازخود لبریزمیشود. از خود، میدرخشد. از خود، پیشرفت میکند. از خود، میگسترد. او همیشه بیش از خودی میشود که بوده است. او، آینده میشود، آینده خود را میآفریند. او بیش از فکریست که داشته است و دارد. او هیچگاه « درخود نمی ماند ». او وجودیست افزاینده، افزونخواه. انسان را نمیتوان در چیزی وظرفی وقفسی وجائی، گنجانید. اورا نمیتوان در آموزه ای، مکتبی، عقیده ای، مذهبی و ایمانی گنجانید. او خود را درفراسویش، در ملت و در حکومت و در حقوق و در اقتصاد و در اخلاق و در بینش، میگسترد و در این خودگستریست، که به شادی و خوشی میرسد.

http://www.jamali.info/chashniha )

Categories
چاشنی های اندیشه

چرا انسان، « من » هست؟ چرا انسان درایران به خود « من » میگوید؟ …

چرا انسان، « من » هست؟ چرا انسان درایران به خود « من » میگوید؟ چون انسان خودرا، « کان وگنج » میشناسد. « مـن » چیست؟ « آنچیزیست که می مـنـد = آنچیزیست که می اندیشد ». منیدن یا اندیشیدن چیست؟ من، درمنیدن که اندیشیدن باشد، به خود شکل میدهد، و شیرابه رنگارنگ جان خودش را در رنگارنگیش، پدیدارمیسازد تا « من » بـشود. هر انسانی از این رو به خود « من » میگوید، چون « من یا مان »، شیرابه و مایه تخمیرگر درون چیزها و درون خود اوهست. انسان نیز چون همه گیاهان، سرچشمه شیرابه هاست. و منیدن که اندیشیدن باشد، روند پدیدارساختن و زایانیدنِ این شیرابه وجوهر، درشکلهای گوناگون و قوس قزح رنگهاست. نخستین انسان که جمشید باشد وبُن هرانسانیست، از دیدن سنگهای رنگین، به آنها دل می بازد و شیفته آنها میگردد. او این سنگهای گرانبهای رنگارنگ را از سنگهای خاره ( خاره = زن ) میزایاند و افسون میکند. او درست با زایانیدن سنگهای رنگین گرانبها، از خاره ها، خود را میشناسد. انسان درمنیدن باخردش، نه تنهاسنگهای گرانبهارا میزایاند، بلکه درهمان روند زایاندن طبیعت، غنای خودرا نیز میزایاند. آنچه درکان خود رنگین وگرانبهاست، در زایانیدن طبیعت و درزایانیدن انسانها، پیدایش می یابند. زایانیدن جهان واجتماع، روند. زایانیدن خود است. ماباید دایه جهان و اجتماع بشویم تا غنای خودرا بیابیم.

http://www.jamali.info/chashniha )

Categories
چاشنی های اندیشه

بیش از نیم قرن درایران، « روشنفکر» به کسی گفته میشد که « موءمن به ایدئولوژی مارکسیسم » بود …

بیش از نیم قرن درایران، « روشنفکر» به کسی گفته میشد که « موءمن به ایدئولوژی مارکسیسم » بود که « ادعای اینهمانی داشتن با علم وحقیقت » را میکرد. درواکنش با این روشنفکر، « روشنفکر دینی » پیدایش یافت که ادعای اینهمانی اسلام را با علم و حقیقت میکرد. و این دوگونه روشنفکری به یک اندازه، بیزار ازتفکرآزاد و دشمن سرسخت آزادی خرد انسانی بودند. انقلاب اسلامی، پیایند این دوگونه روشنفکری بود. از این رو مسئله بنیادیِ باز زائی فرهنگی ایران، آزادی ازاین دوگونه روشنفکریست. فرهنگ ایران، برپایه خردی بنا میشود که تابع ایمان به هیچ آموزه ای نمیگردد که خودرا بنام علم وحقیقت وتنها راه راست، فراسوی حق خردِانسان به شک ورزی مینهد. خرد آزاد، اندیشیدن انسان را استوار بر « روش پژوهش دائمی » میسازد، نه برپایه ایمان به آموزه ای که ادعای انحصاری اینهمانی با علم وحقیقت دارد. خرد آزاد انسان، پشت به « هـمه دانی » درهمه اشکالش میکند. علمی، علمست که همه چیزرا نمیداند وندانستن را سرآغازپژوهش میداند. برای خرد آزاد، نه آموزه ای وجود دارد که دانش همه چیزهادرآنست، و نه کتابی و خدائی را میشناسد که که حافظه کل علومست وبی نیازازنواندیشیست. آن دانستنی که همیشه با نادانستنی، گره خورده است، بنیاد آزادی خرد است. هردانشی باید نادانی هائی بیافریند و بیابد که نیازبه پژوهش دارند. هرچه را خرد آزاد روشن میکند، با آن تاریکیهائی نیزمیآفریند که زایشگاه پژوهشهای تازه اند. آموزه ای که فقط روشن میکند و تاریکی جستجو انگیزنمیآفریند، نازاسازنده خرد انسانیست.

http://www.jamali.info/chashniha )

Categories
چاشنی های اندیشه

خدا، در فرهنگ ایران، آذرفروز است نه روشنگر. او روشنائی بیکران نیست که همه را روشن کند …

خدا، در فرهنگ ایران، آذرفروز است نه روشنگر. او روشنائی بیکران نیست که همه را روشن کند، بلکه او « منقل یا کانون پرازاخگرهای آتشست » و این حبه های زغال، همان « جان » های انسانها هستند، که او در « تن هرانسانی » می نهد. آنگاه او بادنیکو یا « وای نیکو» میشود، و این حبه های زغال یا جان را درتن هرانسانی برمیافروزد، تا شعله ورشوند وزبانه بکشند وشکل مواج بیابند. از این رو تن انسان، به معنای اجاق وآتشدانست. خدا حبه های زغال وجود خود را که بهره ای ازجان خودش هستند درتن انسانها، برمیافروزد، تا « الو، یا البه » یعنی « الِ به = زنخدای به » بشوند. به عبارت دیگر، خدا، دراجاق یا آتشدان تن انسان، شعله ور وبرهنه ولخت میشود تا همه زیبائی اورا ببینند. این برهنه شدن خدا درتن انسان، که « برهنیتن » نام دارد، روند آفریدن خدا درتن هرانسانیست. خدا، ازتن هرانسانی، برهنه ولخت سربرمیافرازد وبه خود، در هر انسانی، شکل دیگر میدهد. خدای ایران که پیکریابی اصل زیبائی است ( هوچهره + سریره ) شرم از آن ندارد که خود را برهنه کند و درست همین برهنگی را صورت وجامه خود میداند.

http://www.jamali.info/chashniha )

Categories
چاشنی های اندیشه

ما به غلط می پنداریم که چیزی به نام « فلسفه » وجود دارد. ما فلسفه ها وفیلسوفها داریم نه فلسفه …

ما به غلط می پنداریم که چیزی به نام « فلسفه » وجود دارد. ما فلسفه ها وفیلسوفها داریم نه فلسفه. ازشیوه تفکرفلسفی هست که فلسفه ها آفریده میشوند، و مقصد ازآشنائی با فلسفه ها، انگیختن تفکرفلسفی درخود هست. همچنین، عرفانی یا تصوفی وجود ندارد، بلکه ما « شیوه تفکر عرفانی » را داریم که تصوفها وعرفانهای گوناگون آفریده است، و مقصود ازآشنائی با این عرفا نها، انگیختن تفکرعرفانی درخود هست. همچنین چیزی به نام « دین »، وجود ندارد، بلکه این شیوه تفکر دینی هست که ادیان ومذاهب گوناگون را به وجود آورده است وبه وجود خواهدآورد. و مقصود از آشنائی با این ادیان ومذاهب، انگیختن شیوه تفکر دینی خود هست. در شیوه تفکر فلسفی، میتوان بافلسفه های گوناگون آشناشد و از تنوع آنها بهره برد و آجیلی ازآنها فراهم آورد. همچنین با شیوه تفکر عرفانی، میتوان در شناخت تنوع تصوف ها وعرفانها بهره برد و درک جدائی وشکاف وتضاد میان آنها را کنارگذاشت. در شیوه تفکر دینی نیز میتوان از « آجیل عقاید دینی ومذهبی » بهره برد وتنوع تفکردینی ومذهبی را ستود و پسندید. پانتئون، در گذشته، نیایشگاهی بود که همه خدایان را میگذاشتند و درآنجا « انجمن خدایان » را داشتند و تنوع خدایان را می پسندیدند. با پیدایش دین زرتشتی و یهودیت و مسیحیت و اسلام، اندیشه « انجمن خدایان وشادی از تنوع دینی » طرد شد. اکنون زمان آن بازفرارسیده است که همانسان که دردانشگاهها، فلسفه های همه فیلسوفان عرضه میشود، و این فلسفه ها دیدگاههای متنوع « تفکرفلسفی » شناخته میشوند، همانسان، نیاز بدان هست که نیایشگاههائی تاءسیس گردد که ادیان گوناگون عرضه گردند، تا با درک تنوع تفکردینی ومذهبی، هر کسی تفکر دینی خود را بازیابد و ازاین « آجیل تفکرات دینی ومذهبی »، راه به شادی ازتنوع بیابد. انسان ، باید ازنو، زیبائی تفکر دینی را در درک ادیان ومذاهب درتنوعشان کشف کند. درک تضاد درادیان ومذاهب، پیایند بدویت و توّحش تفکر دینیست.

http://www.jamali.info/chashniha )

Categories
چاشنی های اندیشه

آزادی و تصادف، دوپدیده به هم پیوسته اند. تصادفست که انسان را به ابتکارونوآوری میانگیزد …

آزادی و تصادف، دوپدیده به هم پیوسته اند. تصادفست که انسان را به ابتکارونوآوری میانگیزد. تصادفست که انسان را به شگفت کردن واندیشیدن میانگیزد. انسان یاجامعه ای که نیرومند نیست ویقین به، خود ندارد، ازتصادف میگریزد ومیهراسد. اینست که درگذشته ادیان نوری، برای گریزازتصادف، غایت برای خلقت وتاریخ معین ساختند. همچنین سپس فلاسفه برای گریزاز تصادف، تاریخ را قانونمند دانستـند، تا مردمان با اعتقاد به آن غایت یا به این قانونمندی، اطمینان به آینده ای پیداکنند که درآن تصادف نمیتواند اثری داشته باشد . هم آن غایت وهم این قانونمندی تاریخ، نا آگاهانه ایجاد گونه ای اجبار میکرد که همه اتقاقات وتصادفات اجتماع وتاریخ را بسوی آن غایت یا رعایت آن قانون، خواهد راند، ولو آنکه انسانها، دراعمال وافکارشان ازآنها هرروز نیز سربپیچند . ولی چنین اطمینانی به غایت یا به قانونمندی تاریخی، نیروی ابتکاررا درانسان واجتماع نابود میسازد. انسان واجتماع نیرومند، نیازبه تصادفات دارند، تا درابتکارونواندیشی، آزادی را واقعیت بدهند. قانونمندی و عادیات وروزمرگی زندگی، نیازبه اندیشیدن ونیاز به ابتکاروآزادی را میکاهد . با حذف تصادفات، دراثرغایت اندیشی و ایمان به قانونمندی تاریخ، حق آزاد اندیشی ازانسان واجتماع گرفته میشود. کاهش سراسرزندگی به عادیات و قانونمندی و ازبین بردن انتظار تصادفات، به نابود کردن نیرومندی و یقین به خود و نیازبه آزادی کشیده میشود. این یقین واعتماد اجتماع به خود است که تصادفات را منفی وشوم نمیداند و درآن سرچشمه آزادی وابتکارخود را می یابد. این یقین وطمینان اجتماع به خود هست که اصل آزادی و استقلال و « شکل دهی به آینده » است. تصادف را نمیتوان ازآینده وازآزادیخواهی حذف کرد ، بلکه باید نگذاشت، تا یقین به خود را با اعتقاد به غایت الهی یا قانونمندی تاریخی ازما بگیرند. ازاین رو بود که فرهنگ ایران، « عمل واندیشه به هنگام » را بنیاد نیکی میدانست، و « هنگام اندیشی » را که از « نیرومندی انسان واجتماع سرچشمه میگیرد » سرمایه زندگی میدانست، نه « فرصت طلبی » را که از« سستی وضعف انسان واجتماع » سرچشمه میگیرد.

http://www.jamali.info/chashniha )

Categories
چاشنی های اندیشه

جان هرانسانی ، خانه ونیایشگاه ِ زنخدا جی ( خرّم )، یا « اصل زندگی وعشق ورا مشگری و جوانمردی وزیبائی » است …

جان هرانسانی ، خانه ونیایشگاه ِ زنخدا جی ( خرّم )، یا « اصل زندگی وعشق ورا مشگری و جوانمردی وزیبائی » است . و درست درهربامدادی ،که « با م + داته » یا « پگاه » یا « اوُش+ بام » باشد ، وانسان ازخواب ، چشم میگشاید تا زندگی تازه را ازنو آغازکند ، این زنخدای عشق وزندگی ورامشگری و جوانمردی ، از« شب که ارتا » باشد ، زاده میشود ، وبه پیشبازانسان میشتابد، تا اورا درآغوش گیرد . چون « نگاه چشم » هرانسانی نیز، زایش همین «خرّم یاجی» اززهدان ِارتاست که « مردمک چشم » نیزهست . « پَگ» در« پگ+گاه »، نام زن نارپستانست ، و«بام » یا « وام «هم ، به معنای. پستان وهم به معنای « زنخدای عشق » است . به « جُدی » که نام ماه دهم ( دی= خرّم ) نیزهست ، « آبام گاه » ، گاه زنخدای عشق یا بام گفته میشود . معنای جدُی درعربی ، مردبخشنده است ، و این واژه همان واژه « جد دی » هست که بنا بر اقرب الموارد ، به معنای « سخی وبخشنده وجوانمرد » است . ولی « جد+ دی » به معنای « شیرزنخدا خرّم » است . اینست که مولوی با شناخت این پیشینه فرهنگی دربلخ که نیایشگاه این زنخدا( شاده = خرّم ) بود، میسراید که :
هرروز بامداد ، درآید یکی پـری
بیرون کشد مرا ، که زمن ، جان کجا بـَری
گرعاشقی ، نیابی ، مانند من ، بـُـتـی
ور تاجری ، کجاست چو من ، « گرم – مشتری »
ورعارفی ، « حقیقت معروف جان » ، « مـنـم »
ور کاهلی ، چنان شَوی ازمن ، که برپـری
خرّم ، پریزاداست و مادرش ، پری ، یا شاه پریان ارتا ، یا سیمرغست . این اصل عشق وشادی( نام دیگرش شاده است ) و موسیقی و جوانمردی وزیبائی، انسان را ازخواب بیدارمیکند ، وراه فرار وگریز را به من می بندد ، و مرا به عشق به خود فرامیخواند ومیگوید: این منم که اصل زیبائی هستم واین منم که مشتریها را گرم میکنم ، ومن همان « حقیقت جان تو ، و جان هرانسانی هستم » ، و اگر کاهل وبیحال باشم ، مرا خیزان وپران ورقصان میکند .

http://www.jamali.info/chashniha )

Categories
چاشنی های اندیشه

درمورد جمشید میاید که یاقوت وبیجاده وزروسیم را : …

درمورد جمشید میاید که یاقوت وبیجاده وزروسیم را :
زخارا به افسون برون آورید شد آن بندهارا سراسرکلید
این افسونی که کلید همه بندها ست ، چیست ؟ با مفهومی که درذ هن ما ازافسون وجادووجنبل ، جا افتاده است ، اندیشه اصلی ، به کلی ناشناخته میماند.ولی درست این خرد انسانیست که با افسونگری ، همه ناپدیدها ونهفته را ازهم میگشاید و به شناخت خوب وبد میرسد . « افسون » و « افـزون » هردو یک واژه اند . هردوی این واژه ها به معنای « درزایش، بیش شدن » بوده اند . افسون ، به معنای « هنر زایانیدن ومامائی کردن » بوده است . افزون=af-zon به اصل « افزائیتن =af-zaayitan » باز میگردد که « فرا+ زائیدن » باشد( اف=aiwi) . واژه « سپنتا » نیز، همین معنای « افزایش = بیش زائی » را دارد ، هرچند درمتون ززتشتی به « مقدس » برگردانیده میشود . « ماترا سپنتا» ، خدای روز بیست ونهم، به معنای « مادرزاینده = مادرجانفزا » هست . گوسپند = گئوسپنتا به معنای « جانِ اف+ زاینده » است . درشوشتری به زَن ، « زوُنه » گفته میشود . و در گویش دوانی ، به مامائی کردن وزایانیدن « زونیدن=zonidan » گفته میشود ، و واژه « زُنـّار» هم ازاین واژه ساخته شده است .
افسونگری وافسون ، به هنرمامائی کردن و زایانیدن گفته میشود . زایانیدن ، معنای بسیارگسترده ای داشته است . درزائیدن است که کودک، پدیدارو « روشن » میشود و تکوین می یابد . ازاین رو واژه « زن » ، هم به معنای « زائیدن » وهم به معنای « شناختن » است . ازاین رو بینش وروشنی وشناخت هرچیزی ، زایانیدن آن چیزبوده است . همه اینها با « افسون وافسونگری » کارداشتند . با افسون یا هنر زایانیدن ، میشد سنگهای قیمتی را از« سنگ خارا » زایانید . سنگ به معنای زهدان و«خارا» به معنای زن هست .

http://www.jamali.info/chashniha )

Categories
چاشنی های اندیشه

خدا، در فرهنگ ایران، «ا صل همه چیزهاست»، نه شخص خالقی که فراسوی چیزها وگیتی میباشد …

خدا، در فرهنگ ایران، «ا صل همه چیزهاست»، نه شخص خالقی که فراسوی چیزها وگیتی میباشد. پس جان هرانسانی، خانه ونشیمنگاه و میهنِ «دوست = زوُش = زاوُوش» هست که نام خدای ایران بوده است. خدا که اصل دوستی است، جان هرانسانیست، پس جان هرانسانی، اصل دوستیست. اینست که باید درجان هر انسانی، این دوست، این اصل دوستی را جُست و یافت.

http://www.jamali.info/chashniha )

 

Categories
چاشنی های اندیشه

پشت کردن به فرهنگ چند خدائی، و پیدایش ادیان توحیدی، ورویکرد به ادیان توحیدی …

پشت کردن به فرهنگ چند خدائی، و پیدایش ادیان توحیدی، ورویکرد به ادیان توحیدی، درست برای «بدوی بودن» ادیان توحیدی بوده، چون از غنا و پیچیدگی چند خدائی میگریختند. در واقع، ادیان توحیدی هستند که، همه پدیده هارا بی نهایت بدوی و ساده میسازند، چون همه چیزها و وقایع را، تنها به یک اراده نسبت میدهند، و یک رنگی و یک اندیشگی و یک معیاری و وحدت کلمه و راه مستقیم واحد، و ایمان انحصاری به یک خدا و معیار، جانشین ِ طیف رنگارنگ زندگی میشود، و طبعا گلاویزی «زندگی رنگ کمانی» با فلسفه «یکرنگِ بیرنگِ» دین توحیدی، فاجعه تاریخ انسانی میگردد.

http://www.jamali.info/chashniha )

Categories
چاشنی های اندیشه

نوشدن، جوان شدن و تازه شدنست. انسان و جامعه، در جوان شدن وتروتازه شدن، نومیشوند …

نوشدن، جوان شدن و تازه شدنست. انسان و جامعه، در جوان شدن وتروتازه شدن، نومیشوند. از این رو بود که در ایران، به «جوان»، «نو» گفته میشد. اصطلاح «نو» در اصل«نواک» بوده است که در حقیقت «نپ + آگ» میباشد. «نپ» که نمی وتری است و «آگ»، تخم و خوشه گندمست. هنگامیکه آب وتری با تخم، باهم انباز و آمیخته شوند، بلافاصله تخم، سبز و تازه میشود. این شیرابه پدیده ها و واقعیاتست که باید بیواسطه در وجود انسان (مردم = مر + تخم) جذب و هنجیده شود، تا انسان و جامعه، نو و جوان وتروتازه شود. با وام کردن اندیشه های نو که در جوامع دیگر رُسته اند، هیچ ملتی و انسانی، تروتازه و جوان نمیشود. نوشدن با تروتازه شدن، یعنی با آفریننده شدن هستی ملت کار دارد.

http://www.jamali.info/chashniha )

Categories
چاشنی های اندیشه

اندیشیدن، در فرهنگ ایران، نقدکردن «معانی» هست که در «جان انسان، روان هستند» هستند …

اندیشیدن، در فرهنگ ایران، نقدکردن «معانی» هست که در «جان انسان، روان هستند» هستند، وباید درتن وحواس انسان، شکل به خود بگیرند (دیسیده = دیشیده شوند). جان که «جی+یان» باشد، به معنای جایگاه وخانه «جی = ژی» هست. ژی از آنجا که اصل جفتی است، سرچشمه آفرینندگی وسرشاری و جنبش است. جان، جفت شدن آب و آتش (گرمی وخویدی) است، یعنی هم شیرابه واَنگ ومان ومایه است، وهم گرمی، و بدینسان، «رنگ» یا شیرابه روانست. آتش و آب (شیرابه)، هردو، بی شکلند. مسئله، جوشش این شیرابه ومایه گرم روان است که حقیقت باشد، و اندیشیدن، شکل دادن به این آب رون و آتش شعله ور، درتن ودرحواس انسان میباشد. هرکسی، درتن وحواس ورفتاروگفتارش، شکل ویژه انفرادی خودرا به آن میدهد که خاص آن فرداست. این اندیشه کهن را عطاربدینسان درمصییت نامه ازنو، بازتابیده است
ذات جان را معنی بسیار هست لیک تا نقد تو گردد، کارهست
هر معانی، کان ترا درجان بود تا نپیوندد به « تن»، پنهان بود
چون به تن پیوست آن، خاص آن تست
نیست خاص آن تو، گردرجان تست
جان، سرشاراز معانی (معنا = مانا = مان = انگ وشیرابه) است و، نقدکردن آن در شکل دادن آن در تن خود، از راه اندیشیدنست. اندیشیدن، آنچه درجان شکل ناپذیراست، درتن وحواس، شکل میدهد.

http://www.jamali.info/chashniha )