جداکردن حکومت ازدین، و رفع تبعیضات، فقط بیان منفی سکولاریته است. بیان ِمثبت سکولاریته، آنست که زندگی همه انسانها درگیتی، گرفتن جشن باهمست. درسکولاریته، «جان انسان وتراوش خرد،ازآن، که سامانده زندگی وشادیست»، بر« ایمان»، اولویت دارد
Category: چاشنی های اندیشه
فرهنگ زنخدائی ایران، براین پایه قراردارد که « زندگی درزمان» جشن است، ونیازبه جُستن جشن درآخرت نیست. امروزه درغرب، این را سکولاریته ( زندگی ِزمانی) مینامند. رام، خدای زندگی وزمان(پیشوند زم ، نام اوست) خودش، تحول به زمین ( پیشوند زم ) می یابد. به عبارت دیگر، خودش با رقص وآوازو موسیقی، زندگی درزمان میگردد
ایران،درجشن هایش،« هست» .همه جشن ها باهم درایران، موجودیت فرهنگی وسیاسی و اجتماعی وحقوقی ایران را معین میسازند. این جشن ها،هیچ ربطی به دیانت زرتشتی ندارند. جشن ها، بنیاد ازبین بردن تبعیض طبقاتی و قومی وجنسی ومذهبی، وبرترین اصل اجتماعسازبوده اند، نه مذهب. جشن ها، واقعیت یابی گوهرخدای ایران، دراجتماع و اقتصاد وحکومت واخلاق بوده است، چون نامش ، «جشن ساز»میباشد. « بهمن »، که خرد نگهبان جامعه درطبیعت هرانسانی است، سرچشمه بزم وجشن است . خرد انسانی، باید درجشن زندگی برای همه بیندیشد. نفی جشن های ایران، نفی ِخردِ جشن سازانسانی ، ونفی غایت نهائی زندگی درگیتی ازاجتماع وحکومت است، که امروزه بنام سکولاریسم برایش عربده میکشند، ولی بادست خود نیز، نفهمیده، ریشه آنرا میکنند
( http://www.jamali.info/chashniha )
دموکراسی، برپایه « اکثریت فکری مردمان» بنا میشود، نه برپایه« اکثریت ایمانی ِموءمنان به یک دین یا به یک ایدئولوژی» . انسان، دردموکراسی، به عنوان « اصل اندیشنده» پذیرفته میشود، نه به عنوان « موءمن» . چون انسان، دراندیشیدن ، میتواندتغییراندیشه بدهد و درهمپرسی( دیالوگ) با دیگران، باهم حقیقت را بجویند، ولی انسان درایمان، نمیتواند بآسانی دست ازایمان بکشد
( http://www.jamali.info/chashniha )
فرهنگ ، وارونه آنچه در اذهان …
فرهنگ ، وارونه آنچه در اذهان، جا انداخته شده، مجموعه آت وآشغال هاوتباهکاریها ودژمنشیها و نابکاریها و رذالتهای آمیخته بانیکی ها، که درتاریخ مانده ، نیست. این یک تعریفِ بسیاراحمقانه ای درآمریکا بود که برخی، بنام علوم انسانی ، رایج ساختند . « فرهنگ » درایران ، به « اتصال مستقیم گوهرانسان به جانمایه وجوهرجهان هستی» شمرده میشده است که درآمیزش با آن، بینش حقیقت، مستقیما از هرفردانسانی میروئیده است
مراجعه نکردن به خـرد انسانها، برای یافتن حل مشکلات سیاسی واجتماعی واقتصادی وحقوقی، نه تنها سلبِ حق ازآنهاست ، بلکه « نفی ِانسان بودن آنها» نیز هست
روشنفکران ِغیردینی ، که رهبران فکری ِسکولارجامعه هستند، دربرابررهبران دینی( چه سنتی و چه نوگرای آن) ، ضعف ونالیاقتی وناشایستگی خود را در«انقلاب ضدمشروطه » سی ویکسال پیش، ثابت نمودند، واعتبارومرجعیت خود را به کلی نزدمردم ایران،ازدست دادند. بدینسان روشن شد که روشنفکران غیردینی، ریشه درخردمستقل وآزاد و درفرهنگ اصیل ایران ندارند. اینست که اکنون ملت، پشت به هردوگونه رهبری کرده است ، وبی این دورهبر، میخواهد باخردجمعی، برغم اشتباهاتی که پیش میآید، سرنوشت خود را بسازد، واین نشان بلوغ ملت است
درفرهنگ ایران، انسان باخـردش ازهمه پیامبران ومراجع ، بی نیازاست. خردِهرانسانی، مستقما با بُن جهان هستی ، پیوسته و همگوهرباآن ، وپیدایش آنست. چرا ؟ چون خدا درفرهنگ ایران، اصل روشنی نیست، بلکه کانون آتشیست که جان هرانسانی، اخگری ازآن کانونست، وازاین آتش جان ، خردانسان درحواسش، زبانه میکشدوگرم وروشن میکند
( http://www.jamali.info/chashniha )
درفرهنگ ایران، برترین مرجعیت درحکومت، خرد بنیادی خودانسانهاست،نه گاتا ونه قرآن ونه انجیل و … نه کاپیتال مارکس ، ونه کتابی دیگر، ونه ایدئولوژِهای دیگر، و نه بینش وتخصص یک رهبر
( http://www.jamali.info/chashniha )
هنگامی که همه مردمان بدون تبعیض بتوانند درجشن زندگی باهم انبازوشریک بشوند، اجتماع ، ساخته میشود. درفرهنگ ایران ، چنین جشنی، اجتماعسازاست ، نه تعلق داشتن به یک دین، یایک قوم، یا یک نژاد، یا یک جنس، یا یک زبان یا یک حزب
( http://www.jamali.info/chashniha )
ما فرزندان خدای ایران، سیمرغیم. تخم خدا، درهمه انسانها افشانده شده است، وجان آنها است . ما درفطرتمان ، نه مطیع الله ایم ، نه مطیع رسولش، نه مطیع اولوالامرش، نه امام دوازدهمش، نه ولایت فقیه اش. انسان درفرهنگ ایران، بدین معنی « مستقل» است. استقلال، یعنی نفی وطرد هرگونه اطاعتی وتابعیتی وتقلیدی ازهرقدرتی
همه جشن های ایران بدون استثناء ، سکولار( زمانی= سپنحی= اوامی) هستند وهیچکدام ، ربطی به زرتشت ندارند. «جشن» که «یسنا= یزنا» باشد، دومعنای پیوسته به هم دارد.ازیک سو، به معنای «نی نوازی »است، وازسوی دیگر، به معنای «زائیده شدن وپیدایش روشنی وبینش وشادی ازخود » است. فرهنگ ایرانی، زاده شدن درگیتی را برای آن میدانست که با شادی وبینش ِ جوشیده ازخودِ انسان، زندگی کند
تا روان مردمان ازتفکرات فلسفی ِزنده ( نه ازترجمه های فلاسفه غرب، که خود مترجمان نیزازآنها، چیزی نمی فهمند) انگیخته نشود ، وبا این تفکرات ، زندگی کردن درزمان، برترین ارزش نگردد، همه این شعارهای هیاهوبرانگیزسکولاریته، بی ثمرخواهد ماند