VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF
منوچهرجمالی
جنگ خدای ِ« کمال»
با خدای ِ« تـازگــی »
« بینش ِکامل یاکمال ِبینش»
بینشی هست که جان ومغزوچشم ودماغ رامیخشکاند
«خرد»،درفرهنگ ایران،«آب روانست»
خشک شد بیخ طرب ، راه خرابات کجاست ؟
تا درآن آب وهـوا ، نشو ونمائی بکنیم – حافظ
این اندیشه که « تازه خواهی » گوهرذاتی انسانست، ومعرفت نیز تابع این« اصل تازه خواهی فطری» اوست ، درداستانی از منطق الطیر،بازتابیده شده است . شیخ فرید الدین عطار، میسراید که :
میشد آن سقـّا مگر آبی به کف دید سقائی دگررا پیش صف
حالی این یک، آب درکف، آنزمان
پیش آن یک رفت وآب خواست آن
مردگفتش ،ای زمعنی بی خبر آب داری . آب میجوئی دگر؟
گفت ، هین آب ده، ای بخرد مرا زانکه دل بگرفت زاب خود مرا
سقائی ازسقائی دیگر، جامی آب میخواهد. آن سقا به او میگوید که توخودت آب داری ، پس چرا دیگر ازمن آب میخواهی . گفت من ازآب خودم ، دلم گرفته وازآن سیر وملول شده ام ، وآبی تازه میخواهم . آنگاه عطار، ناگهان با یک ضربه ،این اندیشه را با داستان آدم ، درقرآن وتورات،که داستان عصیان او از امرالله درخوردن از درخت ممنوعه ( یا خوشه گندم ) هست ، با ظرافتی بی نظیر، پیوند میدهد. واین « عصیان » را پیآیند « تازه خواهی گوهری انسان » میداند .