چه کسی از جمهوری ایرانی میترسد؟
مزدک بامدادان
پنج روز دیگر آزادیخواهان ایران بار دیگر به خیابانها خواهند آمد و رودرروی نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی خواسته های خود را فریاد خواهند کرد. مانند راهپیمائیهای گذشته شعارهای نوینی بر زبان راهپیمایان روان خواهند شد و دوباره بگومگوهای بی پایان بر سر زودهنگام بودن و یا تندروانه بودن آنها آغاز خواهند شد. شاید هیچ شعاری به اندازه شعار “جمهوری ایرانی” تا کنون واکنش اندیشه ورزان و تلاشگران جنبش سبز را – چه در درون و چه در برون از ایران – برنیانگیخته باشد. آزادیخواهان ایرانی، این شعار را برای نخستین بار روز هشتم مرداد ماه و در چهارراه ونک خیابان ولیعصر سر دادند (۱). واکنش کسانی چون میرحسین موسوی با نگاه به اندیشه ایشان نابیوسان و شگفت آور نبود، موسوی در بیانیه سیزدهم خود آشکارا نوشت: «ما جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد را میخواهیم». آنچه شگفت آور می نمود، برخورد گروهی دیگر از تلاشگران جنبش بود که اگرچه هیچکدام مهری به جمهوری اسلامی آقایان موسوی و خاتمی در دل نداشتند، هر یک به بهانه ای این شعار را “نابجا”، “تندروانه”، “نارسا” و یا “بهانه ای برای سرکوب بیشتر” می دانستند.
مشت نمونه خروار کسانی که به این شعار پرداختند، آقای اکبر گنجی بود که آنرا در پرده “مسئله ساز” خواند (۲). گنجی می نویسد:
«نوعی شيرينی وجود دارد که دانمارکی به شمار می آيد. نوعی سوسيس وجود دارد که آلمانی به شمار می آيد. نوعی فوتبال وجود دارد که آمريکايی محسوب می شود. نوعی رقص وجود دارد که هندی محسوب می شود. نوعی نان وجود دارد که فرانسوی به شمار می آيد. نوعی يقه وجود دارد که انگليسی محسوب می شود. آيا موجودی يا ايده ای به نام “جمهوری ايرانی” می تواند وجود داشته باشد يا به شمار رود؟ اگر جمهوری، حکومت جمهور مردم، مطابق قوائدی خاص،چارچوبی معين و نتايج نامعين باشد (يعنی از پيش معلوم نيست چه کسی برنده و چه کسی بازنده خواهد بود)، ايرانی و غير ايرانی نخواهد داشت. به تعبير ديگر، آيا نوعی جمهوری وجود دارد که ايرانی به شمار رود؟ پاسخ منفی است».