فجر اندیشه آزادی وپیشرفت، باشک به این اصل دمید، که بقاء و دوام حکومت، در ایمان به « یک مرجعیت دینی وسیاسی » است، و یقین به این اصل، پیدایش یافت که آفرینش مدنیت وپیشرفت، پیایند هماندیشی و همکاری و همآفرینی انسانها در اجتماعست. از این رو ایمان به یک مرجعیت دینی و سیاسی، برترین مانع استقرار آزادی وپیشرفت شمرده شد. با این عشق شعله کشنده آزادی وپیشرفت، به نفی هرگونه حقیقت از دین وخدا، پرداخت، ولی این، درست کاری نادرست بود. ازاینرو در جنبش دینی، که بلافاصله برضد فلسفه روشنگری برخاست، کوشیدند همه حقایق علمی و فلسفی را درخود دین بیابند یا جاسازی کنند. واکنش یک غلط، غلطی دیگرشد. آنچه را اغراق روشنگری زدود، اغراق دینی، افزود. از آنجا که در ایران، جنبش روشنگری، به علت فقدان فلاسفه ای که از فرهنگ خود ایران مایه گرفته باشند، ناقص وبی مایه وبسیارسطحی بود، جنبش دینی ضد روشنگری، توانست به آسانی آنرا عقب براند و شکست بدهد. ولی اندیشه آزادیخواهی و سرفرازی انسان، که در ادبیات ایران نهفته و باجان انسانها، سرشته شده است، سیمرغیست که ازنو ازخاکسترش، زبانه میکشد، و این مبارزه « روشنگری » و « ضد روشنگری » بارها در آینده، تکرارخواهدشد، تا زمانیکه، روان و ضمیر عوام را به جنبش آورد و خودرا ازبار تقلید ازمراجع دینی و سیاسی، که سرمایه ذلت وخواری انسان ونابود سازنده « ارج انسانی» است، برهاند.
( http://www.jamali.info/chashniha )