Categories
انسان سیمرغی، میاندیشد

انسان سیمرغی میاندیشد 6

منوچهرجمالی

با چهارشنبه سوری
غایت زندگی،« سوروشادی » میشود

چهارشنبه سوری
جشن ِپیدایشِ زمان وزندگی ِتازه
از آهنگِ موسیقی وازگـرمیِ ِمهـر

«سور»،غایتِ زندگی درگیتی

بادا مبارک درجهان ، سوروعروسیهای ما
سور وعروسی را خدا ، بـبـُریـد بر بالای ما
زُهره ، قرین شد با قمر، طوطی ، قرین شد با شکر
هرشب، عروسی دگـر، از« شاه خوش سیمای ما »
مولوی

Categories
انسان سیمرغی، میاندیشد

انسان سیمرغی میاندیشد 5

منوچهرجمالی

فرهـنگ ایران
و « انسان ِ هـَمـآ فـریـن »

انسان ، انباز ِطبیعت وخدا واجتماع وحکومتست

فلسفه ِ سـوسـیال ِایـرانی
جهان درهمآفرینی ، خودرا میآفریند
( فلسفهِ سکولاریته )

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

در فرهنگ سیمرغی- ارتائی ، انسان ، « گوهرانبازی یا همآفرینی ویا همبغی» ، درگستره معنایش دارد . اصل ِ جهان هستی ، آفریدن باهمست . آفریدن ، باهم آفریدن هست . همه جهان باهم ، جهان و زمان را میآفرینند . همه اجتماع باهم ، اجتماع وحکومت ونظام سیاسی وحقوقی واقتصادی وآبادانی وآزادی را میآفرینند . بازتاب این سراندیشه ، دراجتماع است که ، گرانیگاهِ فرهنگ اجتماعی وسیاسی و دینی و حقوقی ایران میباشد ، ودوام ونیرومندی وشکوه ایران را درهزاره ها  تاءمین کرده بوده است . براین شالوده بود که رستم سیمرغی که « نماد فرهنگ سیمرغیست » به بهمن زرتشتی که مرّوج دین زرتشت بود ، و درپی نابود کردن فرهنگ سیمرغی برخاسته بود ، با بخشیدن جام جم ( خرد گوهری خود انسان) به او ، میگوید  که :

Categories
انسان سیمرغی، میاندیشد

انسان سیمرغی میاندیشد 4

منوچهرجمالی

درفرهنگ ایران
خدا یا قـدرتی دیگـر
انسان رانمی آزمایـد
بلکه این انسانست که
همه چیزهارادرزمان میآزماید

با آمیختن باگیتی است که میتوان آموخت

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

درفرهنگ ایران ، انسان ، اصل ِ خود آموزیست ، خودش باید بی هیچ واسطه ای از آزمایشهای در زمان ( روزگار) بیاموزد . هربینشی را نیز که  انسان از دیگران بیاموزد ، مشروط به همین « اصل خود آموزی ، درخود آزمائی درزمان هست » ، و خودش ، حق دارد آن را ، ازسر بیازماید ، و با این آزمایش خود ، آن را بپذیرد، یا آن را نپذیرد ، یا آن را تغییرشکل بدهد  .

انسان، درگوهرش ، نیرومند ، یا به اصطلاحی دیگر، جوان ولبریزاززندگیست ، و خودش با دلیری ، به ابتکارآزمودن درجهان ودرتاریخ می پردازد، وازهزینه کردن نیرو، نمیاندیشد . خود را درگیتی وزمان ، آزمودن ، به معنای آنست که  انسان ، به آمیزش با جهان وبا زمان ، کشیده میشود و بدان روی میآورد ، تا گوهری غنی ونهفته و تاریک درخود را ، بگشاید وبگسترد .

درادیان ابراهیمی دیده میشود که  این خدا هست ( یا این خدا از راه ابلیس هست ) که انسان را میآزماید ( امتحان میکند ). درآئین زرتشتی نیز این اهریمن هست که انسانهارا میآزماید تا گمراه کند ، و انسان دراثر ناتوانی خردش ، گمراه هم میشود . خردانسان همیشه دراین آزمایشها ، گمراه میشود وضد خدا وحقیقت رفتار میکند . آنکه انسان را می آزماید ، انسان را تابع ومطیع و مغلوب ومقهورخود میسازد ، چون او انسان را ، با میزان خوب وبد خود میآزماید تا مشخص سازد که انسان ، طبق معیارخوب وبد او زندگی میکند ومیاندیشد  یا نه . این خدا یا دستگاه قدرت است که سرپیچی ازاین معیار ورفوزه شدن ازاین امتحانات را داوری میکند ومجازات و مکافات میدهد ، تا آنکه همه اعمال وافکارواقوال انسان را منطبق برمعیارخود ( استواروپایدارساختن قدرت خود ) بسازد . سراسرآموزش دراجتماعات ، برپایه همین « امتحان کردن ازسرچشمه های قدرت »  استوارساخته شده است .

ولی درفرهنگ ایران ، انسان با داشتن ابتکار در آزمودن در زمان ، این گوهر خود اوست که درگشوده شدن وشکفتن ، خوبی وبدی را درمی یابد ، و این خودش هست که داور خودش میشود .درهفت خوان آزمایش رستم دیده میشود که  رستم دراین خطرها ، هیچ داوری جز خود ندارد ، بلکه خودش، خودش را میآزماید و داوری میکند  و بدینسان ، گوهرخود رامیگسترد و درپایان ،  چشمش ، بینا میشود ( خردش ، بیدارمیشود ) .  به عبارت دیگر، جامعه نیز با داشتن توانائی وحق آزمایش  زمان ( تاریخ ) ، گوهر غنی خود را میپرورد و میگسترد وپدیدارمیسازد .آزمایش ، پیوند یافتن و مهرورزیدن با گیتی درزمانست و برای آبستن شدن گوهرخود از آزمونها ، و زایش بینش ازخود ، ضروریست .

Categories
انسان سیمرغی، میاندیشد

انسان سیمرغی، میاندیشد 3

منوچهرجمالی

آمـوزگـار
به معنای کسی هست
که با نواختن موسیقی
انسان را می کشد و تحول میدهد

درفرهنگ ایران، چیزی حقیقت هست
که انسان را به گوهر درخودش ، بکـشد

خدا، آهنگ ونوا وبانگ ( موسیقی) است

آنچه انسان را میراند ومجبور میکند
برضدِ « حقیقت » هست

فرهنگ ایران ، برضد امرونهی
وبرضد جبر ِسرنوشت ویا قضای الهی
وبرضد « عقل ِغلبه خواه برکششهـای گوهری»
وبرضد « جبر تاریخ » و « جبراقتصاد» و« قوانین جبری»  …. هست

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

فرهنگ ایران، گوهر( طبیعت وفطرت ) انسان را ، کشش میدانست ، و حقیقت وخدا وبُن ، « اصل کشش »  شمرده میشدند . حقیقت یا خدا یا اصل ، آنچیزیست که گوهرانسان را به خود جذب کند ( بکـشد) . انسان وحقیقت ، انسان وخدا ، انسان واصل ، همدیگر را میکشند ، یکدیگررا جذب میکنند ، ازاین رو نیز همیشه همدیگر را میجویند . گوهرخدا وحقیقت واصل ، برضدِ « رانش و اجباروجبرو امرونهی وقدرت » بودند . آنکه میکوشد به من صورت بدهد ، و من را به معیارخودش بسازد ، ستمکارو تجاوزگراست . روابط اجتماعی وسیاسی نیز، بایستی برپایه « اصل کشش » استوار باشند ، تا همآهنگی با گوهرانسان داشته باشند . اندیشه وگفتاروکردار ، آنگاهی نیک وخوب هستند که گوهربنیادی انسان را « بکشند » ، تا طبیعت انسان را نیازارند ، و انسان را « مجبور نکنند و با قهروعنف و تهدید ، به سوئی وکاری نرانند » . قوانین وقواعد وروشهای رفتار( اخلاق) باید « هـنجـاری » باشند . زندگی ، هنگامی خوشی است که « هنجاری » است ، جنبشی طبق گوهرش هست . « هنجیدن» ، دراصل ، معنای « کشیدن »  را دارد . دم فروکشیدن ، فرود هنجیدنست . دم برکشیدن ، فراهنجیدن است . انسان ، دراثر ( باد = وای ) برهنجییدن دم وفراهنجیدن دم ، زنده است . « باد » که اینهمانی با « دم » داده میشد ، درفرهنگ ایران ، برای آنکه همه گیاهان ودرختها را مانند آب ، به موج میانگیخت  ( موج دریا ، بنا برخوارزمی ، آهنگ دریا نامیده میشود ) ، با موسیقی اینهمانی داده میشد . ما امروزه دوپدیده « بـاد» و« موسیقی، نوا ، آوا ، بانگ ، آهنگ » را ، ازهم جدا میشماریم ، ولی درفرهنگ ایران، این دو ازهم جدا ناپذیرهستند . « دمیدن باد» و« نواختن نای» ، باهم اینهمانی داشتند . ازاین رو، خدای ایران ، رام ، هم « وای ِبه = باد نیکو » وهم « نایِ به » خوانده میشود .  دم فروکشیدن ، که زنده شدن باشد، نواخته شدن ، آهنگین شدن ، به جنبش شاد یا  به رقص آمدن زندگی است . انسان دردم ، تنها زندگی نمی یافت ، بلکه رقصان ازآهنگ ونوا وموسیقی میشد . بینی ، که وین باشد ، نی است . انسان باد یاوای را که اصل موسیقی وسرود نیزهست درخود ، فرود می هنجد . با گوشهای خود ، ازآهنگش ، رامش می یابد . باد آهنگین ( باد= وای vaay= واز vaaz= آواز ) ، تحول به آتش جان و جنبش شاد می یابد .

Categories
انسان سیمرغی، میاندیشد

انسان سیمرغی، میاندیشد 2

منوچهرجمالی

فروَهَـر=اصل تحوّل یابـی
تحوّل یافتن، آفریدن است
خودرا پـَـروردن
خود را درتحول دادن ، آفـریدنـست

« فروهر» ، که اصل ِ خود را آفریدن ، درخود را تحول دادن است ،
گوهریا فطرتِ هرانسانی میباشـد

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

هویتِ فرد ِ انسان ویا هویت یک جامعه چیست ؟ هویت را چیزی میدانند که  انسان یا جامعه ، بدان شناخته میشود . ولی هر انسانی یا جامعه ای را بدان میشناسند که « همیشه همان بماند که هست وبوده است » .  با شناختن ِ من ، میخواهند ، حق و توانائی تحول یابی ِ من را که « آزادی ِ من » است ، از من بگیرند ! و من، حقِ خود -آفرینی نداشته باشم . با شناختن ما ، میخواهند حق وتوانائی مارا که بیان « آزادی ماست » ، از تغییر دادن خود مان ، ازما سلب کنند . میخاهند ، حق و توانائی ِ« خود آفرینی جامعه را درتحول دهی به خود » از جامعه بگیرند . از مطالعه تاریخ وگذشته یک انسان یا یک جامعه ، میکوشند ، هویت آن انسان وجامعه را بشناسند ، یا به عبارت دیگر، توانائی و حق به آزادی را ازانسان وازجامعه بگیرند . آزادی ، حق وتوانائی ِ خود- آفرینی هست . ولی فرهنگ سیمرغی ایران ، هویت انسان و جامعه را آن چیزی میداند که آن فرد و آن جامعه « میجوید » . هویت انسان وهویت جامعه ، با « خود آفرینی انسان یا جامعه درآینده » کار دارد . انسان ، درجستجو،  میخواهد خود را در آینده بیافریند .

دی شیخ با چراغ ، همی گشت ، گرد ِ شهر
کز دیو ودد ملولم و ،  انسانم آرزوست
گفتم که :  یافت می نشود ، جـُسته ایم ما
گفت :  « آنچه یافت می نشود ، آنم آرزوست »

درست من آن چیزی را می جویم که شما تا به حال نیافته اید . چشمی که چراغ هم هست ، و با روشنائی ِ فراتابیده ازجان خودش، میجوید ، انسان را می یابد . چشمی که خودش چراغ نیست ، هرچه هم بجوید ، انسان را هیچگاه نخواهد یافت . ولی جوینده با چراغ جان خود ، درست « آرزوی چیزی را میکند که هرچند تا کنون یافته نشده است » ، چون  او درتحول دادن خود ، درآینده ، خواهد یافت . چون او درجستجو، خود را تحول خواهد داد (= خواهد پرورد) ، و ازخود ، انسان را درآینده ، خواهد آفرید .

« جـُستن » چه معنائی میدهد ؟

گوهر(= فطرت وطبیعت ) انسان ، چیزیست که خود را تحول میدهد . معنای اصلی ِ« آفریدن » درفرهنگ ایران ، « خود را تحول دادن = خود را پروردن » است . کسی وقدرتی ، من را نمیآفریند ، بلکه من ، خودم را درتحول دادن ، میآفرینم . کسی وقدرتی ، جامعه را نمی آفریند ، بلکه جامعه ، خود را درتحول دادن ، یا درخود را پروردنست که میآفریند . آنکه میخواهد من را خلق کند یا بیافریند ، من را مسخ خواهد کرد . گوهرانسان ، چیزیست که درآنچه میجوید ، خود را بدان نیز تحول میدهد ( آن چیزمیشود ، آن چیز میگردد ) . گوهرانسان ، چیزیست که « خود را می پرورد ، یا به سخنی دیگر، خود را میآفریند » .

« پرورد ، که  فرورد یا فرورت » باشد » همان اصطلاحیست که ازیکسو ، تبدیل به واژه « فروهر»  شده است ، و ازسوی دیگردرواژه « پرورد » ( پروردن ، پرورش ) سبک شده است . پروردن ( فروهر fra-vahar= فرورت= فروردfra-varti  ) ، تغییر وتحول دادن ِ گوهر خود انسان به خودش هست . هرکسی وقدرتی که این توانائی وحق ِ خود آفرینی ( درخود، تحول دهی ) را ازانسان یا از جامعه میگیرد ، ارج انسان وجامعه  را پایمال میکند .  ارج هرجامعه ای ، به  حق وتوانائی هست که خود ِ آن جامعه در آفریدن خود ، درتحول دادن به خود دارد .

سیمرغ که « ارتا فرورد= ارتای ِفرورد » نامیده میشود ، ودرهرانسانی ، «آتش جان» یا « نخستین عنصر» ، همین « ارتا » میباشد ، که گوهر( فطرت وطبیعت ) انسان میباشد . این نخستین عنصریا آتش جان ، درتحول یافتن (= فروردن ) ، در « پروردن » ، خود را میآفریند. خدائی نیست که با خواست وهمه آگاهیش ، انسان را خلق کند . « آفریدن » دراصل ، چنین معنائی نداشته است . آفریدن ، همین تحول یابی ( فروردن ) خود ِ گوهرانسان ، یا « ارتا = سیمرغ » بوده است . از روزیکه « آفریدن » را از« خود پروردن = خود را تحول دادن » مجزا وجدا ساخته اند ، وبه آن معنای بیگانه داده اند ، ارج انسان را پایمال کرده اند .