شریعت اسلام، فاقدِ جاذبه است، چون ترساندن (ارهاب، انذار، خوف از عذاب، وحشت اندازی) که گرانیگاهش هست، در سراسر قرآن، ریشه دوانیده است. از این رو نیز برضد همه عقاید و آموزها و ادیان و نهضت هائی هست که گرانیگاهشان، مهر و عشق، میباشد، و همه آنها را به ناچار سرکوبی و طرد و نابود میکند، چون شریعت اسلام از این جاذبه است که بیش از همه چیز میترسد.
دسته: چاشنی های اندیشه
کسیکه، آموزه ای که، شریعتی که، اخلاقی که گرانیگاهش، ترساندن دیگرانست، منشاء جنگست. با ترساندن، میخواهد، فرد یا ملت یا بشریت را مطیع و تابع خود سازد. ولی انسانی یا جامعه ای که از ترس، بظاهر تسلیم به تابعیت میشود، در باطن، خود را آماده جنگ میکند و منتظر فرصت می نشیند. در آغاز، با ریاکاری، در اطاعت کردن، از اطاعت کردن میگریزد، ولی ناگاه بر میگردد، و برای رهانیدن خود از ترس، که سر آغاز آزادیست، میجنگد.
بزرگترین دشمن ملت ایران، حکومت اسلامیست. حکومت اسلامی، دهه هاست که در همه جبهه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و هنری و ملی، با نهایت درندگی و خشونت با ملت ایران می جـنگـد. اندیشیدن برای پیروز شدن ملت ایران بر حکومت اسلامی در این جنگ و حشتناکست که اندیشیدن حقیقی است.
هنر نزد ایرانیان است وبس
ندارند شیر ژیان را به کس
شیردرنده، و مفهوم شرّوخیر
نام شیردرّنده ، همان « شِـر یا شـَر» است که به معنای « پاره کننده » یا بطور دقیقتر، ازهم پاره کننده زندگی( ژی ) هست . درست واژهِ« شرّ »، معرب ِ همین واژه است . شیرازهم درنده که پیکریابی خشم ( قهروخشونت وتهدید) است ، برای این عمل جان آزاریش ، « شرّ» است . معنای اصلی « شرّ» این بوده است که هیچ کسی وقدرتی نباید « جان انسانی » را بیازارد ، و« خیر» نیز که مفهوم مقابل شرّ است ، بازمعرب واژه « هیر= ایر» ایرانیست . چنانکه « خیر وخیری » که درعربی به « گل همیشه بهار» گفته میشود نام سیمرغ یا ارتافرورد ( خوشه های جانها= جانان) است ( خدای روزنوزدهم هرماه ، نام دیگرش ، کاوه است که برضد ضحاک برمیخزد ، چون جانها را میآزرده است ) و نام دیگرش « گل بوستان افروزیا حی العالم » است . چون خود خدا ، همه جانهاست، پس آزردن هرجانی ، آزردن خداست ، و هیچکس را نمیشود به « حق » کـُشت ، چون خدا که جانان باشد ، اصل همه حق هاست . پس « خیر» ، مقدس شمردن هرجانی است ولو مشرک وکافروملحد وبودائی وچینی و..باشد. ولی سپس همین اصطلاحات « خیروشرّ » را اسلام ، مصادره کرد ومعانی آنهارا به کلی تحریف ومسخ ساخت . موءمن به اسلام ، خیرشد ، وکافرومشرک ، شرّ گردید ( لعبد موءمن خیرمن مشرک ) . آنچه الله ،برای بنا وحفظ ِ قدرتش خیروشرمیداند ، همه مردم را امتحان میکند،تا همه ، سربه اطاعت او فرو آورند . و« الله خیرالماکرین » میشود . مکرکردن ازالله ، خیرمیشود ، و فخربدان میکند که میتوان سرابلیس را هم کلاه بگذارد . درحالیکه مکروخدعه ، نتیجه ناتوانیست . منش خشمگین ( غضب وارهاب) شیردرنده که درالله هست ، معیارخیروشرّ او میشود . معیارشرّ وخیر، تسلیم شدن به قدرت مطلق اوست و « نیازردن جان » هرانسانی ، که معنای اصلی خیروشربود ، بیکسو نهاده میشود و « کشتن به حق » معیاراصلی خیروشر میگردد . حق آنست که انسان، تابع قدرت الله گردد وناحق آنست که خواهان آزادی باشد و « جان هرانسانی » را معیار نهائی ، حق بودن بداند . ازاین رو هست که هنر، نزد ایرانیانست وبس ، نه نزد اسلام .
هنر نزد ایرانیانست و بس
ندارند شیرژیان را به کس
فرهنگ زنخدائی ایران (ارتائی = سیمرغی)، استوار، بر اندیشه «مهر»، و برضد خشم (جنگ و قهر و خشونت و تهدید) بود، و از این رو، نمادش «شیر ِمادر» بود، که «خشیر» باشد. نام دیگراین شیر، جیوام (جیو + وام) است، و وام در سانسکریت هم به معنای پستانو هم به معنای زنخدای مهرمیباشد، و جیو، به معنای شیرو زندگی وخونست. با نوشیدن شیرازپستان زنخدای مهر، پیمان، آفریده میشد که بازپیمان به معنای شیراست. از آنجا که گیاهان زمین، پستان این زنخدا شمرده میشدند، با نوشیدن آمیزه ای از سه گونه شیرابه، پیمان مهر باهم بسته میشد (بدون خونریزی). به همین علت، بلخ زادگاه مولوی، شیربامی (شیروامی) نامیده میشد، چون دربلخ، نیایشگاه این زنخدا بود که نام دیگرش شاده ونوشاد است. همین جیوام، چون سپیدبود، معنای «روج = روشنی» را نیزداشت و نام دیگراین خدا، بهروج بود. سپس جنبشی دیگر پدید آمد تا جنگجوئی ارتشتاران را مقدس سازد و بدان حقانیت بخشد. نماد آنهانیز «شیردرنده» بود که دراصل شِر باشد. شِـر به معنای پاره کردن ودریدنست، و درکردی «شه ر» به معنای جنگ و شه رکار به معنای جنگاور و «شه ر ژی کرن» به معنای سربریدنست، ونام شیر درنده، شیرشرزه است، تا معنای اصلی شیرکه شِر باشد، درآن گسترده شود، و شیرشرزه، یعنی جانوری که ژی یا زندگی را ازهم پاره میکند. شیردرنده، نماد خشم و قهر و تهدید و جان آزاری بود، نه نماد دلیری وعظمت. این شیردرنده، نماد خدای ارتشیان بود، که برایش روشنی معنائی دیگر داشت. برعکس روشنی زنخدای مهر که اینهمانی با سپیدی شیرداشت، این شیر درنده، باشمشیرنورش دربریدن، چیزها را از هم روشن میکرد. بدینسان، درفش شیروخورشید و شمشیر، بوجود آمد. این خدا نیز نام خود را مهر، گذاشت، ولی مهربرای او معنای قرارداد و عهد و میثاق را داشت نه معنای عشق را. بدینسان دوگونه پیمان درایران بوجود آمد. یکی پیمان بستن با نوشیدن سه نوشابه از یک جام که (جام جم) باشد، و دیگری، پیمان بستن، دردست بهم زدن برروی آتش سوزان. این تضاد میان ملت ایران و حکومتش که ارتشیان بودند همیشه باقی ماند. ملت، درفش کاویان را داشت وحکومت، درفش ارتشیان را .
هنرچیست؟ هنر در فرهنگ ایران به معنای «مـَردُمی» است. واژه هُنر = هو + نره مرکب از دو بخش «هو» و «نره» هست. امروزه «نر» به مرد، یا رجل گفته میشود. ولی در اصل به معنای «انسان یا مردم» بوده است، و هونر = هنر، به معنای «خوبی و زیبائی و آفرینندگی انسان است». هنر، رفتار و اندیشیدن مردمیست. مردمی اینست که انسان و خدا، هیچ جان و خرد هیچ و انسانی را نیازارد، ولو کافر و مشرک و عرب و یهودی و بودائی و ترک .. باشد.
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در «شریعت ما» غیر از این گناهی نیست – حافظ
هنر، اینست که هم خدا و هم انسان، خوی در ندگی و خشم و قهـر و کین توزی و خشونت و کشتار را نداشته باشند. این را «هنر» یعنی «مردمی» میشمرد که «شیر را که، نماد درندگیست» سرمشق خود قرار ندهد و به درندگی و قهر، ارج ندهد: ندارند شیرژیان را به کس
هنر نزد ایرانیانست و بس
ندارند شیرژیان را به کس
این هنری که فقط نزد ایرانیانست، چیست؟ این هنر بی نظیر، آنست که فرهنگ ایران، شیرژیان را به کسی نمیشمارد. «شیر»، در فرهنگ ایران، جزو «گرگ سردگان» یعنی «در ندگان و جانوران جان آزارست، که نماد «اصل خشم»، یعنی «اصل قهر و خشونت و تجاوز و تهدید و کین ورزی» بودند. بهرام که جفت رام (مادر زندگی و موسیقی و شناخت) و هردو باهم، «بن آفریننده جانها» هستند، فقط به جانوران بی آزار، مانند اسب و شتر و گاو …. تحول می یابد. به همین علت رستم برعکس هراکلس یونانی که لباس شیر میپوشید، ببربیان (بیوربغان = سگ آبی) میپوشید، چون لباس شیر، نماد «اصل خشم = اصل ضد زندگی، درندگی و خشونت و تهدید و کین ورزی» بود، که برضد «اصل قداست جان و خرد» است. این هنر، نزد ملل آنروزگار، بی نظیر و استثنائی بوده است. بنیاد گذاران رُم ،روموس و روملوس، در کودکی، از شیرگرگ، پرورده میشوند. ایلیاد هومر که کتاب مقدس یونانیها بوده است با این عبارت شروع میشود که «ای زنخدا، خشم رابه سرای». نام تورک و توران، در اصل به معنای «خشم= ازهم پاره کننده» است. نقوش برجسته نیایشگاه آتن، همه اش صحنه های جنگ یعنی خشم است. نیایشگاههای آشور، پرازصحنه های خونخواری و خشمست. یهوه درتورات همیشه درفوران خشمست. ولی فرهنگ ایران (نه تاریخ ایران) درست بر خردی استوار شده بود که در گوهرش ضدخشم، ضدشیر، ضد قهر و خشونت و تهدید بود که خردبهمنی باشد، و این «بهمن»، اصل معمارمدنیت و حکومت شمرده میشد
اینکه در فرهنگ ایران، جان و خـرد انسـان، مقدس است، یعـنی چه؟
یعنی، گرانیگاه و سرچشمهِ حقوق انسانها، جان و خـرد انسانهاسـت، نه ایمانشان به عقاید و ادیان و مکاتب و ایدئولوژیها.
یعـنی، حکومت دینی و ایدئولوژیکی، سلب آزادی از خرد انسانیست که از جان میجوشد.
یعـنی، «زندگی ِانسان درگیتی»، برتراز «همه حقیقت ها » ست
شریعت اسلام، برپایه ناجوانمردی، تاءسیس شده است. علی در مصاف با پهلوان یهودی، اورا با ناجوانمردی، بزمین زد، و آن پهلوان یهودی، برای این ناجوانمردی، به روی علی تف انداخت. ولی علی بر شرم خود از ناجوانمردیش، به خاطر نصرت اسلام، غلبه کرد، و او را کشت. و محمد، این ناجوانمردی او را ستود و گفت «حرب، خدعه است». اسلام باید، از خدعه و ناجوانمردی (که اساسش دروغست) برای نصرت، خود بهره ببرد. از دیگران، باید جوانمردی و راستی، طلبید، تا بتوان با خدعه، بر آنها غلبه کرد. به همین علت وقتی حسین در کربلا بدشمنانش گفت که اگر دیندار نیستید، پس جوانمرد باشید، آنها بیاد کلاهبرداری پدرش، علی افتادند. با همین ناجوانمردی نیز،حکومت نوین اسلامی در ایران، تاءسیس شد
انقلاب فرانسه، پیایند عقل انسانی بود که خود را از سنـّت و تاریخ و مذهب، آزاد میساخت، و قانون اساسیش را برپایه چنین عقلی از انسان گذاشت.
انقلاب اسلامی در ایران، پیایند عقل انسانیست که تابع و بنده سنـّت و تاریخ و اسیر مذهبی در دین اسلامست، و قانون اساسیش را برپایه چنین عقلی از انسان گذارده، که گوهرش عبودیت و اطاعت و تابعیت است
اینکه در فرهنگ ایران، جان و خرد انسان مقدس است، یعنی چه؟
یعنی، هیچ کتابی و پیامبری و رهبری و آموزه ای، جز جان و خرد انسان، مقدس نیست
یعنی، حکومت دینی و ایدئولوژیکی، سلب آزادی از خرد انسانیست که از جان میجوشد
اینکه درفرهنگ ایران، جان و خرد انسان مقدس است، یعنی چه؟
یعنی، گرانیگاه و سرچشمه حقوق انسانها، جان وخـرد انسانهاست، نه ایمانشان به عـقاید و ادیان و مکاتب و ایـدئـولـوژیها
اینکه در فرهنگ ایران، جان و خرد انسان مقدس است، یعنی چه؟
یعنی، هیچ ملائی، حق فتوای قتل و فتوای جهاد ندارد.
یعنی، هیچکسی حق ندارد، امر به معروف و نهی از منکر بکند.
یعنی، فرقی میان بودائی و یهودی و مسلمان و زرتشتی و ترک و عرب و کـُرد و چینی و هندی نیست
اینکه در فرهنگ ایران، جان و خرد انسان مقدس است، یعنی چه؟
یعنی، هیچ ملائی ، حق فـتوای قـتل و فـتوای جهاد ندارد
یعنی، فقط خردِ انسانی، حق نگهبانی و سامان دادن جان یا زندگی (اجتماع) را دارد
اینکه در فرهنگ ایران، جان و خرد انسان مقدس است، یعـنی چه؟
یعنی، کشتن به حق، برضد حق هست. حقی که امر به کشتن بدهد، نا حقست.
یعنی، هیچکس، حق سلب آزادی از خرد انسان در اندیشیدن ندارد، چون خرد انسان، از جانش میجوشد