فرهنگ ایران، برپایه اولویت « جان انسان » بر « ایمان به ادیان ومذاهب و عقاید و ایدئولوژیها » پیدایش یافته است که مهر به « همه جانها را بدون تبعیض » میآفریند. طبعا مقولات « کفر و ایمان » را در شریعت اسلام نمی پذیرد که جامعه را از هم پاره وجدا و بیگانه میسازد، وتولید دو گونه اخلاق و دو معیار متضاد اخلاقی میکند. « رحمت برای موءمنان بودن » و « عذاب برای کافران بودن »، که دومعیار متضاد اخلاقیست، بنیاد اخلاق را به طورکلی در شریعت اسلام، ویران ونابود میسازد. برپایه این پیشیینه فرهنگی بود که شعراوعرفای بزرگ ایران، همه به شیوه ای ازمقولات کفرودین اسلامی، فاصله گرفته و آنرا برضد آئین مهرو شاد زیستی شمردند، و بدینسان خط بطلان بر « تمایز موءمن ازکافر » یا « خودی از ناخودی » کشیدند، و ریشه « دواخلاقه بودن » اسلامی را از بُن کندند. ابوسعید ابوالخیر میگوید : عاشق به یقین دان، که مسلمان نبود — در مذهب عشق، کفروایمان نبود، …… آن آتش سوزنده که عشقش، لقب است — در پیکر کفرودین، چو سوزنده تب است — ایمان، دگر و، کیش محبت دگراست — پیغمبر عشق، نه عجم ، نه عرب است. وحافظ شیرازی، این جنگ وستیز وبیگانگی ونفرت وکینه ورزی میان ادیان را درست دلیل بی حقیقتی همه آنها میداند، چون جائی، حقیقت هست که مهر است نه جنگ وکینه وبیگانگی — جنگ هفتاد ودوملت، همه را عذر بنه — چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند.
Categories