مفهوم «جان» در فرهنگ ایران، مفهوم «روح» را در اسلام، به کلی نفی وطرد میکند. «روح»، امرِ الله است که در «گل خشک ونارویای وجود انسان»، دمیده میشود، و با این «امرِ الله» است که، به گل وجود انسان، صورت و اندازه (قدر) داده میشود. به عبارت دیگر، انسان، فقط در عبودیت محض از امرِ الله، «هست»، وبدون این عبودیت، «حق به هستی» ندارد. در حالیکه، «جان = جی+ یان»، در فرهنگ ایران، به معنای آنست که «جی»، یعنی «خدای خرّم که خدای زندگی و عشق و شادی ورامشگریست»، درتن انسان است. «تن»، زهدانِ تخم خداست. به عبارت دیگر، انسان، آبستن به خدامیشود. و تخم خدا، در تن انسان (تن= زهدان) در اندیشیدن و گفتن و عمل کردن، زائیده و پدیدار میشود. خدا، در انسان، پیدایش می یابد. همچنین «جان» در فرهنگ ایران، آتش است (آتش جان = وه فرنفتار) و تن، آتشکده است، و آتش خدا، از آتشکده وجود انسان، در اعمال و اقوال و افکار، میافروزد و سربرمیافرازد، و ویژگی سرفرازی و سرکشی فطری انسان، به کلی برضد هرگونه عبودیت و تابعیت و اطاعت است. الله، باعبد ساختن از انسان، بزرگترین دشمن پیدایش خدای ایران ازانسان میشود. با اینهمانی دادن مفهوم «روح» در قرآن، با «جان» در فرهنگ ایران، اصالت و بزرگی و راستی (حقیقت) در انسان، نابود ساخته میشود.
ماه: مارس 2012
تابوی ایرانی، سندی دیگر از اسناد حقوق بشر جهانی
ناصر رحمانی نژاد
فیلم مستند «تابوی ایرانی» ساختهی رضا علامه زاده، روز جمعه نهم مارس، توسط بخش مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد، به نمایش گذاشته شد. همین فیلم به مدت سه روز پیاپی در سینمای شتک در شهر برکلی، شمال کالیفرنیا، نیز نمایش عمومی داشت. این فیلم در طول ماههای فوریه و مارس در سراسر آمریکا، بویژه در شهرهایی که جمعیت ایرانیان بیشتر است، برای نمایش برنامهریزی شده است. …
اسطوره، گهواره تفکر فلسفی و آزاداندیشی هست، چون اسطوره، ریشه در «چند خدائی» دارد که میتوانند باهم دریک نیایشگاه، زیست کنند و پرستیده شوند، و هیچ خدائی در این نیایشگاه، منکر و رقیب و دشمن خدایان دیگرنیست. در هر خدائی، یک آرمان، یک اندازه (معیار) و یک شیوه فکری درباره زندگی ازانسان، چهره برجسته و ستودنی پیدامیکند، و در خدایان چنین نیایشگاهی، طیف چهره های گوناگون آرمانی و زندگی اندیشی ِانسان، پیدایش می یابد. خدایان، رنگین کمان آرمانها و معیارها (ارزشها) و نیکیها و شادیها و حالتهای زندگی هستند. در واژه «چند خدائی»، «چند»، معنای شمردنی و جدا بودن به خدایان میدهد، در حالیکه چندخدائی، رنگین کمان بهم پیوسته است. و هر رنگی، در خودش نیز رنگارنگست. ولی پیدایش تک خدائی، استوار برچیره شدن و برتری یافتن یک آرمان، یک معیار، یک شیوه شناخت از زندگی، برسایرچهره های زندگی انسانست، و میکوشد، سایرآرمانها و معیارها و شیوه های زندگی را یا زیرسلطه خود درآورد، یا آنکه آنهارا به کلی حذف وسرکوب کند. بدینسان با تکخدائی، زندگی انسان، بایستی ویژگی رنگین کمانی وطیفی خود را از دست بدهد و یک رنگ، یعنی «بیرنگ» شود. جهادبا خدایان، و نابود کردن خدایان، برای منحصر ساختن قدرت یک خدا، بزرگترین فاجعه زندگی و تاریخ بشریت بوده است. با رویکرد به اسطوره، انسان ازسر، طیف زندگی خود و آزادی خودرا در میان رنگها و طیف، بازمییابد. تفکر فلسفی، همیشه همزیستی «چند مکتب یا مشرب فکری» در اجتماع میباشد.
«ممتنع بودن اندیشیدن» در «فرهنگ دینی»
گفتوگوی «رهآرود» با آرامش دوستدار
گفتوگوی “رهآورد” با دکتر آرامش دوستدار
دکتر مسعود عسکری سروستانی
آرامش دوستدار متولد سال ۱۳۱۰ خورشیدی در تهران است. وی در سال ۳۳۶ برای تحصیل فلسفه به آلمان رفت وپس از مدتی موفق به اخذ مدرک دکترا از دانشگاه بن گردید. عنوان تز دکترای آرامش دوستدار “رابطه اخلاق و اراده سلطه گرا در آثار نیچه” بود. دوستدار از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۸ به عنوان استاد فلسفه در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت و پس از بسته شدن دانشگاهها در اثر “انقلاب فرهنگی” از دانشگاه اخراج و به آلمان مراجعت کرد.
برای هر قدرتی، آن چیزی ارزش دارد که شمردنیست و اندازه می پذیرد. از این رو، برترین ارزش را، چیزهای شمردنی و با اندازه میداند، که خود شمرده و خود بدانها، صورت داده است. طبعا از سائقه ِ آزادی در انسانها، که اندازه ناپذیر و اندازه شکن و اندازه شکاف هست، بسیار میترسد، آنرا نه تنها بی ارزش، بلکه آنرا فساد و جُرم و خوار و دشمن حقیقت و خدا و علم میشمارد. بنا براین هر چیزی را که در اجتماع، شمردنی ترو با اندازه ترمیسازد، قدرت وسلطه اش، بر آنها بیشترمیشود. بدین علتست که فقه (شریعت) میکوشد، سراسر اعمال و افکار و اقوال انسانهارا شمردنی سازد، و به آن اندازه خود را بدهد، و ریشه آزادی را در انسان و اجتماع ازجا بکند. از آن پس اخلاق، اعمال و افکار و اقوال، سطحی و ظاهری و نمایشی میشوند که شمردنی و دارای اندازه مخصوص هستند. بدینسان، ریشه اخلاق درژرفای آزاد انسان، ازجا کنده میشود، و بنیاد انحطاط اخلاقی در اجتماع نهاده میشود. ولی انسان، هنگامی آزاداست که به خود، اندازه بدهد. اندیشیدن، نیروی شکل دهنده (دیسیدن = دیشیدن)، یا اندازه دهنده به خود هست. آنکه نمیتواند به خود اندازه بدهد، نمیاندیشد، تا چه رسد به آنکه خودرا روشنفکر نیزبنامد. طبعا اجتماع، هنگامی آزاداست که انسانها، باهم در اندازه گذاری (ایجاد قانون و عدالت و حق و نظام) شریک بشوند، و قدرت را از همه اندازه گذاران و صورت دهندگان به انسان و اجتماع، بگیرند.
حمله به ایران می تواند قتل عام بهائیان را آغاز کند
رومئو دلر
ترجمه از فرانسه به فارسی: ژوبین اصلاح پذیر
مقاله ی پیش رو به قلم “رومئو دلر” سناتور و ژنرال باز نشسته ارتش کانادا و فرمانده قبلی ماموریت سازمان ملل متحد برای کمک رسانی در کشور رواندا ابتدا در روزنامه فرانسوی زبان “لا پرس” مونترال، و سپس به زبان انگلیسی در روزنامه “اوتاوا سی تی زن” منتشر شده است. در ادامه ترجمه ی این مقاله می خوانید.
VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC – VIEW THIS ARTICLE AS PDF
منوچهرجمالی
پیـدایش ِ جهان ِ دوســتی – 12
فـلسفـهِ « جـانـفـشـانی » و
مفهوم « نـیـکـی »
درفـرهنگ ایـران
——————————————
«شادشدن ازافشاندن ِغنای جان ِخود»
« نیکی » هست
***************************
جان هرانسانی ، سرچشمه غنا وسرشاریست و هنگامیکه این غنای ِ آفریننده ِ جان ، دراندیشه ودرکردارو گفتارو عواطف ، لبریزمیشود ، انسان ، شاد میگردد ، و « نیکی » ، نام چنین شادی هست . جانفشانی ، سرشاری ولبریزی غنای جان درکردارو گفتارو اندیشه است ، نه « قربانی کردن و آزردن و نابود ساختن جان ، که سرچشمه پیدایش این غناهست » . بکار بردن واژه «جانفشانی » ، به معنای « قربانی کردن جان وآزردن ِزندگی خود یا دیگری » ، یکی ازبزرگترین سوء تفاهماتست که به کلی ، انسان را ازشناخت فرهنگ ایران ، باز میدارد . تن ، کده ِ یا آتشکده « آتش جان » است ( یک معنای تن ، آتشگاه هست ) ، وبرافراختن ویازش آتش جان ازتن ( =آتشکده ) ، آتشفشانیست . تابش آتش ِ جان ، روشنی وگرمی یا « بینش ومهر» است . مقصود از بررسی واژه ها وریشه های آنها ، دراین بررسیها ، یافتن ِ« مفاهیمی » است که ازآنها میتوان ، گام به گام ، فرهنگ ایران را بازساخت وبازشناخت ، و به « تجربیات مایه ای فرهنگ ایران » دست یافت ، وبدینسان ، شالوده تفکرفلسفی نوین را گذاشت . « باززائی فرهنگی، نوزائی فرهنگیست »، واین با « فلسفه نگرش تاریخی » ، که غایتش آنست که در یابد چه درگذشته مردمان میاندیشیده اند، فرق دارد .
حساسیت حواس و «اخلاق و معرفت»، باهم رابطه متقابله دارند. اخلاق و معرفتی که جهان را با مفاهیم ضد (خوب و بد اهورامزدا و اهریمن الله و ابلیس حق و باطل باطن و ظاهر ذات و نمود، کفر و ایمان….) درمی یابند، میکوشند که «حساسیت حواس» را تا حداقل ممکن، بکاهند. بدینسان نیاز به خشونت و کندی و تیزی و فقر حواس اجتماع دارند. طبعا، نقاشی و موسیقی و هنرهای زیبا که زائیده از «حساسیت حواس» هستند، و درک طیفی و رنگارنگی و گوناگونی دارند، با چنین اخلاق و معرفتی، در تضاد کامل قرارمیگیرند، و آنهارا همیشه متزلزل میسازند، چون همه مفاهیم ضد در اخلاق و معرفت، فقط، دو کرانه رنگین کمان تجربیات از پدیده ها هستند که صدها رنگ در میانشان، آنهارا به هم می پیوندد، که اخلاق و معرفت، آنهارا نادیده میگیرند، و میکوشند که در زندگی و اجتماع آنهارا نابودسازند. برای اخلاق و معرفت، نگرش طیفی (هنری، موسیقائی ونقاشی) بزرگترین خطراست، و آنرا بنام «نسبی سازی»، طرد میکنند. درحالیکه، «فرهنگ هر جامعه ای»، فقط، در افزایش حساسیت حواس و درک طیفی، پیدایش می یابد و میبالد. از این رو نیزهست که فرهنگ، همیشه با شریعت و فقه و ایدئولوژی و مکتبی اندیشیدن، گلاویزاست.
آیا این انسانست که با الله، محاربه میکند یا این الله است که همیشه با انسان، محاربه میکند؟ االله، که از من میخواهد که به زور، به او ایمان آورم، و من خودرا آزاد میدانم که به هرکه میخواهم ایمان بیاورم، آنگاه با من محاربه میکند تا این آزادی را ازمن سلب کند. الله، از من میخواهد که طبق آنچه او میگوید بیندیشم، ولی من آزادم، آنگونه که میخواهم بیندیشم و باز او با من محاربه میکند تا از آزاد اندیشیدن، دست بکشم. والله از من میخواهد که طبق امر او بکـُشم و بیازارم، ولی من جان انسانهارا مقدس میدانم و طبق امر هیچ خدائی و قدرتی نخواهم آزرد و نخواهم کشت، و الله با من محاربه میکند. الله از من میخواهد که کسانی را که به او ایمان نیاورده اند، نجس و نا پاک بدانم و با آنها دوستی نکنم، ولی من باهمه انسانها دوست هستم، ولو ایمان به هر مذهبی داشته باشند، و الله، با من محاربه میکند. بدینگونه کار همیشگی الله، محاربه با منست، ولی ادعا میکند که من محارب با او هستم. من سراغ خدائی را میگیرم که در فکر حرب با انسان نیست و میتواند با انسان، مانند دو دوست باهم زندگی کنند.
نودينی و تجدد: گروش يهوديان ايران به اسلام و آئين بهايی
فرد پطروسیان
مهرداد امانت، پژوهشگر تاريخ در آمريکا، با رادیو فردا در مورد کتاب تازه اش به نام «هويتهای يهوديان در ايران، مقاومت و پذيرش در مقابل اسلام و بهائيت»، که به زبان انگليسی منتشر کرده، گفتگو کرده است. (۱)
موضوع اصلی کتاب شما تغیير دين در ميان يهوديان ايران است. اهميت وچالش های نودينی را چگونه بررسی ميکنيد؟
گرانیگاه تفکرفلسفی، حق و توانائی اندیشیدن و تاءویل کردن گوناگون تجربیات و بینش ها و پدیده هاست، نه پیروی از «یک مکتب فلسفی» و نه پیروی از«یک مذهب یا یک ایدئولوژی»، که به کلی هم آن «حق» را از انسان سلب میکند و هم آن «توانائی» را در انسان میکاهد. رنسانس، که نه تنها باززائی، بلکه نوزائی فرهنگی هست، ریشه ژرف در تفکر فلسفی، و حق به آفریدن تاءویلات گوناگون از تاریخ و جهان و واقعیت های اجتماعی دارد. تفکرفلسفی، با شناخت تنوع و رنگارنگی دیدگاهها و اندیشه هاست که تجربه نوینی از پدیده «روشنی» دارد. هر واقعیتی، فقط در شناخت تنوع دیدگاهها و اندیشه هاست که «روشن» میشود.
به احترام زرین تاج قزوینی ، نخستین منادی آزادی زن ایرانی
بهروز ستوده
در ضعف حافظه تاریخی ما ایرانیان تاکنون فراوان گفته و نوشته اند اما من گمان نمی کردم که این ضعف حافظه تا بدان حد بالا رفته باشد که در روزجهانی زن و درمیان صدها بیانیه و اعلامیه ای که از جانب فعالان جنبش زنان و احزاب و گروههای سیاسی ، به مناسبت روزجهانی زن صادر گردید یادی نشود از نخستین منادی آزادی زن ایرانی و نخستین بانوئی که برعلیه حجاب و ظلم وستم و بی عدالتی در ایران قیام کرد .
فرهنگ ایران، برضد این اندیشه است که خدا، «سرچشمه قدرت برهمه» است، و تنها، کسی وارث این قدرت میشود که رابطه ویژه و مستقیمی با او یا فرستاده اش دارد ودیگران، از چنین رابطه ای محرومند. در فرهنگ ایران، خدا، «سرچشمه دوستی» است، از این روبا همه نیز بدون تبعیض، می دوسد ومیآمیزد. خدا، خوشه ایست که تخمهایش در همه، افشانده و «آتش جان» ویا «فطرت هرانسانی» میگردند، وبا این «دوسیدن» است که جهان دوستی پیدایش می یا بد. و این خدا را هر انسانی، هنگامی در خودش، کشف میکند که چشمه مهرورزی به دیگران میشود، و هنگامی گم میکند که به هوای قدرت یابی بردیگران میافتد.
کسروی، شریعت و رفرماسیون دینی
محمد امینی
آن چه که امروز می توان دریافت و پذیرفت، جایگاه بلند او در پرخاش روشنفکرانه به ارزش های چیره بر ایرانیان است که کمتر کسی پس از او، دانش، توانایی و شیردلی دنبال کردن آن را داشته است… جای آن است که جایگاه بلند او را در اصلاح طلبی دینی و اجتماعی و آشکار ساختن ناراستی های ارزشی چیره بر زندگی و اندیشه ایرانیان نیز بشناسیم و ارج بداریم …
بزرگترین دلیری و گستاخی، آنست که ما هنرها و فضیلت ها و زیبائیها و خوبیهائی که بنام «کفر و جاهلیت و شیطان و اهریمن و دیو» در انسان، مردود و سرکوب شده اند، از نو بستائیم و بدانها آفرین بگوئیم. هزاره ها به حقایقی که به نام کفـر و جاهلیت و شیطان و اهریمن و دیو، بدنام و ملعون و منفور و منحوس شده اند، ظلم شده است و درست ما، شریک این ستمگری بوده ایم. با خیزش برضد این بیداد است که بنیاد عدالت، گذاشته میشود. نفرت از آنها و کینه و رزی با آنها، زندگی را از فوران این هنرها و نیکوئیها و زیبائیها از انسان، بازداشته است. ما با نفرت خود از کفر و جاهلیت و شیطان و اهریمن و دیو، پشت پا به «حقیقت زندگی» زده ایم.


