دسته‌ها
نظرات خوانندگان ارجمند

نای …

نای

دو ترانه؛ در ستايش استاد منوچهرِ جمالی
(پيشکش به دوستداران استاد؛ به‌ويژه دوستِ نازنين، رضا ايرانی)

تا رويدمان دوباره زين خاکِ کهن
آن نو بُنِ شاخ‌آورِ پُربارِ گُشَن
سرچشمه‌یِ جوشنده‌یِ جان، آمده است
از نایِ منوچهرِ جمالی، به سخن!

سيمرغ، کهنْ‌خدایِ ايرانیِ ما
نورُسته‌یِ خاکسترِ ويرانیِ ما
از نایِ منوچهرِ جمالی، به جهان
سر کرده، به صد نوا، فراخوانیِ ما!

م. سهرابی

دوشنبه، 12 دی 1390، 2 ژانويه 2012

fardayerowshan.blogspot.com

http://www.jamali.info/khanandegan )

دسته‌ها
سـخـنـرانـیـهـا

26 – سخنرانی منوچهر جمالی : سنگهای رنگین و رابطه آن …

26A – سخنرانی منوچهر جمالی
+ 26B – سخنرانی منوچهر جمالی

سنگهای رنگین و رابطه آن
با جهان اندیشی در فرهنگ ایران
سنگهای رنگین و انگیخته شدن عشق انسان، به زیبائیهای گیتی

دسته‌ها
General

پیانو و گیوتن …

پیانو و گیوتن

درحاشیه پیشآمدهای طوفانی و بزرگ انقلاب فرانسه
که چشم هر تماشاگری را مسحور خود می ساخت
اتفاقی ناچیز روی داد ، که ازهمه ، نادیده ماند
که با آن ، تاریکی های تاریخ و حقیقت وزندگی را دریافتم
درآن گاه ، پیانوسازی ، نخستین گیوتین را ساخت
انگشتی که می نواخت ، تیغی برّنده و زننده شد
اندیشه نوازش، ناگهان، اندیشه زنش گردید
و خدای موسیقی ، خدای قتل شد
و با این نماد ، سدها پدیده ی پیچیده ، برایم روشن گردید
این نماد، مرا یاری داد
تا درلابه لای هزاران ترانه عاشقانه عرفانی
بیابم که نخستین دوزخ را ، خدای عشق ساخته است
و این نماد،چشم مرا که دلباخته واعظ رحمت درجهان بودم
بازکرد ،
تا باشگفت ببینم ، که خوداوست که نخستین سخت دلست
ودرکتاب هائی دراز که درباره حقیقت نوشته اند
وزمان ها ، درتاریکی ژرفایشان فرو می رفتم
درنقطه ی کوچکی،میان دوجمله ازآن کتاب ها ،
نخستین دروغ را کشف کردم
وازفرزانگانی که بام وشام، خرد را می ستایند و می اندیشند،
نخستین برق دیوانگی را دیدم که درجهان می زند
وآن که برای رهاشدن ازعقاید خشکیده ،
روش شک ورزیدن را می آموخت
در ژرفای دلش ، کارگاه رشتن بندهای ایمان را دیدم
و ازآن که همیشه درباره آزادی می اندیشد
ونگران از دست رفتن آزادی درجهان ست
نخستین سپیده دم استبداد، سر برزد
و کسی که شیفته ی جاودانگی بود وآن راغایت زندگی می دانست
نخستین کسی بود که کام بردن از« آن » را یافت
و آن که می خواست جهان را ازعشق بیافریند
نخستین بار، خود پرست شد
وجهان را آفرید برای آن که ، « او» را بشناسند !
……
وهنوز در ذهن من ، پیانو،
دریک آن، بی خبرازمن ، گیوتین می شود
و نوازش ، زنش می گردد
و لطف ، قهر می گردد
وداد ، ستم
و مهر، کینه میگردد
وخدا ، اهریمن
ومن ، اهریمن را ، همان سان می پرستم که خدا را
واز« اهریمن شدن خدا » ، بی خبرم
آری من هنوز در گیوتین ، پیانورا می بینم

سروده ی :منوچهرجمالی

دسته‌ها
چاشنی های اندیشه

فرهنگ چیست؟ واژه فرهنگ، در اصل فرا+سنگ = fra-thang میباشد. پسوند آن «سنگ» است …

فرهنگ چیست؟ واژه فرهنگ، در اصل فرا+سنگ = fra-thang میباشد. پسوند آن «سنگ» است. حرف th انگلیسی یا تتای یونانی که در اوستا نیز همانندش هست، سپس به شکلهای «س» یا «ز» یا «ت» یا «ه» در آمده است. هم سنگ و سنج و هم زنگ و زنج و هم تنگ و هم «هنج» و هم «هنگ» و هم«سه» و هم «سی» …. همه تلفظ های گوناگون یک مفهوم هستند. این واژه، بیان اصل پیوند نرینه با مادینه در یک چیز، یا بطور کلی اصل مهر و عشق و دوستی و پیوند بوده است که سرچشمه آفرینندگیست. هم «اصل پیوند» و هم «اصل آفرینندگی» دو رویه یک پدیده اند. از این رو «فرسنگ» به معنای «فاصله» نبوده است، بلکه به معنای «نقطه پیوند دو راه باهم» بوده است. از این رو نیز «فرهنگ» به «کاریز یا سرچشمه زاینده آب» میگفتند. زنگ، مرکب از دو بخش به هم چسبیده است. از این رو به روشنی ماه نیز، زنگ میگفتند، چون روشنی ماه، بیان عشق است. از این رو به رنگ سبز، که رنگ عشق و نو آفرینیست، زنگار میگفتند. مثلا سیمرغ (سی+ مرغ)، به معنای مرغ سنگ = مرغ مهر و اصل از نو آفرینیست.

http://www.jamali.info/chashniha )

دسته‌ها
نظرات خوانندگان ارجمند

دیدگاه: من برای این که شما به اینصورت به غنایِ لغویِ کلماتی چون سخن، سگ و،… می‌‌افزایید بسیار خوشحالم …

Subject: [تـازه هـا – جـمالی به روز] نظارت کنید: “در فحاشی، برای تحقیر و زشت و نجس ساختن کسی، به او، پدر سگ یا مادر سگ میگویند …”

یک دیدگاه تازه برای نوشته “در فحاشی، برای تحقیر و زشت و نجس ساختن کسی، به او، پدر سگ یا مادر سگ میگویند …” منتظر تایید شماست
http://www.jamali.info/alternate/020112_1

نویسنده: simorgh

دیدگاه:
سیمرغ گفت:باز بدون اطلاعات دقیق در حوزه ای که نمی دانند دخالت می کنند و داده های غلط صادر می کنند!

من برای این که شما به اینصورت به غنایِ لغویِ کلماتی چون سخن، سگ و،… می‌‌افزایید بسیار خوشحالم.
به نظرِ من نحوه استدلالِ شما در اینجا برای بریدنِ سگ از اندیشیدن و سنگ و آسمان و مهر دقیقا به ما نشان میدهد که همولایتی‌های میترائی و اسلافِ زرتشتیشان چگونه و با چه زیرکی و مکری مفهوم‌های اصیل فرهنگِ ایران را طیِ هزاره‌ها به نفعِ دستگاهِ قدرتِ خود ثبت و ضبط کرده و مسخ نموده اند.
به پاسِ تلاش‌های هزاره‌ای آنها ، هم‌اکنون شما از آن مسخ سازی‌هایِ ثبت شده در لغتنامه‌های زرتشتی و … استفاده می‌‌کنید.
اما به گونه‌ای دیگر هم می‌‌توان دید و آن این است که آن معنی اصیلِ سگ که بنیانگذارِ عشق در فرهنگِ ایران است همان است که جمالی تشخیص داده.
چون واکنش‌هایِ علمی‌ امثالِ شما پرده از آن مکر برمی‌دارد، دومِ خروس پیداست !

عزیز، بسیار خوش حالم که اینگونه دیدگاه‌هایِ شما را بیشتر بدانم،
آنگاه تصور آنکه چه و چگونه بر سرِ فرهنگِ اصیلِ ایران رفته بسیار راحت تر خواهد بود.

—-

پاسخ منوچهر جمالی به آقای doshalarab

http://www.azadegi.com/link/2012/01/02/148471

شخص گرامی : زرتشت و یزدانشناسی زرتشتی ، کاملا برضد مفهوم « سنگ» بوده اند چون سنگ ( چنانچه درسانسکریت میتوان دید ) به معنای همآغوشی وامتزاج واتحاداست. طبعا «سنگ،اصل ازخود آفرینی وقائم بذات هم هست » که درسانسکریت( سوا= )ودراوستا ( هوا= ) است که به معنای « ازخود بودن » است. اهورامزدائی که باخواست خود میآفریند ، نمیتوانست این اصل خود آفرینی را درهرانسانی وجانی بپذیرد و درست همین پیشوند
واژه سواکا است که سگ باشد. یکی اوواژه های مهم « سنگ» دراوستا (زرستوا)هست وبارتولومه درکتاب لغت نامه ایران کُهنش به معنای سنگ ترجمه میکند( همچنین یوستی). ودرزیراین واژه به مرجعی زرتشتی اشاره میکند که معنای آن را سگ ( به آلمانی ، هوند) میداند( صفحه 1684) ، چون بارتولومه نیزکه فقط با تئولوژی زرتشتی آشنائی داشت نمیدانست که جانوری که سگست با سنگ چه رابطه ای دارد.دربندهش، بخش نهم، ابروآذرخش، سنگ نامیده میشود، چون ابرهم آب وهم آتش باهمند( آب+ تخم) . ازاین رو درواستا ، ابر « دوا نره = دوجنسه = نروماده باهم= سنگ ) خوانده میشود. مثلا درسغدی رگ وپی که ارتا وبهرام( دوبنی که جفت هم واصل آفرینندگی میباشند) هستند، سنگ نامیده میشود. درباره مفهوم سنگ درفرهنگ ایران ، سخنرانی 26 مرا گوش بدهیدو به تحقیقات گسترده ام درکتابها یم سری بزنید. این اندیشه که سنگ ، هم زن وهم شوی هست درافواه ( برضد یزدانشاسی زرتشتی) باقی مانده است ومولوی آنرا دریکی ازغزلیاتش میآورد وازاین رو بود که سنگ را « سرچشمه آب وآتش » میداند : هم آب وهم آتش برادربُدند — ببین اصل هردو، بجزسنگ نیست . درست این اصل آفرینندگی ازعشق ( سنگ ) درهرجانی را زرتشت نمی پذیرفت . و همه آثارمربوط به سنگ را موبدان زرتشتی در ادبیات پهلوی واوستا دست کاری کرده اند. ازاین رو سگ = سنگ ، همان معنای« سوا» را داشت که پیشوند سواکا یا سگ هست. درباره واژه سگالش نیز دربحثی دیگربه آن خواهم پرداخت . متاءسفانه نقل واژه های لاتین دراینجا همه صفحه را بهم میزند.

http://www.jamali.info/khanandegan )

دسته‌ها
General

پاسخ منوچهرجمالی به آقای … http://www.azadegi.com/link/2012/01/02/148471 …

پاسخ منوچهرجمالی به آقای doshalarab

http://www.azadegi.com/link/2012/01/02/148471

شخص گرامی : زرتشت و یزدانشناسی زرتشتی ، کاملا برضد مفهوم « سنگ» بوده اند چون سنگ ( چنانچه درسانسکریت میتوان دید ) به معنای همآغوشی وامتزاج واتحاداست. طبعا «سنگ،اصل ازخود آفرینی وقائم بذات هم هست » که درسانسکریت( سوا= )ودراوستا ( هوا= ) است که به معنای « ازخود بودن » است. اهورامزدائی که باخواست خود میآفریند ، نمیتوانست این اصل خود آفرینی را درهرانسانی وجانی بپذیرد و درست همین پیشوند
واژه سواکا است که سگ باشد. یکی اوواژه های مهم « سنگ» دراوستا (زرستوا)هست وبارتولومه درکتاب لغت نامه ایران کُهنش به معنای سنگ ترجمه میکند( همچنین یوستی). ودرزیراین واژه به مرجعی زرتشتی اشاره میکند که معنای آن را سگ ( به آلمانی ، هوند) میداند( صفحه 1684) ، چون بارتولومه نیزکه فقط با تئولوژی زرتشتی آشنائی داشت نمیدانست که جانوری که سگست با سنگ چه رابطه ای دارد.دربندهش، بخش نهم، ابروآذرخش، سنگ نامیده میشود، چون ابرهم آب وهم آتش باهمند( آب+ تخم) . ازاین رو درواستا ، ابر « دوا نره = دوجنسه = نروماده باهم= سنگ ) خوانده میشود. مثلا درسغدی رگ وپی که ارتا وبهرام( دوبنی که جفت هم واصل آفرینندگی میباشند) هستند، سنگ نامیده میشود. درباره مفهوم سنگ درفرهنگ ایران ، سخنرانی 26 مرا گوش بدهیدو به تحقیقات گسترده ام درکتابها یم سری بزنید. این اندیشه که سنگ ، هم زن وهم شوی هست درافواه ( برضد یزدانشاسی زرتشتی) باقی مانده است ومولوی آنرا دریکی ازغزلیاتش میآورد وازاین رو بود که سنگ را « سرچشمه آب وآتش » میداند : هم آب وهم آتش برادربُدند — ببین اصل هردو، بجزسنگ نیست . درست این اصل آفرینندگی ازعشق ( سنگ ) درهرجانی را زرتشت نمی پذیرفت . و همه آثارمربوط به سنگ را موبدان زرتشتی در ادبیات پهلوی واوستا دست کاری کرده اند. ازاین رو سگ = سنگ ، همان معنای« سوا» را داشت که پیشوند سواکا یا سگ هست. درباره واژه سگالش نیز دربحثی دیگربه آن خواهم پرداخت . متاءسفانه نقل واژه های لاتین دراینجا همه صفحه را بهم میزند.

دسته‌ها
چاشنی های اندیشه

در فحاشی، برای تحقیر و زشت و نجس ساختن کسی، به او، پدر سگ یا مادر سگ میگویند …

در فحاشی، برای تحقیر و زشت و نجس ساختن کسی، به او، پدر سگ یا مادر سگ میگویند. و با این فحش، ناآگانه، عشق و مهر و دوستی و وفا را در اجتماع، خواروبی ارزش و ضد ارزش میسازند. ایرانیان، بدین علت نام این جاندار را، «سگ» گذاشته اند، چون سگ، مخفف واژهِ «سنگ» است که به معنای عشق و مهر و دوستی و وفابوده است. سَگ و سَک و سَخ، مخفف واژه «سنگ» میباشند. پیشوند واژهِ سخن (سَخ+وَن)، و پیشوند واژه سگالیدن که به معنای اندیشیدنست، همین واژه است. چون سخن، انسانها را بهم می پیوند، و در سکالیدن، تجربیات باهم ترکیب میگردند. در پهلوی به آسمان، سگ = سک یا آس میگویند که به معنای سنگست. چون آسمان، جایگاه عشق و مهرشمرده میشد. ما با نجس شمردن و تحقیر و آزردن سگ، نا آگاهانه، اصل عشق و دوستی و وفا را در اجتماع، پایمال میکنیم.

http://www.jamali.info/chashniha )

دسته‌ها
چاشنی های اندیشه

کمال، تکامل ندارد. الله و معلوماتش، تکامل نمی یابد. الله و اهورامزدای زرتشت و الاهان نوری، همه کاملند …

کمال، تکامل ندارد. الله و معلوماتش، تکامل نمی یابد. الله و اهورامزدای زرتشت و الاهان نوری، همه کاملند. روشنیشان و علمشان در کمال هست، یعنی تغییر و تحول ندارند. روشنی بیکران و علم جامع و همه دانی ،با حقیقت ساکن و بیحرکت کار دارد. از اینرو ، برای آنها، آنچه حرکت نمیکند، حقیقت و سعادت شمرده میشود. طبعا خورشدی که همیشه یکسان روشن و همیشه در میان آسمان میایستد، نماد آنهاست. در فرهنگ ایران، حقیقت، همیشه در تحولست. از اینرو، شیرابه روان یا دریای مواجست، و همیشه تازه (از تاختن = روان و مواج بودن) است. حقیقت در فرهنگ ایران، شیرابه روان در هر پدیده ایست، نه جوهر و ذاتِ ساکن و لایتغیر. طبعا «جستجو کردن مداوم»، متناظر با تحول یابی این شیرابه روانست.

http://www.jamali.info/chashniha )

دسته‌ها
سـخـنـرانـیـهـا

25 – سخنرانی منوچهر جمالی : چرا منیدن یا اندیشیدن، مینو کردن گیتی و میناگری آنست؟ …

25 – سخنرانی منوچهر جمالی

چرا منیدن یا اندیشیدن، مینو کردن گیتی و میناگری آنست؟
منیدن یا اندیشیدن، زیبا کردن و آراستن گیتی و اجتماعست
منیدن، مینو کردن گیتیست