Categories
مهمانان سخن میگویند

حسن داعی : از “اسرائیل” به “عزرائیل” (ما ایرانیان، اسرائیل و یهود ستیزی، بخش چهارم)

از “اسرائیل” به “عزرائیل”
(ما ایرانیان، اسرائیل و یهود ستیزی، بخش چهارم)

حسن داعی

داستان یک دگردیسی
در پائیز 1341 “جلال آل احمد” و همسرش “سیمین دانشور”، دو تن از نویسندگان بزرگ کشورمان و از روشنفکران مورد احترام آنزمان، برای بازدید از اسرائیل به این کشور سفر کرده و بمدت دو هفته میزبان دولت اسرائیل بودند. داریوش آشوری و زنده یاد خلیل ملکی نیز از جمله روشنفکرانی بودند که به اسرائیل سفر کردند و قضاوت مثبتی نسبت به این کشور داشتند.

آل احمد در بازگشت از این سفر، یک سخنرانی در “موسسه مطالعات و تحقیقات علوم اجتماعی” ایراد نمود که گزارشی در مورد کیبوتص های اسرائیل (کشاورزی سوسیالیستی) بود. پس از آن، وی مقاله معروفی بنام “ولایت اسرائیل” نوشت که در آن به تاریخچه سرکوب یهودیان در اروپا اشاره کرد و فشار و سرکوب علیه این قوم را دلیل اصلی تشکیل اسرائیل دانست. نگاه بسیار مثبت آل احمد به اسرائیل مورد اعتراض روحانیون سنتی ایران قرار گرفت که ازآن جمله میتوان به سید علی خامنه ای اشاره کرد که در آنزمان آخوندی تازه کار بود. 1
اما قضاوت آل احمد نسبت به اسرائیل آرام آرام تغییر نمود تا آنکه در سال 1346 و پس از شکست سنگین اعراب از اسرائیل در جنگ شش روزه، وی مقاله ای تحت عنوان “آغاز یک نفرت” نوشت و تمامی خصومت و خشم خویش از اسرائیل را بیرون ریخت. این مقاله بعدا در کتابی بنام “سفر به ولایت عزرائیل” منتشر شد. آل احمد در این مقاله، ضمن حمله به روشنفکران غرب و شرق، اسرائیل را دست پرورده و تفاله استعمار و صهیونیسم بین الملل خواند که یک جنگ صلیبی دیگر علیه اسلام براه انداخته است:
«و اگر درآن جنگ های صلیبی اروپائیان باختند در عوض علم و صنعت عالم اسلام را به غنیمت بردند و این بار به کمک همان علم و صنعت و به کمک یاور بزرگ دیگر که استعمار بین المللی است و یک نوچه کوچک که عبارت باشد از صهیونیسم، از نو به همان جنگ آمده اند … به مناسبت اینکه نازیسم – گل سرسبد تمدن بروژوایی غرب شش میلیون یهودی فلک زده را در آن کوره های آدم پزی ریخت – امروز دو سه میلیون عرب های فلسطین و غزه و غرب اردن ، باید در حمایت سرمایه داران وال استریت و بانک روچیلد کشته و آواره بشوند ؛ و چون حضرات روشنفکر اروپایی ، در جنایتهای هیتلر شریک بوده اند و در همان ساعت دم بر نیاورده اند ، حالا به همان یهودی ها در خاور میانه سرپل داده اند تا ملل مصر و سوریه و الجزایر و عراق شلاق بخورند و دیگر خیال مبارزه ی ضد استعمار غرب را در سر نپرورند و دیگر کانال سوئز را رو به ملل متمدن نبندند ! تف بر این تمدن گند بورژوا !»
کینه آشکار آل احمد نسبت اسرائیل نمونه ای منحصر بفرد در میان روشنفکران و یا مردم عادی در کشورمان نیست و مشابه آنرا میتوان در همه بخش های اجتماعی ایران سراغ گرفت. برای این دسته از ایرانیان، مقوله فلسطین و اسرائیل از یک جنگ قومی و دعوا بر سر آب و خاک و اشغال سرزمین دیگران که در یک نقطه ای از جهان به وقوع پیوسته است بسیار فراتر میرود. برای آنان، رنج و درد فلسطینیان همانند آوارگی و رنج دیگر اقوام و ملت های جهان نیست که در گوشه و کنار آفریقا و آسیا به وقوع می پیوندد. مصیبت وارده بر فلسطین و زورگوئی اسرائیل، برای این بخش از ایرانیان امری شخصی، عقیدتی، احساسی و گاها مهمتر از مسئله ملی است. چه عواملی باعث گشته اند تا ایرانیان به این میزان به مسئله فلسطین نزدیک شده و احساس درد مشترک با آنان نمایند؟
گذشته از ظلمی که بر فلسطینیان رفته است، دو عامل مهم در قضاوت منفی ایرانیان نسبت به اسرائیل دخیل بوده اند که اولی، جنگ سرد بین شوروی و آمریکا بود که منازعه بین اسرائیل و اعراب به یکی از صحنه های اصلی نبرد بین این دو ابر قدرت برای کسب هژمونی در منطقه تبدیل گردید و به تبع آن، چپ سنتی ایران و بخش مهمی از روشنفکران، نگاه خود به مسئله فلسطین را از یک منازعه قومی و ملی به یک نبرد بین المللی بین اردوگاه سوسیالیسم و امپریالیسم تفسیر نمود و به آن ابعادی ایدئولوژک داد.
دومین عامل را میتوان رشد گرایشات اسلامی در کشورمان دانست که بخصوص پس از فوت آیت الله بروجردی و صعود روح الله خمینی به جایگاه مرجعی با نفوذ، شدت و قوت گرفت. در این دستگاه فکری، منازعه اسرائیل و فلسطین به جنگ بین اسلام و کفر تعبیر میشود و ظلم بر فلسطینیان همردیف با گناه شیطان قرار میگیرد و قربانی آن نیز تنها مردم فلسطین نیستند بلکه فرد فرد مسلمانان جهان در این درد و غم شریک و در برابر آن مسئولند.
دگردیسی “آل احمد” را میتوان به این عامل دوم یعنی اسلامی شدن مسئله فلسطین مرتبط دانست زیرا بهمان ترتیب که نگاه وی نسبت به اسرائیل تغییر میکرد، خودش نیز آرام آرام گرایشات مذهبی یافت و سرانجام دلبسته روح الله خمینی شد. متاسفانه این نویسنده بزرگ و دردمند تا آنجا پیش رفت که در سال 1343 هنگام سفر به مکه، نامه ای حقارت بار به خمینی نوشت و ضمن تبریک آزادی آیت الله از زندان، مراتب وفاداری و چاکری اش برای این مرجع تقلید واپسگرا را به نمایش گذاشت:2
«آیت الله حاج آقای خمینی، وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت؛ فقرا منتظر الپرواز (!) بودند به سمت بیت الله. این است که فرصت دست بوسی مجدد نشد. اما اینجا دو سه خبر اتفاق افتاده است. شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیله ای کنم برای عرض سلامی، بد نیست…
… همچنان که آن بار در خدمتتان به عرض رساندم، فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش برآید. دیده شده که گاهی اعلامیه ها و نشریاتی به اسم و عنوان حضرت در می آمد که شایستگی و وقار نداشت. نشانی فقیر را هم حضرت صدر می داند و هم اینجا می نویسم: تجریش – آخر کوچه فردوسی. والسلام.»
اما قبل از آنکه رشد اسلام گرائی، صعود خمینی و تأثیر آنها بر نگاه ضد اسرائیلی ایرانیان را مورد بررسی قرار دهیم بهتر است به عامل دومی که نگاه بسیاری از روشنفکران وطنمان نسبت به اسرائیل را تغییر داد یعنی جنگ سرد نگاه کنیم.

جنگ سرد و نگاه جدید به اسرائیل
اولین کشوری که تأسیس اسرائیل را به قویترین شکل و بر مبنای حقوقی (de jure) و بعنوان یک کشور مشروع به رسمیت شناخت اتحاد جماهیر شوروی بود و این در حالی بود که آمریکا، تشکیل اسرائیل را تنها برمبنای “دو فاکتو” (یک واقعیت موجود) قبول کرد و انگلستان نیز با صدور اعلامیه ای در 17 ماه مه 1948، از شناسائی این کشور جدید خودداری نمود و 8 ماه بعد بصورت دوفاکتو موجودیت اسرائیل را پذیرفت. 3
در آمریکا اختلاف عمیقی در مورد شناسائی اسرائیل وجود داشت و “هاری ترومن” رئیس جمهور آمریکا برخلاف نظر مسئولان سیاست خارجی این کشور تصمیم به حمایت از تأسیس کشور اسرائیل گرفت و دقایقی پس از انتشار بیانیه ترومن، اکثریت هیئت نمایندگی آمریکا در سازمان ملل، بعنوان اعتراض به شناسائی اسرائیل استعفا داد. 4
حمایت شوروی از اسرائیل به قبل از تاسیس این کشور باز میگردد. بعنوان مثال، در سال 1947 هنگامیکه بحث در مورد تقسیم سرزمین فلسطین به دو کشور یهودی و عرب در سازمان ملل جریان داشت، آندره گرومیکو نماینده شوروی در بیانیه ای حمایت کامل کشورش از تاسیس اسرائیل را بدینگونه بیان نمود: 5
«در طول جنگ جهانی اخیر، یهودیان سرنوشتی بسیار اندوهبار و رنج آور داشته اند… سازمان ملل با توجه به منشور آن نباید به این امر بی تفاوت باشد. با توجه به این حقیقت که کشورهای اروپای غربی در زمان جنگ قادر به رعایت ابتدائی ترین حقوق یهودیان نبودند و نتوانستند از آنان در برابر خشونت و جنایت نازی های جلاد حفاظت کنند، از اینرو، آرزوی این مردم برای تأسیس کشوری مستقل قابل درک میباشد. نادیده گرفتن این آرزوی مردم یهود و محروم کردن آنان از این حق، امری ظالمانه است.»
پشتیبانی شوروی از اسرائیل از این نیز فراتر میرفت. چکسلواکی که از اقمار شوروی بود مهمترین تأمین کننده سلاح و تجهیزات جنگی اسرائیل در زمان جنگ اول اعراب و اسرائیل در 1948 بود. باید توجه داشت که استالین از سال 1944 از صهیونیسم و تاسیس کشور یهودی حمایت میکرد و معتقد بود که این کشور جدید با گرایشات سوسیالیستی به نزول امپراطوری بریتانیا و نفوذ آن در کشورهای عرب کمک میکند. 6
اما نگاه مثبت شوروی به اسرائیل با ورود به جنگ سرد و نزدیک شدن اسرائیل به آمریکا تغییر کرد. در اولین گام، کمیته مرکزی شوروی صهیونیسم را بعنوان دشمن ایدئولوژیک سوسیالیسم و کمونیسم معرفی نمود و آرام آرام سیاست های یهود ستیزانه که در زمان تزار روسیه به اوج خود رسیده بود، بار دیگر به این کشور بازگشت و تبعیض و آزار یهودیان به سیاست رسمی شوروی تبدیل گردید. هرچه بر شدت تقابل بین شوروی و آمریکا در زمان جنگ سرد افزوده میشد و هرچه دوستی بین آمریکا و اسرائیل قویتر میگردید، به تبلغات رسمی بلوک شرق علیه صهیونیسم و خطرات آن برای صلح و امنیت جهانی نیز اضافه میشد. ازاین پس، صهیونیسم ابزاری در خدمت یهودیان و آمریکائیان معرفی میشد که امپریالیسم نژاد پرستانه را اشاعه میداد. 7
بدین ترتیب، تبلیغات رسمی در کشورهای بلوک شرق روی “توطئه جهانی یهودیان” متمرکز گشت و همانطور که مورخ بزرگ Howard Sachar توضیح میدهد، 8 «این تبلیغات پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1967 و شکست سنگین اعراب (متحدان شوروی) به اوج خود رسید و روزنامه های رسمی شوروی از مقالات و کاریکاتورهای ضد یهودی و نژاد پرستانه انباشته گردید و تمامی تبلیغاتی که آلمان نازی برعلیه یهودیان بکار برده بود این بار در این کشور سوسیالیستی به گونه ای زشت تر مورد استفاده مجدد قرار گرفت. سند قلابی “پروتکل سران صهیونیست” یا (The Protocols of the Elders of Zion) که در زمان روسیه تزاری جعل شده بود، بار دیگر در ابعاد وسیع چاپ و منتشر شد. این سند گویا نشان میداد که در اواخر قرن نوزدهم، سران صهیونیسم بین المللی برای تسلط بر جهان نقشه می کشیده اند.»
این کارزار تبلیغاتی تأثیر زیادی روی افکار عمومی در کشورهای عرب و مسلمان داشت که برای شکست خود از اسرائیل بدنبال دلیل و بهانه می گشتند. از این پس، منازعه اسرائیل و اعراب به نبردی میان اردوگاه سوسیالیسم از یکطرف و صهیونیسم جهانی و امپریالیسم آمریکا در طرف دیگر معرفی گردید.

فلسطین، میعادگاه انقلابیون خاورمیانه
دهه شصت و هفتاد میلادی اوج جنگ سرد و همچنین رشد بی سابقه جریانات انقلابی در کشورهای جهان سوم بود. در کشورهای آمریکای جنوبی، بدنبال انقلاب کوبا و نقش ویژه ایکه ارنستو چه گوارا داشت، جریانات مارکسیستی و چریکی در بسیاری از کشورهای این منطقه رشد کرد و در مقابله با آن، آمریکا و متحدان منطقه ای اش دست به کودتای نظامی و سرکوب گسترده ای زدند که مهمترین نمونه های آن برزیل، آرژانتین و شیلی میباشند. کوبای انقلابی و “چه گوارای” کاریسماتیک به سمبل مبارزه با تجاوزات امپریالیستی و دیکتاتورهای نظامی تبدیل گردیدند و این کشور میعادگاه انقلابیون آمریکای جنوبی شد و این تحولات بنوبه خود الهام بخش بسیاری از گروههای انقلابی دیگر در مناطق مختلف جهان بود.
تا آنجا که به خاورمیانه و کشورهای اسلامی مربوط میشد، فلسطین همین نقش را بازی میکرد و به آهنربائی برای جریانات انقلابی و ضد آمریکائی تبدیل گشت. در این ایام هنوز جریانات اسلامی قدرت و نفوذی نداشتند و هژمونی در اختیار گروههای انقلابی با گرایشات مارکسیستی قرار داشت. از گروههای تندروی آلمانی تا افراطیون ژاپنی و همچنین داوطلبان عرب از همه جا به لبنان و اردن سرازیر شدند تا در کنار سازمان تازه تأسیس آزدیبخش فلسطین (1964) برای شکست اسرائیل و امپریالیسم آمریکا مبارزه کنند. طبیعی است که در چنین شرائطی، مسئله فلسطین و موجودیت اسرائیل از یک منازعه قومی و سرزمینی فراتر رفته و ابعادی فراملی بخود گرفته بود.
بهمین ترتیب در کشور ما ایران، و بدنبال بسته شدن فضای سیاسی پس از سرکوب سال 1342، گروههای انقلابی پا به عرصه وجود گذاشتند و در کنار مبارزه با رژیم شاهنشاهی، خود را همدرد با مبارزات مردم فلسطین نیز میدانستند. نمونه بارز آن گروه فلسطین بود که زنده یاد “شکرالله پاک نژاد” بهمراه دوستانش تشکیل داد. اعضای اصلی این گروه در سال 48 هنگام سفر به عراق برای عزیمت به لبنان دستگیر و به زندانهای طویل المدت محکوم شدند. مبارز گرانقدر پاک نژاد در زمان حاکمیت خمینی در سال 1360 دستگیر و پس از تحمل شکنجه های ضد انسانی اعدام گردید.
در آنزمان، اردن، سوریه، لبنان و عراق پذیرای انقلابیون از کشورهای گوناگون بودند که برای مبارزه در کنار فلسطینیان و یادگیری مبارزات چریکی و نظامی میهمان سازمان آزادیبخش فلسطین بودند. بدین ترتیب، بخش مهمی از روشنفکران ایرانی، مبارزات مردم فلسطین را بخشی از مبارزه ضد امپریالیستی و ضد دیکتاتوری خودشان در ایران میدانستند و ظلم و ستم اسرائیل بر فلسطینیان برای آنان ملموس تر و دردآور تر بود. بدینگونه، ستم اسرائیل برجسته تر شد و تصویر این کشور نزد روشنفکران ایرانی تیره و تاریک تر گردید که بنوبه خود، تأثیر زیادی روی افکار عمومی ایرانیان نسبت به اسرائیل داشت.

روحانیون و دولت اسرائیل
همانطور که در بخش قبلی توضیح داده شد، با رشد بی سابقه مهاجرت یهودیان به سرزمین فلسطین در دهه 1310 و 1320 شمسی و افزایش درگیری بین مهاجران یهودی و ساکنان عرب این سرزمین، روحانیون ایرانی بطور فعال وارد صحنه شده و به حمایت از “برادران مسلمان فلسطینی” خویش برخاستند. با تشکیل کشور اسرائیل، آیت الله ابوالقاسم کاشانی به میدان آمد و با راه اندازی تظاهرات، سخنرانی و مجالس عزاداری، رهبری مبارزه برای حقوق فلسطینیان و پس گرفتن سرزمین آنان را در اختیار گرفت. فشار روحانیون و اقشار مذهبی به اندازه ای بود که حکومت شاهنشاهی تا دو سال جرئت شناسائی اسرائیل را نداشت ولی سرانجام در اسفند ۱۳۲۸ ( ۶ مارس ۱۹۵۰)، دولت ایران به صورت دوفاکتو دولت اسرائل را به رسمیت شناخت.9
فشار روحانیون در زمان نخست وزیری دکتر مصدق افزایش یافت و از آنجا که ابوالقاسم کاشانی از نفوذ زیادی برخوردار بود، از دولت مصدق میخواست تا شناسائی دولت اسرائیل را پس بگیرد. وی که از عقب نشینی مصدق اطمینان داشت در مصاحبه ای با روزنامه المصری بغداد گفت که فسخ شناسایی اسرائیل توسط ایران حتمی است. «باقر کاظمی وزیر امور خارجه کابینه مصدق نیز در ۱۶ تیر ۱۳۳۰ در مجلس حاضر و تصمیم دولت مبنی بر تعطیل کنسولگری ایران در بیت المقدس را به اطلاع نمایندگان رساند. البته دولت در اعلامیه رسمی که در روز بعد انعکاس داد علت این اقدام را کاهش درآمدها در اثر قطع صادرات نفت و الزام دولت به صرفه جویی های ارزی عنوان نمود. اما اعراب به اشتباه اقدام ایران را به منزله فسخ شناسایی دوفاکتوی اسرائیل تلقی نمودند.»9
پس از کودتای بیست و هشتم مرداد روابط ایران و اسرائیل گسترش یافت و دست روحانیون نیز برای تحریک افکار عمومی و فشار بر دولت کاهش یافت. در سال 1339 و بدنبال پیروزی جان اف کندی در انتخابات ریاست جمهوری، فشار آمریکا بر محمد رضا شاه برای گشایش سیاسی و رفرم در کشور افزایش یافت و بدین ترتیب بمدت سه سال تا خرداد 42، فضای سیاسی نسبتا آزاد بود و گروههای قدیم و جدید فعالیت خویش را شروع کردند که مهمترین آنها جبهه ملی و نهضت آزادی بودند. بهمین ترتیب روحانیون نیز بتدریج وارد صحنه شدند. در فروردین 1340 آیت الله بروجردی که مهمترین مرجع تقلید در ایران بود در گذشت و روح الله خمینی توانست در کسوت مبارزه با شاه جایگاهی ویژه برای خود کسب کرده و بعنوان مرجع تقلیدی با نفوذ وارد صحنه سیاسی-مذهبی کشورمان گردد.
خمینی پرچمدار مخالفت با اصلاحات شاه ، اعطای حق رای به زنان و قانون کاپیتولاسیون گردید که توسط نخست وزیر حسن علی منصور به تصویت رسید. خمینی با سخنرانی های آتشین خویش، “امت مسلمان” را به شورش فرا خواند و در 15 خرداد 42 نیروهای نظامی به سرکوب تظاهرات مردم پرداختند که دهها نفر کشته شدند. یکسال بعد، یک گروه از طرفداران خمینی از سازمان جدید التاسیس “هیئت موتلفه” حسن علی منصور را ترور کرد. خمینی نیز که زندانی شده بود، آزاد و به ترکیه و عراق تبعید گردید که تا سقوط رژیم پهلوی ادامه یافت.
گذشته از واپسگرائی مفرط خمینی و مخالفت وی با همه مظاهر تمدن و دموکراسی، آنچه بیش از هرچیز در سخنان و نوشته های وی نمایان بود، دشمنی با اسرائیل و یهود ستیزی بیمارگونه او بود. همین نفرت وی از یهود و اسرائیل بود که به میزان زیادی بر افکار عمومی مردمان عادی در ایران اثر گذاشت و نگاه آنان به اسرائیل را دگرگون نمود.

خمینی، بنیادگرائی یهود ستیز
خمینی شاه را نوکر اسرائیل و یهودیان میدانست و همین مسئله را دلیل اصلی خشم مردم و بروز انقلاب معرفی میکرد و در سال 57 گفت: « ما از اول نظر قاطع درباره صهیونیستها داشته ایم . یکی از دلایل مخالفت ما با شاه ایران , همین رابطه او با اسرائیل بوده است . همین قضیه , موجب حرکت مردم ایران شده است.» 10
وی در یکی از اعلامیه های خود گفت: «این جانب کرارا خطر اسرائیل و عمال آن را که در راس آنها شاه ایران است ـ گوشزد کرده ام . ملت اسلام تا این جرثومه فساد را از بن نکنند روی خوش نمی بینند; و ایران تا گرفتار این دودمان ننگین است روی آزادی نخواهد دید. از خداوند متعال نصرت مسلمین و خذلان اسرائیل و عمال سیاه آن را خواستارم.» 11
خمینی با گرایشات بیمارگونه و مگالومانیای خویش اعتقاد داشت که اسرائیل در حال کنترل کشور و نقشه کشیدن برای نابودی ایران و اسلام میباشد. وی در سخنرانی معروف خود در عاشورای 1342 در قم (13 خرداد) اظهار داشت: «امروز به من اطلاع دادند که بعضی اهل منبر را برده اند در سازمان امنیت و گفته اند که شما با سه چیز کار نداشته باشید; یکی شاه را کار نداشته باشید; یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید; یکی هم نگویید دین در خطر است . این سه تا امر را کار نداشته باشید; هر چه می خواهید بگویید. خوب ; اگر این سه تا امر را کنار بگذاریم دیگر چه بگوییم ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تاست ; تمام گرفتاری های ما. اسرائیل مملکت را به باد می دهد. اسرائیل سلطنت را می برد; عمال اسرائیلی آقا! اسرائیل دوست اعلی حضرت است یک چیزهایی یک حقایقی در کار است … می گویند از شاه و اسرائیل حرف نزنید. رابطه بین شاه و اسرائیل چیست شاید به نظر سازمان امنیت شاه یهودی باشد. این که ادعای اسلام می کند و می گوید « من مسلمانم » و بر حسب ظواهر هم مسلمان است شاید سری در کار باشد.» 12
خمینی انقلاب سفید شاه را نیز دست پخت صهوینیسم و اسرائیل میدانست و با آن مخالفت میکرد: «ما با کجای تمدن مخالفت داریم ما با فساد مخالفت داریم . ما می گوییم که برنامه های اصلاحی شما را اسرائیل برایتان درست می کند. شما وقتی می خواهید برنامه ای هم درست کنید دستتان را پیش اسرائیل دراز می کنید. شما کارشناس نظامی از اسرائیل به این مملکت می آورید.» 13
خمینی خطاب به شاه سوال میکرد که «آقا مگر شما یهودید مگر مملکت ما مملکت یهود است … » 14 وی در نامه ای به روحانیون اعلام کرد که تمامی کشور زیر پای یهودیان پایمال میشود: «اسرائیل در تمام شوون سیاسی و نظامی ایران دخالت دارد و ایران به صورت پایگاه نظامی اسرائیل درآمده و کشور زیر چکمه ی یهود پایمال می شود.» 15
خمینی بهائیان را با یهودیان یکی میدانست و ادعا میکرد که همه ارکان قدرت در جهان در دست یهودیان است و بهمین ترتیب در ایران نیز عوامل اسرائیل از طریق مزدوران خویش و در رأس آن بهائیان، برای نابودی امت مسلمان نقشه میکشد. وی بهائیان را یهودی خطاب میکرد و در سخنرانی معروف خود در قم گفت:
«وای براین مملکت‌؛ وای براین هیا‌ت حاکمه‌! وای بر این دنیا‌! وای بر ما! وای بر این علمای ساکت‌! وای بر این نجف ساکت‌! این قم ساکت است. این تهران ساکت است‌. این مشهد ساکت‌! این سکوت مرگبار اسباب این می‌شود که زیر چکمه‌های اسراییل‌؛ به دست همین بهائی‌ها‌؛ این مملکت ما ؛ این نوامیس ما ؛ پایمال شود‌‌… اگر همه علمای اسلام یک مطلبی را بگویند‌؛ حالا که خطر بر اسلام وارد شده و آن خطر یهود است و حزب یهود- که همین حزب بهائیت است‌- این خطر که حالا نزدیک شده‌؛ اگر آقایان‌؛ علمای اعلام‌؛ خطبا‌؛ طلاب‌؛ همه با هم همصدا بگویند که آقا ما نمی خواهیم که یهود بر مقدرات مملکت ما حکومت کند.» 16
خمینی در پاسخ به سوال بازرگانان قم در سال 41 گفت: «استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیست هاست که در ایران به حزب بهائی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه کنند.»17
خمینی اسرائیل را به غده ای سرطانی تشبیه میکرد که در حال گسترش و نابود کردن زندگی مسلمین در جهان است. وی در پیام خود به رهبران کنفرانس اسلامی گفت: «… سران کشورهای اسلامی باید توجه داشته باشند که این جرثومه فساد را که در قلب کشورهای اسلامی گماشته اند, تنها برای سرکوب ملت عرب نمی باشد, بلکه خطر و ضرر آن متوجه همه خاورمیانه است, نقشه استیلا و سیطره صهیونیسم بر دنیای اسلام و استعمار بیشتر کشور سرزمین های زرخیز و منابع سرشار کشورهای اسلامی می باشد و فقط با فداکاری, پایداری و اتحاد دولت های اسلامی می توان از شر این کابوس سیاه استعمار رهایی یافت.» 18

نگاهی به اظهارات خمینی در مورد یهودیان و اسرائیل
 «اسرائیل نمی‏خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمی‏خواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمی‏خواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمی‏خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد… آقا، یک حقایقی در کار است، من باز سرم دارد درد می‏گیرد؛ یک حقایقی در کار است. شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهاییها مراجعه کنید؛ در آنجا می‏نویسد: تساوی حقوق زن و مرد، رأی عبدالبهاء است؛ آقایان از او تبعیت می‏کنند. آقای شاه هم نفهمیده می‏رود بالای آنجا، می‏گوید: تساوی حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند. نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور. تعلیم اجباری عمومی نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء است (پیشوای بهائیان)»” 19

 «دستگاه تبلیغاتی تلویزیون متعلق به یک دسته اقلیت منفور(بهائیت) است که گویا قرار است در تمام کشور توسعه پیدا نماید . صاحب آن (حبیب ثابت پاسال) ؛ علاوه بر اینکه اقتصاد مملکت ما را در دست گرفته ؛ کارخانه پپسی کولا یک کانون جاسوسی است. در تلویزیون قصد دارند نمایش زنان سابق و امروزی را در 17 دیماه (سالروز کشف حجاب رضا خانی در سال 1341شمسی )بدهند……خوب است آقایان به ادارات مرکزی خود گزارش دهند که مراسم 17 دی را بیش از آنچه که هست جلوه ندهند و مردمی که اعصابشان تحریک شده ؛ وسیله دستگاه تلویزیون بهائیها تهییج ننماید . دستگاه بهائیت و کارخانه پپسی کولا؛ دستگاه جاسوسی یهود فلسطین (اسرائیل)است» 20

 «من در آخرین جلسه ملاقات دکتر صدر وزیر کشور گفتم :ما کاری به شما نداریم ؛ مشروط برآنکه شما هم کاری به دین ما نداشته باشید. ولی نه ؛ اینها کار دارند. منتها کم کم ؛ امروز بهائیت را در ادارات راه می دهند؛ و با یهودیها ارتباط برقرار می کنند و فردا می گویند اصلا دین باید از قانون الغا شود» 21

 “آقایان باید توجه فرمایند که بسیاری از پست های حساس به دست این فرقه(بهائیت) است که حقیقتا عمال اسرائیل هستند.» 22

 «این قانونی را که میخواهند در مملکت شیوع بدهند ؛ درحزب آقای علم طرح شده ؛ و آقای علم بدانند که مردم از پای نمی نشینند تا لایحه لغو شود ؛ و پس از تشکیل مجلس نیز ساکت نخواهند نشست……. دولت ؛ خوب است وظیفه خود را بداند ؛ ما زیر یک مشت کلیمی که خود را به صورت بهائی در آورده اند پایمال ننماید . ما به همان نحو که درروزنامه ها تصویب لایحه را نوشتند ؛ می خواهیم لغو آن را هم درج کنند.» 23

 «حالا دست دراز کرده اند به قران و نوامیس مسلمین . استان های این کشور را که باید مسلمانان حفظ و اداره نمایند . اینها می خواستند با تصویب لایحه های انجمن های ایالتی و ولایتی و الغای شرط اسلام از رای دهنده و انتخاب شونده ؛ مقدرات مسلمین را به دست غیر مسلمانان مانند یهودیهای بهائی بسپارند. اگر استان های این کشور به دست غیر مسلمان بیفتد چه بسا ممکن است از حلقوم خبیث آنان صدایی غیر از اسلام شنیده شود و آن روز است که خطرهای بزرگی متوجه می شود ؛ نه تنها اسلام و قرآن حفظ نخواهد شد ؛ بلکه تمام حیثیات شما خواهد رفت . اقتصادیات ؛ بازار ؛ ذخایر مملکت ؛ همه و همه خواهد رفت . ای مومنین بیدار باشید . اجانب به فکر از بین بردن ایران و کشور مسلمین افتاده اند . جزقرآن مانعی نمی بینند ……….مردم را متوجه کنید تا به دولت بگویند : ما حاضر نیستیم استان های این کشور تحت تصرف بهائی نما های یهود در آید . آگاه باشید خطر بزرگ و تکلیف مهم است . قرآن و دیانت اسلام بر مردم حقها دارد.» 24

 «این عمال اسرائیل در ایران هر جا انگشت می‌گذاری می‌بینی که یکی از این‌هاست. مراکز حساس، مراکز خطرناک، والله مراکز خطرناک برای تاج این آقا. ملتفت نیستند این‌ها. این‌ها آن‌ها بودند که در شمیران توطئه کردند ناصرالدین‌شاه را بکشند [و] مملکت ایران را قبضه کنند. شما تاریخ نگاه کنید. تاریخ که می‌دانید. در نیاوران توطئه کردند. در نیاوران چند نفر رفتند ناصرالدین‌شاه را ترور کنند و یک عده هم در تهران بودند که حکومت را قبضه کنند. اینها حکومت را از خودشان می‌دانند. این‌ها (بهائیان – آلت دست یهودیان، توضیح از من) در کتاب‌های‌شان نوشته‌اند، در مقالات‌شان نوشته‌اند حکومت مال ماست، باید ما یک سلطنت جدیدی به‌وجود بیاوریم، یک حکومت جدیدی به‌وجود بیاوریم، حکومت عدل… آقا بترسید از این‌ها. یک جانورهایی‌اند این‌ها.» 25

ادامه دارد

پانویس ها:
1- نگاه کنید به “کارنامه و یادنامه جلال آل احمد” به این آدرس: www.hawzah.net
همچنین نگاه کنید به مصاحبه شمس آل احمد (برادر جلال) www.khabaronline.ir
همچنین نگاه کنید به مقدمه مفصل شمس آل احمد در باره کتاب “سفر به ولایت عزرائیل” به این آدرس www.seapurse.net
برای مطالعه این کتاب و مقدمه شمس آل احمد به این لینک مراجعه کنید: www.iranian-americans.com
2- مرکز اسناد انقلاب اسلامی، “نعمت بزرگی بنام جلال آل احمد” بهمراه نامه وی به خمینی به این آدرس
www.irdc.ir
3- The American Journal of International Law به این آدرس: www.jstor.org
4- نگاه کنید به روزنگار روابط آمریکا و اسرائیل به این آدرس www.trumanlibrary.org
5- UN Debate Regarding the Special Committee on Palestine: Gromyko Statement. 14 May 1947 77th Plenary Meeting Document A/2/PV.77”
6- Paul Johnson, A History of the Jews (1987) p.527
7- Great Soviet Encyclopedia, 3rd Edition. 1969-1978
8- Howard Sachar, A History of the Jews in the Modern World (Knopf, NY. 2005) p.722
9- نگاه کنید به “تاریخ روابط ایران و اسرائیل از 1327 تا انقلاب” مجله ایرانشهر iranshahr.org
10- صحیفه نور جلد 5 ص 134
11- صحیفه نور جلد ۱ صفحه 207
12- صحیفه نور جلد ۱ ص ۵۶ ۱۳ خرداد
13- صحیفه نور جلد ۱ ص ۷۷ ۲۵ اردیبهشت ۴۳
14- صحیفه نور ج ۱ ص ۱۲ ۱۰ فروردین ۴۱
15- صحیفه نور ج ۱ ص ۱۵۷ ۱۹ بهن ۴۹ و همان ص ۴۶ ۱۲ اردیبهشت ۴۲
16- (صحیفه نور- ج۱-ص ۲۱۳ و ۲۱۶
17- .(صحیفه نور، ج1،ص108
18- صحیفه نور, ج 5, ص 209
19- صحیفه نور – جلد 1- صفحه 247
20- سخنرانی 20 اذر 1341 خطاب به رئیس شهربانی و رئیس ساواک قم
21- سخنرانی در جمع روحانیون و طلاب 8تیر 1343در قم
22- خطاب به آخوندهای یزد اردیبهشت 1342
23- سخنرانی 2 آذر 1341 خطاب به بازاریان تهران – صحیفه نور – جلد 1- ص 103)
24- سخنرانی 9 آذر در حضور جمعی از اهالی تهران صحیفه نور – جلد 1- ص 104)
25- صحیفه نور، ج 1، ص 133.

پاسخ دهید