در فرهنگ ایران، در گوهر یا فطرت هر انسانی، سروش ِویژه فردی او هست که کلید شناختِ خوب و بدرا دارد
دسته: چاشنی های اندیشه
در فرهنگ ایران، حواس هر انسانی، مستقیما اورا به خدا و حقیقت می پیوندد
مقاله بعدی منوچهرجمالی را بخوانید
خدا ، در فرهنگ ایران «ارتای خوشه» هست و هر انسانی، تخمی از خوشه خداست. هر انسانی، سرچشمه حقیقت و روشنائی و سربلندیست
در فرهنگ ایران، خدا و حقیقت، رنگ و رنگارنگست، چون شیرهِ روان = ارنگ (ار+انگ) در گیاهان و جانوران و انسانهاست
نگاه، هنگامی می بیند که رنگهارا باهم ببیند، که رنگارنگ ببیند، و دیدن، برایش روندِ آمیختن رنگها باشد. در جهان یکرنگ، هیچ چیزی دیده نمیشود
مسئله آنست که آنچه ما میاندیشیم، درستست، غلط است، و آنچه میاندیشیم، غلطست، درستست. مسئله بنیادی آنست که این دیگرانند که در ما میاندیشند و ما میانگاریم که خودمان میاندیشیم. مسئله بنیادی، تغییر دادن ِخودیست که دیگران در ما ساخته اند، به خودی که از ما بزاید
انتقاد برای یک متفکر نیرومند، آنست که اندیشه های انگیزنده و آبستن کننده را در هراثری می یابد. برای او، اندیشه های نادرست و اشتباه نیز، میتوانند انگیزنده و آفریننده باشند. یک اندیشه غلط که به آفرینندگی میانگیزد بهتر صد اندیشه درستند که انسان را ناز امیسازند
در نادیده گیری، میخواهند مخالف را خوار و ناچیز و نابود سازند، ولی فراموش میکنند که خود را هم نابینا میسازند
در قرآن، آدم ازخاک و ابلیس از آتش، ساخته شده اند، و آنها دو فطرت متضاد باهم دارند. ولی در فرهنگ ایران، خاک (هاگ = تخم، خاکیته) که به معنای همان تخم است، در گوهر خودش، « فـَرَن» یا «اوروازیشت»، اصل آتش فروزیست که با تابشش، بینش به خوب و بد و سعات و شادی میآفریند. انسان، آتش در خاکست و این دو باهم انباز و یار و «همآفرین» هستند
در فرهنگ ایران، جان انسان، برعکس اسلام، روحی از امر ِالله در انسان نیست تا همیشه تابع و مطیع او و رسول و امامش باشد، بلکه اصل آتش از «کانون آتشیست که خداست»، و بیان قائم به ذات خود بودن ِهر فردِ انسانیست. فرهنگ ایران بر آزادی فرد انسان، استوار شده است
در فرهنگ ایران، خدا، «آتشدان یاکانون» شمرده میشود که حبه های آتش او، جان ِهر انسانیست. این حبه های ِآتش که در تن ِهرانسانی به فراز می یازد، سرچشمه روشنی (بینش) و تابش = گرمی = مهر، میشود. انسان، همگوهر خداست و از این رو آزاد و مستقلست و پیش ِهیچ قدرتی (الله) سجده نمیکند، چون برضد گوهر خدائیش هست
قرآن میگوید که انسان از خاکست و ابلیس، ازآتش. ولی فرهنگ ایران میگوید که: انسان، خاکی (تخمی یا اصلی، خاک به معنای ِتخمست، خاکینه) است که در آن، آتش (اصل تابندگی) است، یعنی، سرچشمهِ روشنی و بینش خوب و بد، و سرچشمهِ مهر و اجتماعسازیست
نخستین پدیده هائی که روان ایرانی راشیفته و جذب کرده اند، نوای ِموسیقی و زیبائی نقش و رنگ بوده اند، که از یکسو باهم، پیکریابی خدای او شده اند، و از سوی دیگر، پیکریابی اصل اندازه در گوهر انسان شده اند
سکولاریسم در گسترهِ حقوق و سیاست، میوهِ بذر ِافکار زنده ایست که زندگی در گیتی و زمان را برترین ارزش میشمارد و در ضمیر مردم، کاشته میشود
درفرهنگ ایران، خدا و جودی نیست که در ازل بوده است و جهان را خلق کرده است تابر آن حکومت کند، بلکه به ( xva-taay) معنای « چیزیست که از خودش، خودش را همیشه از نو پدیدار میکند و به آن تحول می یابد، خودش را همیشه از نو میزاید، و خدا، بغ است، یعنی « وجود پخش شده در گیتی هست»، یعنی، اصل ِهمیشه از خود آفریدن در سراسر گیتی هست