در فرهنگ ایران، سبزی و روشنی از هم جدا ناپذیرند. سبز که «ساپیزه» باشد، اصل مهر است. از این اصل مهر (سبز) است که روشنی و بینش، پیدایش می یابد. روشنی و بینشی که از مهر، پیدایش نیافته باشد، بی ارزش و اعتباراست
دسته: چاشنی های اندیشه
آیادینی یا ایدئولوژی یا عقیده ای را که رد میکنید، با فکری که از دیگری گرفته اید، رد میکنید، یا آنکه در روندِ رد کردن آن، فکرخودرا می یابید، خودرا می یابید؟
واژه «سبز»، مخفف واژه «ساپیزه=سه تخمه» است که نام مهرگیاهست. در مهرگیاه، که تخمیست که در همه انسانها افشانده شده، سه خدای ایران رام + بهرام + سیمرغ باهم، « اصل مهر» در همه انسانهاهستند. این اصل ِمهر « ساپیزه=سبز» که در هر انسانی روشن و سبز گردید، بینش حقیقی یا دین را می یابد
در فرهنگ ایران، هر بینشی که مستقیما از حواس و خرد فرد در جستجو و آزمایش پیدایش نیافته است، ارزش و اعتبار موقتی و نسبی دارد. اینکه بینشی که به من عرضه میشود، از روشنی بیکران یا نور آسمان و زمینست یا علمی و حقیقتست مرجعیت نهائی حواس و خرد فرد انسان را ملغی و منتفی نمیسازد. من با خردِ استوار بر حواسم باید آنها را بیازمایم
در فرهنگ ایران، تخم که «سبز» میشد، «روشن» میشد. «روش شدن»، اینهمانی با «سبزشدن» تخم داشت. از این رو مفهوم ِسبزی و روشنی، از هم جدا ناپذیر بودند. انسان، (مردم=مر+تخم) تخمیست که اصل قائم بذاتست و از راه حواسش، با شیرابه طبیعت انباز میشود و سبز و روشن میگردد. نه از روشنی بیکران اهورامزدای زرتشت، نه از نورالسموات و الارض ِالله، و نه از روشنی روشنگران
شمشیر را کنار بگذارید و چراغی بیفروزید! کدام چراغ را؟ چراغ آموزه زرتشت را! چراغ شریعت اسلام را! چراغ آموزه مسیح را! چراغ آموزهِ علمی ِمارکس را! … همه این چراغها، چون روشنی برّنده دارند، بزودی تبدیل بشمشیرمیشوند. ولی ما روشنیی را میخواهیم که شمشیر نمیشود
انسان، هنگامی از خودش روشن میشود که با تجربیاتی که مستقیما با حواس ِخود میکند، بیاندیشد و هنگامیکه از چراغ موشی ِمن و آفتاب جهانتاب حقیقت شما روشن گردد، اصالتِ خود را از دست خواهد داد، چون اصالت هر انسانی، دراز خود روشن شدنست
در فرهنگِ ایران، فقط همآفرینی انسانها باهم، یعنی «مهر»، باید به اجتماع سامان بدهد و آنرابیاراید و راهبری کند. هر گونه حکومت دیگری، نابود سازیِ ِاصل مهر در فطرتِ انسانست
در فرهنگِ ایران «مهر» به معنای آنست که همه، باهم، جهان را میآفرینند. همه انسانها در اجتماع باهم، ارزشها و قوانین و نظام را میآفرینند. مهر، نام این همآفرینی است
در اسلام، همه انسانها در برابر الله، هیچ هستند، و در این هیچی، همه باهم برابرند. در فرهنگ ایران، همه انسانها، چون تخمهای خوشه خدایند، همه در فرزندی ِخدا، باهم برابرند
شریعت اسلام، تکلیف برای «عـباد» معین میکند. ولی فرهنگ ایران، انسان را فرزند خدا (سیمرغ) میداند، نه عبد او، و هیچ قدرتی و الهی، حق ندارد برای او تکلیف معین کند
در فرهنگِ ایران، انسان، بذری از خوشه خدا و همگوهر خداست و در اسلام انسان، خاک مرده ایست که الله، روح ِامر (تابعیت) در او میدمد
مردم در انتظار امام زمانی ننشسته اندکه برای آمدنش، میکشند و خون میریزند. مردم در انتظار رستاخیر خدای زمانشان رام (زم = پیشوندزمان) در روان خود، هستند که اصل شادی و موسیقی و رقص و شناخت برپایه حواس ِخود انسانست
سیمرغ یا ارتا، خدای ایران، خودش را در هر تنی می«هِشت»، میکاشت، با آن، انباز میشد. از این رو او را «ارتاواهیشت» مینامیدند و هنگامی این تخم از «خوشه خدا» در انسان، آشکار میشد، «بهشت» پیدایش مییافت. بهشت، رویش ِخدا در انسانست، نه اطاعت انسان از الله
بـیـداد، نظامی و قوانینیست که با ترساندن از قهر و شکنجه، گوهر نیک و متعالی انسان را از آشکار شدن باز میدارد، و اخلاق، ساختن ظاهر، طبق امر و حکم قدرتِ الله میگردد