تا دیکتاتورها میروند، ولی افکار و آموزه هائی که رویشگاه دیکتاتوری هستند، و بر «استبداد حقیقت و احدوانحصاری» نهاده شده اند، میمانند، دیکتاتورهای دیگر، جانشین دیکتاتورهای رفته خواهند شد. حاکمیت آموزه هائی که خود را حقیقت و احدوانحصاری جهان میدانند، باید از بین بروند، تا امکان پیدایش ِدیکتاتوری از بین برود
دسته: چاشنی های اندیشه
من هیچگاه نمیاندیشم که قرآن درباره مسائل انسانی، چنین و چنان میگوید. با این شیوه، حق و قدرتم را از خود، میگیرم. من خودم درباره مسائل انسانی میاندیشم، چون این حق و قدرت، از خردم فوران میکند و نمیگذارم که قرآن از من غصب کند
برترین اصل در فرهنگ ایران، «قداست جان = گزند ناپذیر بودن زندگی» میباشد. طبعا نخستین اصل حکومت نیز، اندیشیدن همه مردمان درباره «جستجوی شیوه همزیستی» است. فرهنگ ایران، در پی آن نیست که معلوم کند که «دین یا مذهب یا ایدئولوژی که حقیقت منحصر به فرد را دارد» کدامست و آنرا ترویج و تثبیت کند
ارجمند کردن ِخاک (جهان خاکی = دنیا) برجسته ترین عبارت بندی «سکولاریته» هست که نخستین بار، زال در فرهنگ ایران، با بانگ بلند میخواهد و حکومت کیخسر و رابدین علت، حکومت بیداد میخواند، چون پشت به زندگی میکند و طالب مرگ میگردد. این گرانیگاه اختلاف خانواده رستم با حکومت زرتشتی بود
در فرهنگ ایران، خدایان، هم گلهای خوشرنگ و خوشبوی گوناگون ِدرخت زمانند، و هم شاخه هایش، مرغانی هستند که آهنگها و لحن ها و دستانهای گوناگون مینوازند و میسرایند. حقیقت در تنوع و گوناگونی، در زمان، آشکار میشود – این، همان سکولاریسم هست
کسیکه قدرت را از مردم، همیشه از نو، کسب نمیکند، غاصب قدرتست. قدرت را فقط از مردم میتوان کسب کرد. قدرتی را که در اثر غارت و غصب بدست میآید به الله نسبت میدهند. چون آنچه از مردم کسب نشده، حقانیتی ندارد. قدرت غصبی، با نسبت دادن به الله و امام زمان، مشروعیت پیدا میکند
چرا آخوندها و روشنفکران دینی، اینقدر با اعتماد به خود، دروغ میگویند؟ چون مردم، زکام مزمن اسلامی دارند و نمیتوانند حقیقت را بوکنند
جمهوری ایرانی بر تصویر «انسان ِکلیدی» بنیاد میشود
انسان، کلید ِهمه بندهاست
جنبش ِسبز اسلامی، افول کرد، چون مبهم و مه آلوده بود، و طلوع جنبش ِسبز ایرانی آغاز میشود که روشن و شفافست
دموکراسی با ریختن مردم به خیابان در طوفان ِسوائق، و بر هم زدن نظام استبدادی، پیدایش نمی یابد، بلکه با فجر اندیشیدن مردم با خرد خودشان، بنیاد گذارده میشود
سبز (ساپیزه) در فرهنگ ایران، نام گوهر انسانها، و به معنای «مهر» میباشد. این «مهر = سبز» که گوهر نهان انسانیست، در روند تحول، سبز و روشن و آشکار میشود. گوهر سبز، چهره سبز میشود. مدنیت و فرهنگ و اخلاق و هنر و نظام، سبز شدن همین مهر نهفته در گوهر خود انسانهاست
فرهنگ ایران، بُن آفرینندهِ انسانها را «ساپیزه» مینامید که همان واژه «سـبز» باشد و نام دیگر این بُن، «مهرگیاه» است. از بذر مهر که «سبز» باشد، همه انسانها پیدایش می یابند. درخت سرو، پیکریابی این ایده است
شعرای ما در غزلیات خود، به احساسات و عواطف اخلاقی، چنان ظرافت و لطافت و نازکی و تدریج و تصاعد و مراتب داده اند که مفاهیم خشن و بدوی و متضاد و فقیر اخلاق در دین اسلام (قرآن) عاجز از آن هستند که این همه تنوع را در خود جذب و حل کنند. این دامنه غنای ارزشهای نازک و لطیف و شکستنی در این مفاهیم محدود و تنگ و فقیر و خشن و بدوی اخلاقی دین اسلام، پایمال و غیرقابل تحقق در عمل میگردند – از کتاب آتشی که شعله خواهدکشید 1987
در فرهنگ ایران، از جانهای خود مردمان، خردی میزهد و میجوشد که میتواند جامعه را نگهبانی و اداره کند و سامان دهد. حکومت، به خود شکل دادن خردهای خود مردمانست. امروزه هنگامی از فرهنگ ایران سخن به میان میآید، بسیاری درباره کورش و زرتشت، هیاهو و غوغا براه انداخته میشود، بی آنکه محتوا و فلسفه و منش فرهنگ ایران عبارت بندی شود. در حالیکه نبوغ ایرانی، در شخصیت داستانی ایرج در شاهنامه زنده مانده است
این خرد انسانست که حقانیت به سرپیچی از هر قدرتی را میدهد. سرپیچی برپایه «مشروعیتِ دینی»، نابود سازندهِ اصالت خردِ انسانست