حقوق بشر، هرچند که جهانشمول هستند، ولی تا نتوانند ریشه در فرهنگ مردمی یک جامعه بکنند، یا امکان رویش از خودِ آن فرهنگ نداشته باشند، شعارهای تو خالی میمانند که هیچگاه اجرا نمیشوند. از فرهنگ ایرانست که سراندیشهِ این حقوق بشر، روئیده است، ولی در شوره زار اسلامست که حقوق بشر، میخـُشکـد
دسته: چاشنی های اندیشه
فرهنگ ایران، فرهنگِ «جهانشمول» هست، چون خدایش، خوشه ایست که تخمش در هر انسانی (چه ترک و کرد و بلوچ و عرب و یهودی و ژاپنی و هندی و مصری وآ مریکائی و آفریقائی … ) هست. به عبارت دیگر، همه آنها باهم در ارجمندی برابرند، و خود آنها، در همپرسی (دیالوگ) بنیاد گذار قانون و حکومت و ارزشها و اجتماع هستند
بسیاری هنوز از این خواب، بیدار نشده اند که این یک «انقلاب» نبود، بلکه «قادسیه دوم» بود. آنها می پندارند که مسئله، برانداختن یک حکومت استبدادی، و بنیاد گذاری یک حکومت دموکراسی است. ولی، جنگ ما، با «براندازنده فرهنگ و ملت ایران» است، نه با یک حکومت مستبد
ما عمامه های سبز استبداد را فرومیافکنیم
تا نهالهای سبزسروِ آزادی بتوانند در ما سربرافرازند
در ایران، حکومت و دولت هر دو، آلتِ دست «دین و مذهب و آخوند و الله» است. از این رو، اخلاقی که «وسیلهِ» الله و حکومت و دولت و قدرت شد، دیگر، ضد اخلاق میشود. ا رزشهای مردمی اخلاقی، برضد همه گونه قدرتهاست. اینست که سیاوش، در فرهنگ ایران، ارزشهای اخلاقی مردمی را، در برابر قدرت (چه قدرت دوست پدرش، چه قدرت دشمن که افرسیاب باشد)، بنیاد میگذارد. اخلاق، را، تابع قدت نمیسازد. از این رو فرهنگ والای ایران برضد اخلاقیست که تابع هرگونه قدرتی باشد. اینگونه اخلاقهارا، «حکمت» مینامند . حکمت، «شرّیا دروغ» را وسیلهِ رسیدن به «خیر یا حقیقت» میسازد. الله، حکیم است. و حکومت و احکام الله، همه برپایه چنین حکمتی بنا شده اند. برای غالب ساختن اسلام، یا آنچه انسان حقیقت بداند، حق دارد هر نوع خدعه و تزویر و فساد و دنائتی که میخواهد بکند.
ما «قانون اساسی» نداریم. قانونی اساسیست که ملت، برپایه خردِ خودش، تاءسیس کند. آنچه را قانون اساسی اسلامی ایران میدانند، نابود سازندهِ حاکمیت ملت ایرانست
همه اسلامهای راستین رحمانی، تاءویلهائی یکسویه وزورکی از قرآن هستند، که فقط شیر درّنده اسلام را مدتی کوتاه میخوابانند، ولی فقط با دست کشیدن مختصری به سر این اسـد الله، این شیر، بازبیدار و درّنده میشود
ملت ایران میخواهد جهانی دیگر بیافریند که در آن خردِ انسانها، مرجع نهائی باشند، ولی آنها میگویند با «مطالبات حداقلی»، این خانه خراب را اندکی تعمیر کنید
خانه از پای بست ویرانست خواجه در بندنقش ایوانست
گرانیگاه فرهنگ ایران
رستگاری زندگی و خرد، از آزار، در گیتی است، نه رستگاری روح از گناه، در آخرت
ایزد، به معنای ِنوازنده نای است. خدا در فرهنگ ایران، با کلمه و حرف، امر و نهی نمیکند، بلکه با سرود و نوا، گیتی را میآفریند. موسیقی، زبان خدائیست. خدا با کشش کاردارد، نه با رانش و زَنِش. خدا با نواختن آهنگ و سرود، گیتی را جشنگاه زندگی میکند
جائی، آزادی و مدرنیته هست، که حقیقت در انحصار کسی نیست. جائیکه حقیقت انحصاری، حاکم شد، همه افرادِ ملت بدون استثناء در حصر، در حصار زندان، محاصره و بازداشت شده اند. سراسر مملکت، تبدیل به زندان شده است. رفع بیداد، آزاد کردن این و آن ازحصرنیست، بلکه نفی حق ِانحصار از حقیقت و حاکمیت آنست
آیا بنابر قول دکتر عبدالکریم سروش، این بزرگترین جُرم جمهوری اسلامی آنست که کافر می پرورد؟ آیا پروردن کافر (= دگراندیش) جُرم و جنایتست؟ آیا اساسا دین اسلام، میتواند «بپرورد»، و افزوده بر آن، دگراندیش (کافر)را بپرورد؟ کاراسلام، هرگز پروردن ِِکافر یا دگراندیش نبوده است، و هیچگاه، شمشیر، «نمی پرورد»، بلکه در بریدن و کشتن (خوف) و چاک کردن، می ترساند و وحشت میاندازد (ترور) و جان و جزیه و انفال میگیرد، و ملت هار انفله میکند
موسوی و کروبی، فقط «بهانه ای» هستند، برای رسیدن به غایتی فراسوی آنها، و آنچه آنها میخواهند
غایت جنبش ملت ایران، در تنگنای غایت خواستهای موسوی و کروبی نمیگنجد. مسئله ما، رسیدن به غایت است، نه نفی بخشی از آنچه حکومت میکند. غایت ملت ایران، تنها نفی این یا آن مستبدِ اسلامی، و نفی اصل استبداد در خود شریعت اسلام نیست، بلکه بنیاد گذاری ِحکومتی برپایه مرجعیت نهائی ِخردِ شاد و ارزش آفرین ِخود انسانها و همپرسی (دیالوگ) آنهاست
تصویر انسان، در فرهنگ ایران، سرو آزادِ همیشه سبز است
چون، تخم خداست
سرو کوهی، اردوج نام دارد، که به معنای ِ تخم ِارتا = خداهست
سبز، تنها رنگ نیست، بلکه نام اصل آفرینندهِ جهان = ساپیزه است