در فرهنگ ایران، جان انسان، آتشست (آتش جان). این بیان فطرتِ آزادِ انسان میباشد. آتش، در روشن شدن (افروختن) به خود، صورت میدهد، و هیچکس نمیتواند به او صورت بدهد. الاهان قدرتمند، هنگامی حاکم بر انسان، میشوند که به او صورتی که میخواهند بدهند. از این رو محمد، آتش جان انسان را ابلیس ساخته است
دسته: چاشنی های اندیشه
قدرتمندان، نمیخواهند بشنوند و بدانند که قدرت و هستیشان، از ملت سرچشمه گرفته و عاریه از ملت است. و از این اصل ِفرهنگی ایران، رو برمیگردانند، و قدرتشان را عاریه از خدائی واهی یا یک اصل متافیزیکی میدانند. از این رو باید قدرتمندان را بطور مداوم، آگاه ساخت که قدرت و هستیشان، فقط وامی از ملتست. این اصل «مردمشاهی، یا حکومت دموکراسی»، بنیاد ِفرهنگ ایران بوده است
در فرهنگ ایران، جان، اینهمانی با آتش (زندگی) داشت، و «ارتا» یا «هوپریان = شاه پریان» نامیده میشد، و پری = فری، به معنای دوستی و مهراست. این خدا، در هر انسانی، آتش جانست که سر بر میافرازد و می بالد و هیچگاه در برای هیچ قدرتی نمی خمد. محمد، این خدای ایران را در قرآن، ابلیس نامید که باید سنگسار گردد، چون بزرگترین دشمن انسانست
چرا فرهنگ ایران، ملی نیست و جهانشمولست؟ خدا، یا «انچه خدائیست» در فرهنگ ایران، خوشه است، و تخمهای او، آتش جان همه انسانهاهست. جان هر انسانی، تخم یا اخگرآتش ِخدائیست، ولی هر تخمی بالقوه، خوشه است و دررویش و افزایش، خوشه، یعنی «کـلّ جهانشمول» میشود. از این اندیشه «و جودِکل در تخم»، تصویر جام جم که خرد بهمنی هر انسانی باشد، پیدایش یافت. خردهای بهمنی انسانها، کل جهان را باهم میآرایند. هر تخمی، اصل آراستن ِآفرینش نظم و زیبائیست. اینست که از خرد بهمنی انسان، نظم زیبای جهانی پیدایش می یابد
الله در اسلام، انسانها را با اراده اش خلق میکند و همه انسانها در برابر الله، «مساوی در هیچ هستند». سیمرغ یا ارتا (ارتاواهیشت) خدای ایران، خوشه ایست که تخمهایش، جانهای همه انسانها هستند و همه انسانها (ایرانی و هندی و ترک و بلوچ و پشتو و عرب و یهودی …) در قائم به ذات بودن و سرفرازی و سرچشمه روشنی بودن، باهم برابرند. فرهنگ ایران، ملی نیست بلکه جهانشمول است
اسلام، عدالت را در اجرای کامل و موبه موی شریعتش میداند و بیعدالتی در اجتماع را، نتیجه آن میداند که شریعت با نهایت سختگیری و قساوت تنفیذنشده است. ولی سختگیری در اجرای شریعت یا هر آموزه و ایدئولوژئی، هیچگاه به عدالت نمیرسد. درست قساوت درست دلیل بر آنست که در خود آن شریعت و آموزه و ایدئولوژی، عدالت نیست. اگر پیکر یابی عدالت بود، نیاز به قساوت نداشت. عدالت، هنگامی عدالتست که همآهنگی باجان همه انسانها دار دو از جان انسانها جوشیده و از قساوت میپرهیزد
تا «اسطوره امام حسین» که تفاوت فوق العاده با تاریخ امام حسین دارد، براذهان مردم ایران، چیره است، مفهوم «دشمنی» درگستره سیاست، از آن معین ساخته خواهد شد، و این مفهوم ِ«دشمنی»، بزرگترین سدِ پیدایش و بقای دموکراسی در ایران است
فریدون فرّخ فرشته نبود زمشک و زعنبرسرشته نبود
به داد ودهش یافت، آن نیکوئی توداد ودهش کن، فریدون توئی
همه، میتوانند با داد ودهش کردن، فریدون، بنیاد گذار نظام و عدالت و حق بشوند. کار و عمل سازنده انسانی در اجتماع، راه
رابه هر مقامی میگشاید. راه رسیدن به هرمقامی در اجتماع به روی همه گشاده است
با سیامک در شاهنامه که چهره سیمرغست (سیاک مک = سه نی = سئنا = سین مرغ) ورطه ژرف میان فرهنگ ایران و شریعت اسلام، پدیدار میشود. اهریمن، چنگ و اژگونه میزند، یعنی دو روی جدا و ضد از هم دارد. این را حکمت مینامند. در حکمت، خیر، حق دارد، شرّرا برای غالب ساختن خود، بکارببرد. ولی هر حقیقتی با کار بردن مکر، تبدیل به دروغ میشود. این خدعه را، حکمت یا دروغ مقدس مینامند. اهریمن برای غالب شدن، روی مهر، نشان میدهد ولی در درون، کین میورزد، و درپی نابود ساختنست. سیامک، اصل را راستی (حقیقت) میداند، از این رو برهنه است. راستی، ترجیح میدهد در راستی شکست بخورد تا با خدعه، غلبه کند. سیمرغ، از شکست نمترسد، چون همیشه از نو، از خاکسترش برمیخیزد
این حق حیاتی ملت ایرانست که در یک رفراندم به عنوان «مرجع نهائی»، درباره بهره برداری از انرژی اتمی تصمیم بگیرد. رفراندم ملت ایران، برای داشتن یا نداشتن نیروگاه اتمی، حق حیاتی ملت ایرانست
همه چیزها را به یک علت (مانندارسطو) و به یک اراده (مانند اسلام و سایرادیان نوری) کاستن، برضد فرهنگ ایرانست. با معلول و مخلوق شدن، همه چیزها، «وسیله» و «بی ارج» ساخته میشوند، و این دلیل ِفقر اندیشه است. در فرهنگ ایران، در هر چیزی، اصل ِآفریننده هست، و همه چیزها ارجمند هستند، و هیچکس حق ندارد دیگری را وسیله و عبد خود سازد
ایرانیان، آن هنگام جهانی شاد و آباد برای زیستن داشتند، که با اندیشه هائی که شیره جانشان بود، خیمه فرهنگ خود را بافتند، ولی از آن روزیکه با تار و پودِ اندیشه های جهانشمولی که از این و آن وام میگیرند و به هم می بافند، در دوز خند، چون جانشان با جهانشان، به هم سرشته نیست
درفرهنگ ایران، جان هر انسانی، تخمه ای از خوشه خداست. تخمه، برابر با آتش (سرچشمه نیرو) است، و این آتش، از روزنه های حواس هر انسانی، زبانه میکشد و تبدیل به روشنائی یا بینش میشود و خرد، مجموعه این بینشهای حواسست. ازاین رو بینش هر انسانی، چون اصل خدائی دارد، مرجع نهائیست
سکولاریسم، با مذاکره و دیالوگ با قدرتمندان یا روشنفکران دینی، بدست نمیآید، بلکه با گسترش اندیشه های زنده فرهنگ ایرانست، که خدا، چیزی جز خوشه مردمان و طبیعت نیست، و بدینسان خدا، گوهر خاکی میشود
چهارشنبه سوری، جشن پیدایش جهان نوین، برپایه «فرهنگ مهر و شادی و آزادی و نو آفرینی ایران» است. این جشن، چون برضد آموزه زرتشت بوده، محتویاتش را تاریک و فراموش ساخته اند. برای پیروز شدن این غایت، باید معنای اصلی این جشن را از نو، شناخت و به یاد همه آورد