هر آموزه ای آنگاه حقیقتست که مهر به زندگی در گیتی را بیافزاید،
و هر آموزه ای برضد حقیقتست، که زندگی در گیتی را قربانی آخرت کند
دسته: چاشنی های اندیشه
امام زمان، روزی خواهدآمد که همه مُلاها مرده باشند. یعنی روزیکه هیچکس در جامعـه سـراغ مُلارا نگیرد
شیر و خورشید و شمشیر، که اینهمانی با «اتش سوزان، یعنی خشم و غضب و قهر و خشونت» داشت و نمادِ میتراس، خدای قربانی خونی و قرارداد « = میثاق و عهد» هست، و مردم ایران، او را ضحاک نامیده اند، در تضاد با درفش کاویانست که نماد قداست جانست. درست حکومت اسلامی، نام خود «الله»را به شکل «یک دسته تیغهای برنده» درآورد که نماد همان خشم و غضب و قهر و خشونتست، و جانشین شیر و خورشید و شمشیر ضحاک ساخت. الله فرزند ضحاک، جانشین ضحاک شد
قرآن، ریشه مردمی و مِهر و خـرد را در موءمنانش سوزانده، و حریق سهمناک جهانسوزی در تاریخ بپا کرده است، و سوزاندن یک قرآن، نه تنها از این حریق جهانسوز نمیکاهد بلکه بر آن نیز میافزاید. اکنون هنگام آنست که با مردمی و مهر و خردِ جوشیده از جان ِانسانی، این حریق جهانسوز را بنشانیم.
زرتشت، آتش را از اصالت انداخت، و بزرگترین گزند را به فرهنگ ایران زد. چون در فرهنگ ایران، تخم و تخمدان، که سرچشمه زندگی میباشند، آتشـند. این آتش، سرچشمه روشنی و گرمی (مهر) و راستی است. برای زرتشت، آتش، یعنی انسان و هر جانی، از خودش، روشن و گرم نمیشود، بلکه این اهورامزداست، که به تخم = آتش (جان انسان)، روشنی، وام میدهد. این یعنی، انسان و گیتی، اصالت ندارند. و روشنی و راستی را که حقیقت باشد، اهورامزدا، خلق میکند، و از انسانها، پیدایش نمی یابد.
در فرهنگِ ایران، جان، هم تخم و هم اخگر شمرده میشود، و «تخم آتش = آتش جان» نامیده میشود، و جان هر انسانی، تخم آتش ِ «ارتای خوشه» یعنی سیمرغ شمرده میشود. آتش جان، خود را در خرد و حواس ِهر انسانی بر میافروزد. از این رو، جان بر هر ایمانی، اولویت دارد، و انسان، پیوندِ مستقیم با خدا دارد، و نیاز به هیچ پیامبری ندارد
ولایت فقیه، هیچگاه از ملت نمیدزدد
بلکه ملت را غارت میکند تا غنیمت بحساب آید
نه با درّندگی که تعصبات دینی میآورد، میتوان مردمان را از «کراهت ونفرت، ازسنـّتِ قساوتمندانه قرآن» باز داشت، نه کراهت ونفرت ازسنـّتِ قساوتمند قرآن، میتواند با آتش زدن هزاران قرآن، ازتعصب موءمنان و سبعیتشان بکاهد. فرهنگ ایران، بنیاد مدنیت را، «مهر» میداند، نه جهاد. این مهراست که حقیقت را درد لهامیگسترد، نه جهاد
اوپوزیسیون یک دولت (government)، میکوشند که آلترناتیوهای گوناگون، برای استقرار ودوام همان یک حکومت (state = رژیم) موجود بسازند. ولی اوپوزیسون یک حکومت موجود، میکـوشند که حکومتهای گوناگون ومتضاد (رژیمهای متضاد) به عنوان آلترناتیوآن حکومت بسازند، وتنها خودشان، جانشین آن حکومت شوند، اینست که همبستگی میان آنها ازمحالاتست.
ملتی که عقب افتاده است، اینگونه پیشرفت نمیکند که پیروی از جامعه پیشرفته بکند، بلکه بدینگونه پیشرفت میکند که پیشرو بشود، تبدیل به جامعه مبتکربشود، که فقط در آزادی تفکر ممکنست. ایده آل ابتکار در علم و فلسفه و تحقیقات و تفکر و هنر، به جای ایده آل پیشرفت دروام گیری فن و معلومات از جامعه غرب، باید بسیج ساخته شود
خرد در فرهنگ ایران، «نمیگیرد، اصل گیرنده و گرفتن، یعنی اصل قدرت» نیست. اگر فرهنگ ِغرب را «وام بگیرد»، نیست و نابود میشود، و اگر فرهنگ غرب را تسخیر کند، اصل قدرت میشود و هویت فرهنگیش را ازدست میدهد. خرد در فرهنگِ ایران، اصل جفت شونده (انبازی یا مهر) است. با فرهنگ غرب میتواند جفت شود، تا هم از او آبستن گردد و هم او را آبستن کند. اگر نتواند آبستن شود، عقیم است و اگر نتواند آبستن کند، عنین است
یکی، تاریخ را برای تجلیل دین و ایدئولوژیش و دفاع از آن، مسخ میکند، یکی تاریخ را برای تجلیل ملتش و دفاع از آن مسخ میکند، یکی تاریخ را برای تجلیل طبقه اش و دفاع از آن مسخ میکند، و یکی، تاریخ را برای تجلیل نژادش و دفاع از آن، مسخ میکند، و «چنین آگاهبودِ تاریخی» است، که علم و حقیقت شمرده میشود. پس حقیقت و علم، دانشهای مسخ شده اند
وقتی «خیال ضعیف بودن قدرت» به همه سرایت کرد، و مثل حریق همه را فرا گرفت، دستگاه قدرت آغاز به فرو ریختن میکند. حتما نبایستی یک رژیم ضعیف باشد، تا متزلزل شود، بلکه بایستی «خیال ضعیف بودن آن دستگاه»، مردم را تسخیر کند. این ایمان مردم، در پایان به خود قدرت و همدستانش سرایت میکند، و همه آنها را فلج و ناتوان میسازد
در فرهنگ ایران، خدا، دگردیسی به گیتی می یابد ،تا به مهر خود پیکر بدهد. در اسلام، الله، دنیا را خلق میکند، تا قدرت خود را واقعیت بدهد
روان (ur-vaan) که در اصل (ur-va) میباشد به معنای «وای ِآتش افروز» است. در گزیده های زاد اسپرم (29 – پاره 7) میتوان دید که روان هر انسانی، اصل آتش افروز و آتش انگیز و نگهبان آتش است. این آتش وای (یا سیمرغ) است که هم در تن انسان، نظام میآفریند، و هم این آتش روان، در هر انسانی، بنیاد گذار و سرچشمه توافق و تفاهم و قرارداد و دوستی و قانون در اجتماعست.