آنها منتظر ظهور امام زمان در جهان هستند. ولی ما منتظر ظهور انسان، ظهور خودمان در اجتماع و جهانیم. ما نیاز به ظهور خود داریم، تا جهانی را که اسلام، و یرانساخته، از نو آباد کنیم
دسته: چاشنی های اندیشه
مسئله ایران بیش از دو هزار سالست که «آخوند» است، نه زن، نه اقتصاد، نه سیاست، نه سرمایه داری. «زن» در فرهنگ ایران، به معنای «زادن» و «شناختن» است. حقیقتی و نوری، حقیقت و شناخت واقعیست که از «گوهر مادینه انسان» زائیده بشود. هر انسانی، آبستن به حقیقت است. هر انسانی، هر تنی، در گوهرش، زنست، سرچشمه است، مبدء زندگی و روشنائی است. «تن» در مرد و زن هردو، به معنای زهدان زاینده است. ما حقیقتی را که از تن، زاده نشود، حقیقت نمیدانیم. این آخونداست که انسان را از سرچشمه حقیقت شدن میاندازد. پوشیدن چنین حقیقتی و روشنائی، بزرگترین ستم و فساد در ارض و جنایت به بشریت است. کیست که سرچشمه شناخت حقیقت را به ما می بندد؟: آخوند. آیا حل مسئله آخوندها، ریختن خون آنهاست؟ ولی آخوند، میخواهد زن را که وجودش، زیر آب حقیقت آسمانی او را میزند، به تاریکی براند و ناپیدا سازد و دروغ آسمانیش را بچای آن، بر همه چیره سازد
State حالت است، نه حکومت. نه تنها زمان «حکومت بر ملت» پایان یافته است، بلکه زمان «حکومت برپایه حِکمت و حُکم، چه از الله باشد و چه از قدرتمندی باشد» پایان یافته است. هنگامی که اقوام و طبقات و قبایل و خانواده ها و پیروان ادیان و مذاهب گوناگون، حالت باهم آراستن و باهم سامان دادن ِیک جامعه را بیابند، این «حالت»، آنچیزیست که ما به غلط، حکومت میگوئیم. این مسئله براساس تحول یابی همه به حالت تفاهم و همپرسی و هم آرائی نهاده میشود
با ساختن «یک حکومت دموکرات»، دموکراسی در جامعه پیدایش نمییابد. بلکه با «مردمان آزاداندیش و باز» در جامعه هست که حکومت دموکراسی واقعی، زاده میشود. پیدایش دموکراسی، نیاز به «جامعه تفاهمی» دارد. جامعه ای که میتواند در «تفاهم» بدون کاربرد زور و تبلیغات دروغین و هوچیگری و مردم فریبی، در زمانهای اصطراب و اضطرار، تصمیم بگیرد، و به خود، سازمان دهد
با یقین به نیرومندی و سرشاری ِگوهر (فطرت) انسانست که انقلابِ حقیقی در اجتماع، آغاز میشود. با «یقین انسان به خودش» هست که خردش ، راهگشای زندگی و حکومت و اقتصاد و حقوق میگردد. ایمان به یک دین یا یک ایدئولوژی یا یک حقیقت، نابود سازنده چنین یقینی است
انقلابی که ما در ایران داشتیم، انقلابی بود که یک کور، با عصای شریعتش، ملت را تبدیل به کورانی میکند که با عصای آن رهبر کور، راه بروند. ولی فرهنگ ایران، انقلاب خردهاست، و خواهان نوزائی خردهای آزاد و مستقلست که با چشمهای خورشیدگونه خود، هم روشن کنند و هم با روشنائی خود ببینند
دموکراسی بر بنیاد آزادی ِانسان، به عنوان «اصل ابتکار و نوآوری» بنامیشود. اینکه از اسلام یا مسیحیت یا یهودیت … میتوان دموکراسی را با فن و فوت تاءویل، بزور بیرون کشید، درست نشان فقدان نیروی ابتکار در آنهاست. آنها هیچکدام، مبتکر دموکراسی نیستند. دموکراسی با بسیج ساختن توانائی انسان، به نوآوردن در هر گستره ای (قانون، اخلاق، اجتماع، اقتصاد) ممکنست
امام زمان، همیشه غلام ِحلقه بگوش و اسیر و ذلیل آخوندها بوده است. ملت ایران، باید قیام برای نجات امام زمان از اسارت و مذلت او ازدست آخوندها بکند و در آن روزست که آزادی خود را بدست خواهد آورد، و در خواهد یافت که امام زمان، همان خود اوست که در چاه تاریک، زندانی شده است و همیشه بایدد رزندان تاریک، غایب باشد، ولی امید بیرون آمدن از زندان را داشته باشد تا نمیرد
مردم در ایران، به کسی که چیزهارا ویران میکند و نابود میسازد، میگویند: کـُن فیکُون کرد. در حالیکه، الله در قرآن، برای خلق جهان، امر میکند که «کُن» و «فیکون» میشود. همه چیز از اراده او «هست» میشود. این بیان قدرت اوست و فرهنگ ایران برضد قدرتست، چون در فرهنگ ایران، انسان، هست، وقتی از فطرت خودش بخواهد، طبعابر ضد قدرتیست که از اراده او، هست بشود
برترین هنر ایرانی، جنگ با خدا و شکست دادن خدا و تبعید خدا بوده است. موبدان ساسانی، برای فراموش ساختن این هنر، داستان ضحاک را که جنگ ایرانیان با خدایی قربانی خونی مانندِ الله بوده است، جنگ با یک شاه ستمگر ساخته اند، تا ایرانیان باز به فکر جنگ با اهورامزدای زرتشت نیفتند. ایرانی میدانست که برای رسیدن به آزادی، راهی جز جنگ با خدای قربانی خواه که نماد خونخوارگیست، نیست و از ایستادن در برابر چنین خدائی نمیترسید
جان، و خرد که از جان، پیدایش مییابد، در فرهنگ ایران، «گیرنده» نیست، هیچگاه وام نمیگیرد، معیار و مُدل و صورت، از دیگری نمیگیرد، بلکه «می پذیرد». پذیرفتن، «باهم رفتن»، یا به سخنی دیگر، همروشی و انبازی و باهم آفریدنست. او در همپرسی، که جستجوی باهمدیگر است، با دیگران، باهم میآفریند
فرهنگ، شیوهِ جوشان شدن یا فوران ِخدا، از فطرت انسانست
ارشاد، روش ِمتصلب ساختن انسان در تبعیتِ
از امر الله با تهدید و غضب و عذابست
ایرانیان، به واژه «رشد»، معنای نمو کردن میدهند، که در عربی و در قرآن ندارد
فرهنگ، نام کاریز (قنات) است. فرهنگ، آبیست که در راههای دراز، در تاریکی ِمنش یک جامعه میجوشد و آنگاه از تاریکی، پدیدار میشود و میرویاند. سیمرغ یا خدا در فرهنگ ایران، دریائیست که به هر تخمی (انسانی) کاریزی کشیده است، و هر انسانی را مستقیما با خودش آبیاری میکند، تا ببالد و سربرافرازد و شعله بکشد. برعکس، الله در اسلام، شریعت را وضع میکند، و آب در کاریزی نیست که مستقیما در وجود هر انسانی بجوشد. در این صورت، نیازی به محمد و خلیفه و امام و ولایت فقیه نداشت. اسلام، فرهنگ نیست
سوسیالیست ما، شِبهِ سوسیالیست هست. کمونیست ما، شبه کمونیست هست. لیبرال ما، شبهِ لیبرال هست. مشروطه ما، شبهِ مشروطه هست. دموکرات ما، شبهِ دموکراتست. سکولاریسم ما، شبهِ سکولاریسم هست. جامعه مدنی ما، شبهِ جامعه مدنیست. حقوق بشر ما، شبهِ حقوق بشراست. اسلام ما، شبه اسلامست. مسئله بنیادی ما، نجات یافتن از این «شبه بودن» است. و هیچ شبیهی، هیچگاه، اصل نمیشود، با آنکه کاسه داغ تر از آش است
اگر میخواهید مالک حقیقت باشید، یکراست به سراغ دین و ایدئولوژِی بروید، چون نخستین گام در اندیشیدن فلسفی آنست که انسان، نمیتواند مالک حقیقت باشد، و حقیقت را همیشه در روند تجربه در می یابد