ملتی، فرهنگیست که فلسفه ی خودش را میآفریند و ملتی بیفرهنگست که فلسفه های دیگران را که برای زندگی خودشان آفریده اند، قرض میکند، تا زندگیش را هم قرضی بکند. ولی زندگی خود را نمیتوان از دیگران، قرض کرد
دسته: چاشنی های اندیشه
تا مردم در ایران، آخوند را جانشین «امام زمان» میدانند که «مشروعیت انحصاری به حق حاکمیت دارد، و هرحکومتی جز خود را، غاصب میداند»، امکان پیدایش و استقرار دموکراسی نیست. حکومت دموکراسی و حاکمیت ملت، غاصب حق امام زمان شمرده میشود. برای ایجاد حاکمیت ملت و دموکراسی، باید با اندیشه امام زمان در اذهان جنگید
امام زمان، اندیشه ایست که در ذهن و روان ایرانیان، جانشین رام (بیدُخت = زُهره) شده است که خدای «زندگی و زمان و رامشگری و شناخت» بوده است، و «بهروز» نامیده میشده است، و این روان، یا طبیعت هر انسانیست که فقط نیاز به بسیج ساخته شدن و افروختن در وجود انسان دارد، تا اجتماع به بهروزی برسد و در انتظار امام زمان ننشیند
باب، در 160 سال پیش با «امام زمان دانستن خود» و انقلابی که بپاکرد، و آخوندها، نام آنرا «فتنه» گذاشتند، حق به قدرت و مرجعیت را از همه آخوندها سلب کرد، و با سلب این حق به قدرت، از آخوندها، قوانین نوین، وضع کرد. این اندیشه بزرگ که با از بُن کندن ِریشه قدرتِ آخوندی که خرافهِ امام زمانست، میتوان تاءسیس قانون و نظام نوین کرد، نطفه پیدایش مشروطه شد، ولی شاه و روشنفکران، با همکاری با آخوندها، آنچه را باب، با قربانی هزاران نفربدست آورده بود، و راه پیدایش مشروطه را گشوده بود، در این انقلابِ ارتجاعی، بباددادند
یکی از خرافه های روشنفکران که سهم بزرگی در ایجاد و استقرار حکومت اسلامی داشت، اعتقاد آنها به «جبر تاریخ» بود، که سیر تاریخ، بدون بروبر گرد، به پیروزی دیکتاتوری پرولتار یا میکشد، و همین خرافه، سبب همکاری آنهابا آخوندها شد، چون با ورداشتند که حکومت ازدست آنها خواهدلغزیدوبه خودی خود، در دامان آنها خواهد افتاد. این همان علمی هست که خرافه شد
شریعت اسلام، با زور آمده است، و باز ورمانده است، و اکنون با این مسئله بزرگ روبروست که نمیتواند با زور بماند، و نمیداند و نمیخواهد بداند که چگونه بی زور میتوان ماند
در فرهنگ ایران، حقیقت و خدا و بهی (سعادت و نیکی) در میان هر انسانی، گنج نهفته است. گنج، به معنای «سرچشمه زندگی = بیدُخت = زُهره» هست. انسان باید این خدا را که سرچشمه زندگی و سعادت و نیکیست، از خود برویاند
ضعیف ، امروزش همیشه بـداست ، و همیشه منتظر فردای بهتریست که اگر بخواهد ، میآید. توانا، هر روز بـدی را تبدیل به فردای بهتر میکند، و هیچگاه منتظر کسی نمینشیند که فردای بهتری خواهد آورد. توانائی انسان را بنام ِ «کِـبـر ِطغیان کننده برضد الله»، تبدیل به ضعف کرده اند
اگر فردا، امام زمان به ایران بیاید نخستین کار خیری که خواهد کرد آنست که دستور خواهد داد سر همه ملاها را ببرند، ولی ما حتما جلوش را خواهیم گرفت
همیشه با حکومتِ عـقل است که در جامه، جنون، خلق کرده میشود. دیوانگان اجتماع، همیشه مخلوق حکومت عقلی هستند که هر که جز او میاندیشد، باطل میشمارد و او را کافـر و یا مجنون میسازد
انسان، «بُن بودن یا اصالتِ» خود را در درک دو تاریکی ِگذشته و آینده، در می یابد. در میان این دو تاریکیست که در می یابد که او، هم آغاز گذشته و هم آغاز آینده هست. برای آغاز آینده بودن، بایستی آغاز گذشته هم شد. انسان، تاریخ را همیشه از نو میشناسد و میافریند. این دو تاریکی آینده و گذشته، انسان را «به هستی یافتن از خود»، یعنی به افراختن از گوهر خود، میانگیزد
خدا، یک مفهوم انسانی هست که با تحوّل انسان، تحوّل مییابد. خدائی که با تحول انسان، تحول نیابد، بزرگترین آزارنده انسان میگردد. در این تحوّل، مفهوم اول، خرافه میشود، و مفهوم دوم، حقیقت میگردد. وجودِ خدائی که همیشه همان میماند که بوده است، برضد انسانست که متحولست
هر قدرتمندی، سائقه قدرتخواهی را در همه برمیانگیزد، و جنگ قدرتهائی که جوانه میزنند، با قدرتمند، شروع میشود، و این قدرتها مجبورند همدیگر را ببلعند، تا یکی باقی بماند، ولی آن قدرتمند، از نو برانگیزنده نوین قدرتخواهی در همه میشود
اخلاقی که بر پایهِ ترس از الله مقتدر، و واسطه هایش بر روی زمین است، سرچشمه ضد اخلاقست. با ترس از قدرت، فساد و انحطاط انسان، آغاز میشود
آنکه «اسلام راستینی» میسازد، مجبور است که تا میتواند، دروغ بگوید، ولی نام این «دروغ مقدس»، «حکمت» است که با آن میتوان همیشه بر مردم «حکومت» کرد