ما تمام اوقات خود را، خرج تبلیغات افکاری میکنیم که به عنوان ِ«مُدرن و پیشتاز و تجدد و روشنگری» از دیگران به ذهن سپرده ایم و سراپا شیفته آن شده ایم. اگر اندکی از این نیرو را صرف اندیشیدن ِاز خود، و صرف انگیختن مردم ایران به اندیشیدن از خود میکردیم، از خود، پیشتاز و نو زاینده میشدیم، و از«نو شدن ِعـاریه ای» ننگ داشتیم
دسته: چاشنی های اندیشه
هیچ چیزی فانی نیست و نمیگذرد، بلکه همه چیزها، تحول می یابند. شعرای ما، برلب جوی می نشستند و گذر عمر و زندگی خود را می دیدند، ولی ایرانیان پیشین، برلب جوی می نشستند، تا از همبوسی آب با خاک (= تخم)، تحول عشق را به سبزی و درخت و گل ببینند، که برکنار جوی می روئید، و به این عشق میان آب و خاک، نام جـوی دادند که یوغ و جفت باشد
بهمن، «خدای ِاندیشه و بینش» در فرهنگ ایران، گـمی هست که در روشنائی، پیدا میشود، ولی در روشنائی نیز، همیشه گم هست. به عبارت دیگر، حقیقت در روشنائی، نیست، بلکه در روشنائی، گم هست، و همیشه باید آن را در تاریکی جُست. و همه مشکلات ما در اینست که همه می پندارند که در روشنی، حقیقت، هست
اهل سیسیل میگویند که «کـُود» بیش از همهِ مقدسین، معجزه میکند. در ایران، واژه «وَرز» که از کشت و وَرز میآید، معنای معجزه داشته. این کار مردمست که معجزه میکند، و نیازی به امامان و پیامبران و الاهان، برای معجزه کردن نیست
آزادی برای این پیدایش نیافت که تا تعصبات دینی و مذهبی و نژادی و قومی و طبقاتی و حزبی و جنسی راهِ فوران پیدا کنند و آتش به کینه توزیها بزنند. آزادی برای این پیدایش یافت که همه عقاید و افکار و اقوام و ملل و طبقات و احزاب، باهم بسگالند، یعنی باهم گفتکو کنند و بیاندیشند، و در همپرسی باهم، از نو حقیقت را بجویند. ولی همه از آزادی، سوء استفاده میکنند و در آزادی برضد آزادی برمیخیزند
جهالـت اینست که انسان، اندیشه خودرا، تنها حقیقت مُسـلـّم دنیا بـداند، و با آن همه حقایق را جهالت و باطـل سازد
انسان، اشتباه میکند، ولی در می یابد که اشتباه کرده است، و با این آگاهیست که اندیشیدن آغاز میشود، و با آن آزادی پیدایش می یابد. من اشتباهی را که از آن، «بینش و آزادی» پیدایش می یابد، ترجیح به بینشی میدهم که با آن هیچ اشتباه نخواهم کرد، و حق و نیروی اندیشیدن و آزادی را نیز از دست خواهم داد
ایـمان بـه غـیب، زائیـده از نفـرت به حس است، که خواسـتار بهزیستی ِنـقـد در این گـیـتی است
این فرهنگست که جوانان ملل گوناگون، گردهم میآیند و سرودهای آهنگین را که خود ساخته اند، میخوانند و مینوازند، و ملتهای گوناگون باهم، یک ترانه و آهنگ را، بدون تبعیض و تعصب نژادی و ملی و دینی، بر میگزینند تا همه از آن لذت ببرند. آهنگ زیبا، اندیشه زیبا، هنر زیبا ،کار زیبا که همه ملل از آن شاد بشوند و فراسوی تعصبات ملی و دینی و نژادی برگزینند، متعلق به همه ملل هست. این فرهنگیست که بشریت بدان می بالد
برای بامزه کردن زندگی (با معنا کردن زندگی)، باید حساسیت انسان را برای لذت بردن، بالا بُرد، تا با چنین حساسیتی، لذتهای بهتر و لطیف تر در زندگی بجوید. بهترین لذتها را بُردن، غیر از بهره بردن از لذتهای زیادِ زمخت و خشن است. ولی مردمان را با لذتهای کم کیفیتِ زیاد، اشباع میکنند تا مردم را از بالا رفتن حساسیت، در برگزیدن کیفیت لذتشان باز دارند. طرد لذت در گیتی، زندگی را بی معنا میکند، ولی فرهنگ، بالا بردن حساسیت انسان، برای برگزیدن لذتهای لطیفست
یونان، از گلاویزی با اسطوره و نقد آن، به تفکر فلسفی رسید، و مکاتب گوناگون فلسفی، جانشین چند خدائیش شدند، ولی در ایران، مانند اسرائیل، تئولوژی، جانشین میتولوژی شد، و این تئولوژی زرتشتی در ایران، راه پیدایش تفکر فلسفی ویژه ایران رابست. ما باید از سر، میتولوژی ایران را از سلطهِ زرتشتیگری، آزاد سازیم، تا راه تفکر فلسفی خود را بگشائیم
دروغ، با حکمت، بنیاد نهاده میشود. حکمت آنست که با وسیله کار شر، میتوان به غایت خیر رسید. با کشتن، میتوان زنده کرد. با ترساندن، میشود، انسان را خوب کرد. با ویران کردن، میشود آباد کرد. از این رو هست که الله، حکیمست و حکم میکند تا بر جهان، حکومت کند. شاهنامه درست با داستان سیامک آغاز میشود، که در برابر اهریمن که اصل حکمتست حاضر نیست، با حکمت با او بجنگد. او برهنه (راستی) میشود. اهریمن، در ظاهر، به انسان (کیومرث) مهر میورزد، به غایت آنکه او را بکـُشد
عقل در اسلام، اولین چیزیست که الله خلق کرده است تا برترین وسیله برای برقرار ساختن قدرت او باشد و طبعا چنین عقلی، بزرگترین دشمن آزادی و استقلال «خرد انسان» است که برضد هر قدرتیست
منتظر از هم پاشیدن رژیم در اثر بحران اقتصادی نشستن، نیازی به وجود ما ندارد. وجود ما برای آنست که بیندیشیم، چگونه رژیم را میتوان از هم پاشید



