در حسرت کتابهای محمدعلی شاه
همین که تنها شدم دیوانهوار به طرف کتابها رفتم؛ اولی و دومی و سومی همه را تا آخر با عجله تمام باز کردم. وارفتم همه کتابها درباره صنعت آتشبازی بود. راجع به ساختن فشفشه و ترقه و موشک و بازی آفتاب و مهتاب و بادبادک و پاچه خیزک و غیره؛ از مشاهده این اوضاع و احوال چنان ملالتی سراپای وجود مرا گرفت که جلو پنجره مشرف به تنگه بسفر آمده روی صندلی راحتی مثل فانوس تا شدم و تاسف خوردم و ….





