در فرهنگ ایران، آب، مایه بود، یعنی «اصل تحول دهنده وشکل دهنده» به هرچیزی بود. چون آب، معنای تنگ مارا نداشت، بلکه به معنای «همه شیرابه های درون چیزها و انگم ومان وژد و رنگ وشیروروغن ونطفه و آب زهدان و باران…» بود، از این رو «مایه »نیزنامیده میشد. این آب یا مایه دردرون چیزها بود که «حقیقت» شمرده میشد. انسان که مردم (مر+ تخم) باشد، همیشه در درون این مایه یا درون دریای جهان، شنا میکرد. «شناختن» درست ازهمین واژه «شنا وری» ساخته شده است. زندگی، شنا دردریای جهان وگذر ازرودخانه شیرابه های پدیده ها و واقعیاتست. هر انسانی، مستقیما با حقیقت جهان آمیخته است. تخم وجود انسان درحواس، این شیرابه ها ی جهان را می هنجد (جذب میکند) و می «وَخشـد». وخشیدن چیست؟ «وخش»، به درخشش و کلمه والهام و نمو وبالیدن و پیشرفت وبزرگشدن و بسط یافتن و شکوفه کردن و شعله ورشدن و «موجود مینوی شدن = موجود بهشتی شدن» گفته میشود. «می» نیز« مایه وآب» بود، و عرفان، این معنارا از فرهنگ ایران به ارث برد. در نوشیدن می یا جام جم، تخم وجود انسان (مر+تخم) درختی میشود که فرازش «ماه پُـر = اصل روشنی وبینش درتاریکیها» است. اینست که در فرهنگ ایران، همآهنگی بینش های حواس، به «خرد»، شکل میدهند، نه آنکه «عقل»، به همه چیزها، شکلی را که اراده میکند با قهربدهد، ودنیا و اجتماع را به آلت دست خود، کاهش بدهد تا بردنیا واجتماع، حکومت کند. خرد درایران، مفهومی دیگردارد که عقل.
دستهها