دین اسلام، چون گوهرش، قدرتخواهیست، فطرتا برضدِ ارزشهای اخلاقیست. زندگی در ایران، زندگی در کشوریست که دینش، برضد اخلاقست، و همه ارزشهای اخلاقی را بنام دین، نابود ساخته و نابود میسازد. دستگاه قدرت، چه دینی و چه سیاسی و چه اقتصادی و چه قضائی باشد، برای «بقای قدرت خود»، همه ارزشهای اخلاقی را نابود میسازد، ولو آنکه حقانیتش را از «سرچشمه اخلاق بودن» گرفته باشد. قدرت مطلقه، معدوم کننده اخلاقست. فرهنگ ایران، استوار، برتضاد آشتی ناپذیر قدرت با ارزشهای مردمیست. از این رو، سیاوش، که در زندگیش، استوار بر ارزشهای مردمی میماند، هم از پدرش و هم از افراسیاب، طرد میگردد، ولی او استوار ماندن بر ارزشهای مردمی را، ترجیح برمصالحه باقدرت دوست و دشمن میدهد. این اندیشه بزرگ فرهنگ ایران، سپس در اسطوره حسین که برای رسیدن به قدرت، خود را به خطر میاندازد، کاملا مسخ و تحریف کرده میشود. رستاخیز اندیشه سیاوش، و پشت کردن به اسطوره حسین،برای قیام برضدِ هر قدرتی، به عنوان خطر برای ارزشهای مردمی، ضروریست
Categories