دسته‌ها
چاشنی های اندیشه

زندگی، نیاز به عادت دارد، تا بتواند با سرعت و قطعی عمل و داوری کند، ولی عادت …

زندگی، نیاز به عادت دارد، تا بتواند با سرعت و قطعی عمل و داوری کند، ولی عادت، دشمن اندیشیدن است. یک اندیشه، هنگامی «عادی» میشود، که دیگر در آن، آگاهانه اندیشیده نشود، و اندیشیدن در آن، آنقدر بکاهد که «اندیشه ای بی اندیشیدن» یا «اندیشه ای مکانیکی، اندیشه ثابت و سفت و جاافتاده» بشود. چنین اندیشه ای، چون دیگر خالی از اندیشیدن است، بی ترددو تزلزل و نوسانست، که عمل و داوری را کُند میکنند، و در گستره عمل و داوری، انسان را سریع میسازد. ولی درست همین اندیشه ها که عادی شده اند، نه تنها بزرگترین دشمن «وا اندیشیدن خود» هستند، بلکه بزرگترین دشمن اندیشیدن بطور کلی هستند. چون اندیشیدن در گوهرش، برضد «عادت کردن» است. از این رو نیز مردم عادی، از اندیشیدن میهراسند، و به عُرف و ایمان می چسبند. البته انسان، نمیتواند در همه مسائل، همیشه بیاندیشد و همیشه در حال تزلزل و تردد و بی ارادگی و نوسان و آویختگی باشد، و نیاز به اندیشه های عادت شده دارد، که میخواهد آنها «اندیشه، به حساب آیند»، ولی نمیخواهد که از نو باز اندیشیده شوند. از این رو ، اندیشیدن، با «شکستن بزرگترین عادت، که عادتِ ایمانیست»، آغازمیشود، چون با «ایمان»، عادت کردن به یک اندیشه، بنیاد گذارده میشود. و ایمان به هر اندیشه ای، آن اندیشه را عادی و ضد اندیشه میسازد، و این تراژدی همیشگی اندیشه است.

http://www.jamali.info/chashniha )

دیدگاهتان را بنویسید