ماجرای گزینش رئیس بانک مرکزی
شاهین فاطمی
مساله اختلاف بر سر تعیین رئیس بانک مرکزی همچنان در میان مجلس اسلامی، شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام مانند توپ سرگردان میدان فوتبال بلا تکلیف مانده است.
از سوئی مجلس تصویب کرده است که تعیین رئیس بانک مرکزی به پیشنهاد رئیس جمهور باید توسط مجلس انجام پذیرد .
این مصوبه مجلس را شورای نگهبان نپذیرفت و آقای رهبر هم حل نهائی آن را به مجمع تشخیص مصلحت سپرد. ولی از قرار معلوم آنها نیز نتوانستند در این مورد به توافق برسند در حالیکه دبیر این شورا محسن رضائی اعلام کرده است که مجمع تشخیص مصلحت نظام در این مورد فعلا نظر و دخالتی ندارد “اما رئیس بانک مرکزی را کماکان رئیس جمهور تعیین خواهد کرد!”
صرف نظر از اینکه در چه زمانی و چگونه تکلیف این تصمیم مهم و حیاتی معلوم شود یکبار دیگر ما شاهد عدم توانائی این نظام در اتخاذ تصمیمات اساسی میباشیم. باید پرسید چرا احمدی نژاد چنین مُصر است که رئیس بانک مرکزی گماشته او باشد؟ گماردن اعضا و رئیس بانک مرکزی امروزه در غالب کشورها در حیطه اختیارات قوه مجریه نیست و دلیل آن بسیار واضح است: از آنجا که بانک مرکزی مسئولیت حفظ ارزش پول ملی را دارد وارزش پول ملی مستقیماٌ با حجم پول در گردش مربوط میشود بر اثر تجربه غالب کشورها به این نتیجه رسیده اند که افسار بانک مرکزی نباید در دست دولت باشد. معمولاٌ پول خرج کردن آسانتر از جمع آوری پول است و این اصل در تمام سطوح از فرد گرفته تا خانواده و دولت معتبر است.
در کشورهائی که همانند جمهوری اسلامی درآمدی چون نفت در اختیار ندارند درآمد دولت از راه اخذ مالیات از مردم تأمین میشود و زیاد کردن مالیات هم از مقبولیت حکومتها میکاهد چون کمتر کسی علاقه دارد که مالیات بیشتر بپردازد. از این رو قبل از آنکه بانک مرکزی مستقل شود دولتها در عوض اینکه از مخارج بکاهند تا بودجه متوازن شود یا بر مالیاتها می افزودند، که الزاماٌ موجب کدورت رأی دهندگان میشد، یا با استفاده از در دست داشتن بانک مرکزی برای خود تولید اعتبار میکردند و به عبارت ساده تر اسکناس چاپ میکردند و در نتیجه ازدیاد حجم نقدینگی اقتصاد موقتاٌ رونقی می یافت، انتخابات سپری میشد و سپس مردم هزینه زیاده روی دولت را با بروز تورم سرسام آور میپرداختند.
دقیقا برای پیشگیری از این نوع سوء استفاده های سیاسی و اقتصادی دولت ها بود که در کشورهای پیشرفته بانکهای مرکزی را از دولت مستقل کردند . یگانه راه تامین وضمانت این استقلال مربوط میشود به عزل و نصب افرادی که برای سیاست پولی مملکت تصمیم اتخاذ میکنند . معمولاٌ این تصمیمات از طرف شورای سیاستگذاری بانکهای مرکزی با رهبری و مشارکت رئیس بانک انجام میپذیرد. همانگونه که رئیس دولت در میان نمایندگان مردم در مورد بودجه یعنی درآمد و مخارج دولت مسئول است رئیس بانک مرکزی نیز باید در برابر نمایندگان مردم در مورد حفظ اعتبار پول کشور و همچنین ارزش بین المللی آن پول یعنی سیاست ارزی کشور مسئول باشد. در پاره ای موارد اهمیت استقلال بانک مرکزی را همانند استقلال دادگستری امری حیاتی اعلام کرده اند. از زمانی که این روش به صورت وسیع در آمریکا، اروپا ، ژاپن و دیگر کشورهای پیشرفته اعمال شده است میزان تورم در این کشورهابه ندرت ایجاد نگرانی کرده است.
استدلال آقای احمدی نژاد در این مورد که چرا بانک مرکزی نباید مستقل باشد بسیار جالب است. ایشان معتقد است که در کشورهای غربی و سرمایه داری بانکهای مرکزی مستقل هستند و ما نباید کار آنها را تکرار کنیم. استدلال ایشان در مورد رَد نیاز به استقلال بانک مرکزی همانقدر غیر منطقی و نا معقول است که بهانه متخلفی به پلیس راهنمائی بگوید من در برابر چراغ قرمز نایستادم چون در کشورهای سرمایه داری اروپائی و آمریکائی مردم در برابر آن توقف میکنند! آیا این طرز تلقی میتواند پاسخگوی منطقی باشد در برابر تجربه نزدیک به یکصد کشوری که در آنها این شیوه مورد استفاده قرار می گیرد و نتیجه ثمر بخش داده است؟ نتیجه مطالعات آماری با استفاده از فنون اکونومتریکس (Econometrics) به کرات صحت کمتر بودن نرخ تورم در کشورهاِی دارای بانک مرکزی مستقل را تائید کرده است.
دلیل واقعی اصرار ایشان برای کنترل و در دست داشتن حق انتساب رئیس بانک مرکزی بسیار ساده و قابل فهم است. آقای احمدی نژاد و دولت اونیازمند در اختیار داشتن پول بی حساب هستند و از اینکه به کسی حساب پس بدهند و یا هرگونه کنترلی در کار باشد زیاد خشنود نیستند. همچنان که در مورد به اصطلاح در آمدی که از حذف یارانه ها قرار بود حاصل شود ایشان با اصرار و پافشاری بی سابقه، مجلس را عقیم کرد و موفق شد بدون آنکه به کسی حسابی پس بدهد، پس از حذف یارانه ها مبالغ صرفه جوئی شده از مایحتاج مردم را به هر صورتی که تمایل او باشد، بدون نظارت مجلس و یا دیوان محاسبات به مصرف برساند .
شاید برای خوانندگان این سوال پیش آمده باشد که به چه دلیل در اصل اینچنین بحثی را در این ستون مطرح میکنیم ، مگر برای نویسنده و یا خوانندگان این ستون این نوع مسائل تازگی دارد ؟ و یا کسی باید انتظاری جز این از این نظام داشته باشد ؟ مشکلات ما با رفتاراین حکومت و این مجلس از این حرف ها گذشته است قانون ، منطق ، مصلحت مردم و این نوع سخنان در چهار چوب این نظام بی معنا است. دراین موارد خدای ناخواسته به هیچ وجه شکی در ذهن نویسنده این سطور رخنه نکرده است.
از آنجاکه آنچه امروز در ایران میگذرد و عواقب این سوء سیاستها دامنگیر میهن و هموطنان ما میشود، سکوت و بی اعتنائی مثمر هیچ ثمری نیست نه تنها در شرایط فعلی لازم است در مورد این نوع مسائل ایستادگی کرد و خلافکاری های نظام را مورد شماتت قرار داد بلکه پاره ای از این مسائل آنقدر از اهمیت برخوردار است که بحث و تبادل نظر در مورد آنها هرچه زودتر شروع شود برای آینده کشور ثمر بخش تر خواهد بود. آقای احمدی نژاد و دولت او یگانه کسانی نیستند که هنوز گمان میکنند که اقتصاد کشور باید در دست دولت باشد. با آنکه حوادث نیم قرن گذشته برای کمتر انسان متفکری این شبهه را باقی گذاشته است که دولت بهتر از خود مردم میتواند حافظ منافع آنها باشد ، هستند کسانی که هنوز هم پیرو مکتب “دولت پدر سالار” میباشند. با آنکه چند نمونه بازمانده از آن نظام فکری همانند کره شمالی ، کوبا ، نپال و یکی دو مورد دیگر خود بهترین گواه بر ورشکستگی این نوع تفکر هستند متأسفانه پاره ای از صاحبنظران تعصبات فرقه ای و مسلکی خود را به جای عقل سالم و دیده باز مدار قضاوت قرار میدهند. اگردرباره مسائلی از نوع کوچک کردن هر چه بیشتر نقش دولت در اقتصاد و تقویت اصل توازن قوا و محدود کردن دخالت سه قوا در کار یکدیگر واستقلال بانک مرکزی امروزبحث نکنیم و به نوعی توافق نرسیم، این امکان وجود دارد که یکبار دیگر پس از رهائی کشور از مصیبت جمهوری اسلامی ماجرای پس از شهریور 1320 با تمام آن هرج و مرج فکری و سیاسی تکرار شود.
این امروز است که با استفاده از رویداد های درون مرزی (که در شرایط کنونی نه تنها ما ایرانیان برونمرز بلکه هموطنان ما که در ایران هم هستند در تعیین سرنوشت خود نقشی ندارند) باید وارد بحث آزاد وتبادل نظر شویم. بدون شک گفتگو و حلاجی اینگونه مسائل برای نسل معاصر ایران از ضروریات محض است . مباحث نظری از نوع آنچه در مطلب امروز مطرح شده است را بهتر و بیشتر میتوان در فراغت تبعید مطرح کرد تا زمانی که گروهها و دستجات سیاسی برای موفقیت و برتری جوئی بر یکدیگر فرصت و حوصله طرح این چنین مباحثی را نخواهند داشت.
در دنیای امروز اقتصاد جهانی آنچنان به هم متصل و مرتبط شده است که عناد و لجاجت نمیتواند جایگزین بحث آزاد و منطق شود . هر کشوری که نخواهد برای حفظ منافع ملی خود از همه امکانات استفاده کند و به علت تعصبات مذهبی، ایدئو لوژیک و یا ملی، خود را در دیواری از تصورات خطا وغیر واقعبینانه اسیر سازد در بلند مدت بازنده است. یک نگاه به کره شمالی و کره جنوبی گواه این واقعیت است. در حالیکه مردم کره شمالی با پیروی از ایدئولوژی و دُگم حکومتی هر روز ازنظر اقتصادی ناتوانتر و نیازمندتر میشوند در کره جنوبی مردمی از همان نژاد ، فرهنگ و تاریخ توانسته اند در پرتواقتصاد رقابتی و آزاد کشور خود را به یکی از پیشرفته ترین اقتصاد های امروزی مبدل سازند. مقایسه درآمد ساکنان این دو کشور که کره جنوبی با درآمد سرانه سالیانه متجاوز از 30000 دلار در برابر کره شمالی که با درآمدسرانه ای کمتر از 1900 دلار در سال برآورد شده است شایدبتواند نشان دهد که تفاوت و نتیجه راه به کجامی انجامد. سرنوشت کره جنوبی میتواند نمونه ای باشد از آنچه یک ملت آزاد حتی در شرایط جنگ زدگی و تهدید مداوم دشمن توانسته است برای خود تکاپو کند. این آزادی سیاسی و رونق اقتصادی را باید در برابر فقر و تنگدستی که بر مردم کره شمالی تحمیل شده است مورد مطالعه قرار داد.
مباحثی از نوع شیوه تعیین سیاست مالی و پولی در چهارچوب یک کشور آزاد و دموکراتیک همانند هر نوع تصمیم دیگری سرانجام توسط نمایندگان مردم اتخاذ میشود اما هرچه افراد یک ملت بیشتر و بهتر از اطلاعات اقتصادی و سواد سیاسی برخوردار باشند نمایندگان آنان نیز آگاهانه تر انتخاب خواهند شد و هوشمندانه تر در تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی کشورخود عمل خواهند کرد. در دنیای امروز ماحصل همه بحثها ، رقابتها و گفتمانهای سیاسی و اقتصادی در محور بهزیستی مردم خلاصه میشود و هیچکس بهتر از خود مردم نمیتواند برای آنها تصمیم بگیرد و هرچه شهروند یک کشور آگاهانه تر مسائل را بررسی کند کمتر گرفتار اشتباهات و ندانمکاری های حکومتها میشود.
اگر امروز بحث ما در مورد مسائل ایران تا حدودی غیر واقعی و حتی شاید برای بعضیها بی ثمر جلوه کند، دیر یا زود زمانی فرامی رسد که یکا یک شهروندان ایرانی خواهند توانست با رأی و انتخاب خود سرنوشت میهن و آینده خود را تعیین کنند. اگر امروز آنچه به جائی نمیرسد فریاد مردم ستمدیده ایران است، نباید به صحنه پشت کرد و نباید در مورد مسائل و مصائب امروز مردم به استناد این که گوش شنوائی نیست ساکت نشست. غاصبان قدرت و حکومت نباید گمان برند که کسی ناظر بر اعمال و رفتار آنان نیست و آنچه بر سر مُلک و مردم آورده اند از دیده ها پنهان مانده است. تجزیه و تحلیل مسائل امروز ایران و بحث و ابراز نظر در مورد آنهاشاید بتواند راهنما و کمکی باشد در گزینش مسیر فردا برای آینده نسل جوان ایران.
پاریس
2011-19-1