برای هر قدرتی، آن چیزی ارزش دارد که شمردنیست و اندازه می پذیرد. از این رو، برترین ارزش را، چیزهای شمردنی و با اندازه میداند، که خود شمرده و خود بدانها، صورت داده است. طبعا از سائقه ِ آزادی در انسانها، که اندازه ناپذیر و اندازه شکن و اندازه شکاف هست، بسیار میترسد، آنرا نه تنها بی ارزش، بلکه آنرا فساد و جُرم و خوار و دشمن حقیقت و خدا و علم میشمارد. بنا براین هر چیزی را که در اجتماع، شمردنی ترو با اندازه ترمیسازد، قدرت وسلطه اش، بر آنها بیشترمیشود. بدین علتست که فقه (شریعت) میکوشد، سراسر اعمال و افکار و اقوال انسانهارا شمردنی سازد، و به آن اندازه خود را بدهد، و ریشه آزادی را در انسان و اجتماع ازجا بکند. از آن پس اخلاق، اعمال و افکار و اقوال، سطحی و ظاهری و نمایشی میشوند که شمردنی و دارای اندازه مخصوص هستند. بدینسان، ریشه اخلاق درژرفای آزاد انسان، ازجا کنده میشود، و بنیاد انحطاط اخلاقی در اجتماع نهاده میشود. ولی انسان، هنگامی آزاداست که به خود، اندازه بدهد. اندیشیدن، نیروی شکل دهنده (دیسیدن = دیشیدن)، یا اندازه دهنده به خود هست. آنکه نمیتواند به خود اندازه بدهد، نمیاندیشد، تا چه رسد به آنکه خودرا روشنفکر نیزبنامد. طبعا اجتماع، هنگامی آزاداست که انسانها، باهم در اندازه گذاری (ایجاد قانون و عدالت و حق و نظام) شریک بشوند، و قدرت را از همه اندازه گذاران و صورت دهندگان به انسان و اجتماع، بگیرند.
دستهها