حساسیت حواس و «اخلاق و معرفت»، باهم رابطه متقابله دارند. اخلاق و معرفتی که جهان را با مفاهیم ضد (خوب و بد اهورامزدا و اهریمن الله و ابلیس حق و باطل باطن و ظاهر ذات و نمود، کفر و ایمان….) درمی یابند، میکوشند که «حساسیت حواس» را تا حداقل ممکن، بکاهند. بدینسان نیاز به خشونت و کندی و تیزی و فقر حواس اجتماع دارند. طبعا، نقاشی و موسیقی و هنرهای زیبا که زائیده از «حساسیت حواس» هستند، و درک طیفی و رنگارنگی و گوناگونی دارند، با چنین اخلاق و معرفتی، در تضاد کامل قرارمیگیرند، و آنهارا همیشه متزلزل میسازند، چون همه مفاهیم ضد در اخلاق و معرفت، فقط، دو کرانه رنگین کمان تجربیات از پدیده ها هستند که صدها رنگ در میانشان، آنهارا به هم می پیوندد، که اخلاق و معرفت، آنهارا نادیده میگیرند، و میکوشند که در زندگی و اجتماع آنهارا نابودسازند. برای اخلاق و معرفت، نگرش طیفی (هنری، موسیقائی ونقاشی) بزرگترین خطراست، و آنرا بنام «نسبی سازی»، طرد میکنند. درحالیکه، «فرهنگ هر جامعه ای»، فقط، در افزایش حساسیت حواس و درک طیفی، پیدایش می یابد و میبالد. از این رو نیزهست که فرهنگ، همیشه با شریعت و فقه و ایدئولوژی و مکتبی اندیشیدن، گلاویزاست.
دستهها