دسته‌ها
مهمانان سخن میگویند

شاهین فاطمی : اوباما دراشتباه است

جمعه ۲۷ فروردين ۱۳۸۹

اوباما دراشتباه است

۱۳۸۹.۰۱.۲۷
Keyhan-London

شاهین فاطمی

داستان برخورد میان جمهوری اسلامی و غرب، به ویژه آمریکا روز به روز بغرنج‌تر می‌شود. ظاهراً اشکال اساسی در عدم شناخت طرفین از جهان‌بینی یکدیگر است. در طی سی سال گذشته در مورد هر یک از حوادث و رویدادها این تناقض آشکارتر جلوه‌گر شده است. اظهارات روز گذشته آقای اوباما در پایان جلسه موفقیت‌آمیز سران چهل و هفت کشور در واشنگتن،با هدف محدود کردن تولید سلاحهای هسته‌ای و دستیابی خرابکاران به آن، یکی از این نمونه‌هاست.

آقای اوباما در پایان این جلسه و در مصاحبه مطبوعاتی خود هنگامی که به پرسشهای خبرنگاران پاسخ می‌گفت و در مورد جمهوری اسلامی از او سؤال شد، اظهار داشت که بهتر است جمهوری اسلامی سود و زیان سرپیچی از مقررات بین‌المللی را بسنجد و اظهار امیدواری کرد که وقتی جمهوری اسلامی از زیان تحریمها مطلع گردد تغییر مسیر خواهد داد و راه کنار آمدن با جامعۀ بین‌المللی را انتخاب خواهد کرد.این چنین برداشتی از یک حکومت، در شرایط معمولی برداشتی منطقی است زیرا اگر حکومت جز این کند مورد سؤال شهروندان خود قرار خواهد گرفت و چندان در قدرت باقی نخواهد ماند.

آقای اوباما با سوابق تجربی، علمی و سیاسی خود فرض را بر این گرفته است که در درجه اول، جمهوری اسلامی حکومتی است معقول که می‌تواند سود و زیان خود را بسنجد ومنافع ملی ایران معیار سنجش حکومت جمهوری اسلامی است. در هردوی این موارد تجربه‌ نشان داده است که این چنین نیست. جمهوری اسلامی هرگز در هیچ یک از موارد برخورد با غرب و یا دیگر کشورها،از خود چنین عکس‌العملی نشان نداده است. مثلاً در مورد گروگانها صرف‌نظر از اینکه نفس گروگان‌گیری از نخستین ساعات و دقایق، عملی بود در جهت خلاف منافع ملی ایران و عقل حکم می‌کرد که دیر یا زود باید به این غائله خاتمه داد، جمهوری اسلامی از تمام فرصت‌هایی که داشت غفلت ورزید و به خاطر عدم قدرت تصمیم‌گیری، با بی‌اعتنائی به موازین و قوانین بین‌المللی، و از همه مهمتر احترام نگذاشتن به منافع ملی ایران، آنقدر این مسأله را طولانی کرد که مجبور شد در بدترین شرایط پس از شکست کارتر و از بیم تهدید و تحت تأثیر اولتیماتم پرزیدنت ریگان در نخستین دقایق اشغال کاخ سفید توسط کاندیدای جمهوری‌خواهان، با عجله گروگانها را از مرز ایران بگذراند و با ورود آنها به آمریکا اولین موفقیت سیاسی ریگان را که مسلماً نظری سوای کارتر نسبت به جمهوری اسلامی داشت و عناد و دشمنی خود را در طول مبارزات انتخاباتی پنهان نکرده بود رقم بزند. این جریان آنقدر غیرمنطقی بود و از طریق عقل و منطق و استدلال کسی نمی‌توانست آن را توجیه کند که یکی که از هواداران آقای کارتر که از همکاران وی نیز بود به نام گاری سیک «Gary Sick» کتابی نوشت به نام (October Surprise) که در آن مدعی شد که احتمالاً یک نوع «ساخت و پاختی» بین طرفداران آقای ریگان و سران جمهوری اسلامی وجود داشته است و به این دلیل بود که آنها گروگانها را تا زمان بر سر کار آمدن ریگان آزاد نکردند. البته تمام تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفت نتیجه منفی داشت و روشن شد که چنین «قرار و مداری» وجود نداشته است و این تنها ناشیگری جمهوری اسلامی بود که آن ماجرا را به آن صورت و برخلاف منافع ملت ایران و حتی خود رژیم پایان بخشید. برای غربی‌های عقل‌گرا چون چنین رفتاری غیرعاقلانه و غیرمنطقی می‌نمود آنها گمان بردند که حتماً زد و بند پشت پرده‌ای وجود داشته است.

دیپلماسی حماقت
نمونه دیگر شکست این نوع دیپلماسی که می‌شود آن را دیپلماسی حماقت نامید در مورد جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد. جنگی که نمی‌بایست شروع می‌شد و بسیار زودتر از آنچه انجام گرفت می‌بایستی به پایان می‌رسید، آنقدر به درازا کشید که بعد از صدور قطعنامه 598 شورای امنیت، جمهوری اسلامی ناچار شد با شرایط بسیار دردناک آتش‌بس را بپذیرد و به قول آقای خمینی جام زهر را سر کشیدند. این جام زهر دیر هنگام گفتنش برای رژیم آسان بود اما برای ملت ایران حداقل صد میلیارد دلار خسارت به جا گذاشت. پس از آزادسازی خرمشهر اگر جنگ خاتمه یافته بود کشورهای عربی حامی صدام حاضر بودند چنین مبلغی را به عنوان غرامت به جمهوری اسلامی بپردازند اما سوء سیاست نظام باعث شد حتی پس از شکست صدام و زمانی که کویت و دیگر مدعیان وی، همگی توانستند غرامت تجاوزهای صدام حسین را باز ستانند، کوچکترین قدمی در جهت حفظ منافع ایران برداشته نشد و حالا دیگر صحبتی هم در این مورد نمی‌شود. شاید در پشت پرده بوده‌اند کسانی که این غرامت را شخصاً وصول کرده باشند به حساب ملت ایران و از اینرو آن را بیان نکردند، اما این احتمالی است که واقعیت آن را امروز نمی‌توان ارزیابی کرد و مسلماً روزی که همۀ اسناد و مدارک علنی شود، شاید بتوان دریافت که چرا جمهوری اسلامی هرگز صحبت از غرامت نمی‌کند و نکرده است. در حالی که همه کس می‌دانست در این جنگ عراق می‌بایست غرامت بپردازد. آنچه مسلم است با طولانی شدن جنگ، حاکمان جمهوری اسلامی آنچنان قافیه را باختند که با کمال خفت مجبور شدند زیر فشار حملات متقابل، سنگرها را رها کرده و به داخل مرزهای ایران مشعشعانه عقب‌نشینی کنند.

امروز هم ما با چنین وضعی رو به رو هستیم. شکی نیست که جمهوری اسلامی ناچار خواهد شد یکبار دیگر با خفت تمام تسلیم شود. اما زمانی آنها به قطعنامه‌ها و فشار کشورهای خارجی گردن خواهند نهاد که تمام گزینه‌های قابل قبول را از دست داده باشند و بار دیگر گزینشی جز تسلیم و رضا برایشان باقی نمانده باشد. اشتباه آقای اوباما دقیقاً در همین مورد است. او نمی‌داند که در برابرش انسانهای عاقل و مدبری وجود ندارند و در عین حال آن‌ها علاقه‌ای هم به منافع ملی کشور خودشان نشان نداده‌اند. از سوی دیگر عدم آشنایی و کمبود دانش سیاسی امثال احمدی‌نژاد بر مشکلات این رابطه بسیار افزوده است. زمانی که احمدی‌نژاد در مورد رئیس‌ جمهوری آمریکا و یا دیگر سران کشورهای غربی صحبت می‌کند. کوچکترین نشانه‌ای از فهم و شعور و نزاکت بین‌المللی نشان نمی‌دهد و هر بار که دهان می‌گشاید دشمن تازه‌ای برای ایران می‌تراشد. آن چند کشوری که امروز در کنار جمهوری اسلامی باقی مانده‌اند جملگی مگسانند دور شیرینی. برزیل که اخیراً از جمهوری اسلامی حمایت می‌کند، در اخبار بود که از هم‌اکنون سهم خود را می‌خواهد از این کیسه فراخ آقای احمدی‌نژاد که به هر کشور و بیگانه‌ای که جواب سلامش را می‌دهد حاتم بخشی می‌کند. برزیل و ترکیه و دیگر کشورها در آفریقا و آمریکای لاتین همه گاو شیرده‌ای پیدا کرده‌اند که خواهند دوشید. در حالی که مملکت در آتش گرانی و بیکاری می‌سوزد هر روز خبر تازه‌ای می‌خوانیم و می‌شنویم که آقای رئیس‌جمهور به کومور یا نیکاراگوئه یا بولیوی و هر کشور دیگری که کیسه‌ای دارد و در صدد دریافت پول مفت است سفر می‌کند، می‌بخشد و به کسی هم حساب پس نمی‌دهد.
عدم تفاهم دو جانبه که غربی‌ها در مورد شناخت این رژیم از خود نشان داده و می‌دهند و عدم توانایی جمهوری اسلامی از درک خطری که کشور ما با آن مواجه است امکان دارد با فاجعۀ عظیمی منطقه را دست به گریبان کند. مسلماً امروز دیگر بیش از دو راه برای جمهوری اسلامی باقی نمانده است یا باید همانند دفعات پیش و بعد از آنکه همۀ امکانات مثبت را از دست داد در مقابل حریف تسلیم شود و یا ایران و ملت بی‌گناه آن را دستخوش حمله بیگانگان کرده و کشور را به خاک و خون بکشد. پیروی از این سیاست کور و خطرناک از آن‌رو برای جمهوری اسلامی قابل قبول است که آنها از درک وخامت اوضاع ناتوان هستند. تا امروز خیال می‌کردند که روسیه یا چین در کنار آنها باقی خواهند ماند، چون هرگز از عمق وابستگی اقتصادی و سیاسی این دو کشور به غرب و به ویژه به آمریکا ارزیابی صحیحی نداشته و ندارند.

شاید اشتباه آقای اوباما از نظر نتیجه چندان با اشتباهات جمهوری اسلامی متفاوت نباشد چگونه است که کشوری مانند ایالت متحده آمریکا، که از بهترین متخصصان در رشته‌های گوناگون می‌تواند بهره‌مند شود، هنوز بعد از سی سال شناخت درستی از ماهیت جمهوری اسلامی ندارد؟ نمی‌شود باور کرد که آقای اوباما هنوز هم این خیال را در سر می‌پروراند که با یک رژیم و رهبرانی معقول به معنای کلمه «Rational» سر و کار دارد که سود و زیان خود را می‌فهمند و سود و زیانشان بر مبنای عقل و درایت محاسبه می‌شود. شاید برای غربی‌ها، و به ویژه آمریکائی‌ها که در بسیاری موارد عدم شناخت خود را از فرهنگهای دیگر نشان داده‌اند، مشکل باشد که در کوتاه مدت رفتار غیرمنطقی طرف را در محاسبات سیاسی خود منظور کنند. اما پس از سی سال گفت و گوی محرمانه و کشمکش آشکار با این رژیم، آیا آن تجربه کافی را هنوز بدست نیاورده‌اند؟ یک امکان دیگر این است که آمریکائیها دقیقاً ماهیت رژیم جمهوری اسلامی را می‌شناسند اما این نوع گفتار و رفتار را برای استفاده دیگر کشورها و افکار عمومی مطرح می‌کنند. اگر چنین باشد باز هم نتیجه‌ای که به دست خواهد آمد متفاوت نخواهد بود.

مسأله هسته‌ای و دیگر مسائل مربوط به ایران آن زمان حل خواهد شد که حکومت ایران توسط ملت ایران تعیین شود. کلید حل مسائل هسته‌ای و دیگر مسائلی که دنیا با رژیم جمهوری اسلامی دارد، از تروریسم گرفته تا پول‌شویی، از دخالت بی‌رویه در اختلاف اسرائیل و اعراب تا ماجراجویی در آمریکای جنوبی، همه این مسائل ناشی از آن است که این حکومت با ملت خود و مصالح ملت ایران هیچ‌گونه رابطه‌ای ندارد. آن حکومت‌هایی به فکر منافع ملی خود هستند که به ملت خود پاسخگو باشند. آیا درک این مسأله آنقدر مشکل است که مشاوران آقای اوباما موفق به حل این معضل نشده‌اند و به رئیس‌جمهور خود نگفته‌اند که این حکومت نمایندۀ ملت ایران نیست و از این‌رو هزینه‌ای که شما تحمیل می‌کنید بر ملتی است که هیچ وسیله‌ای برای انتقال عدم رضایت خود نسبت به این حکومت ندارد؟

اگر سی سال به این واقعیت روی خوش نشان نداده اند، حوادث تابستان گذشته و موج اعتراض ملت ایران که طنین آن در سراسر جهان انعکاس یافت، می‌بایستی زنگ خطری باشد برای آنهایی که هنوز این رژیم را نماینده ملت ایران می‌دانند و به بهبود رابطه با آن دل بسته‌اند. اشتباه آقای اوباما و دیگر رهبران کشورهای غربی زمانی اصلاح خواهد شد که در عوض تمرکز روی حکومت جمهوری اسلامی، توجه خود را به سوی ملت ایران و خواسته‌های مردم این کشور برای ایجاد یک حکومت مبتنی بر قانون معطوف دارند. راهی جز پشتیبانی از مبارزات مردم ایران و ایستادگی یکپارچه مردم در برابر این رژیم برای نجات کشور وجود ندارد. چنانچه کشورهای دمکراتیک دنیا زودتر به این واقعیت روی مساعد نشان دهند، مسأله رویاروئی با نظام جمهوری اسلامی زودتر حل خواهد شد. ادامه وضع موجود نه تنها کمکی به حل مسائل سیاسی منطقه نمی‌کند بلکه این امکان را در اختیار جمهوری اسلامی قرار می‌دهد که بر میزان فشار و تعدیات خود علیه مردم بیافزاید. حل مشکل ایران نه نیازمند جنگ است، نه از طریق مذاکره با جمهوری اسلامی مشکلی حل خواهد شد. راهی جز پشتیبانی از مردم برای در دست گرفتن سرنوشت خود و استقرار یک حکومت مردمی در این کشور وجود ندارد.

15 آوریل 2010 ـ پاریس

http://www.fatemi.com

دیدگاهتان را بنویسید