اندیشه هائی که تحولات بزرگ حقیقی تاریخی را شکل میدهند، اندیشه هائی نیستند که «علت» پیدایش حرکت در اجتماع میشوند، و افکار اجتماع، فقط معلول آنها و شکل یافته از آنهاست. اندیشه هائی که علت ایجاد افکار مدرن میگردند، با فقر و کمبود و ضعف مردمان کار دارند، چون آنچه به خود شکل می پذیرد، گواه برضعف و فقر و کمبود وجودیست. انقلاب حقیقی، پیدایش نیروهای شکل دهنده از غنای خود مردم هست. سراسر افکار مُدرنی که روشنفکران به مردم عرضه میکنند، همه برغم مدرن بودنشان، احساس فقر و کمبود وجودی مردم را نیزنا آگاهانه بسیار میافزاید. اندیشه های برانگیزنده اند که تلنگر به بخشِ پروسرشارروان و زندگی مردمان یک اجتماع میزنند. این اندیشه ها، به عواطف و احساسات و علائق و کششها که نهفته درزیرفشارها ودردها و آشفتگیها جوشیده اند و غنای ناگنجا در ضمیرهستند، یک تلنگر میزنند، تا این عواطف و احساسات و سراندیشه های مایه ای، فوران کنند و به خود شکل بدهند.
دستهها