بدور از ميهن و آواره در گوشه ای در اين جهان،
ميترا پورشجری، فرزند محمد رضا پورشجری سيامک مهر
بيرون از دوزخ اما همچنان اسير!
گر چه من اينک از دوزخی بنام جمهوری اسلامی گريخته و به تبع آنهم ميبايد اندک آرامشی در درون خود حس کنم، ليکن آنچه در دو سال گذشته از سوی حکومت اسلامی حاکم بر ايران بر من روا داشته شده، آنچنان هراسانگيز و ويرانگر بوده که همچنان دلشوره داشته و شب ها هم از همان کابوس های پيشين رنج ميبرم. گمان هم نمی برم که تا زنده هستم، بتوانم گريبان خود را از چنگال اين عفريت کابوس رها سازم. آن همه ظلم، حق کشی، تهديد…، توهين، تحقير و بويژه، تخريب غرور و شخصيت هم تنها و تنها بدان خاطر بوده که پدر ارجمندم که حال بيش از دوسالی است که در چنگال اين عفريت اسلامی گرفتار آمده، به عنوان يک شهروند آگاه و مسئول، ديدگاه ها و باور های فرهنگی و مذهبی خود را به مدنی ترين شيوه ممکن بيان ميکرده است.
جدای از بلا های کشنده ای که اين حکومت اهريمنی بر سر خود و پدرم آورده که اينک هم او را به آستانهء مرگ کشانده، من در اين مدت شاهد شکنجه هايی بر جسم و روان و شرف و شخصيت انسانی همبندان پدرم و خانواده های له شدهء آنان بوده ام که اصلآ بخشی از آن برای هيچ انسانی باورکردنی نخواهد بود، مگر آن که خود قربانی يکی از آن شکنجه های بدتر از مرگ باشد. شکنجه های جسمی و روحی درون زندان های جمهوری اسلامی آن اندازه وحشتناک است که پدرم بار ها گفت که چنانچه در انديشهء سرنوشت تو تنها فرزندم پس از مرگ خود نمی بودم، بدون شک تا کنون به زندگی خود خاتمه داده بودم. با شناختی هم که من از روحيه و شخصيّت محکم او داشته و ميدانم که پدرم انسان بزدل و لاف زنی نيست، ترديد ندارم که او راست ميگفت.
من بدرستی نميدانم که آيا پدرم زنده از زندان اين حکومت ضدبشری بيرون خواهد آمد يا نه. زيرا در اين دو سال و اندی که او اسير بوده، حکومت عدل علی ملايان بی فرهنگ و وحشی، بلايی بر سر وی آورده که جدای از صدمات کشندهء روحی، ديگر حتا يکی از ارگان های جسمی او هم سالم نيست. از اينروی هم قصدم تنها افشاگری در بارهء وضعيت او و تلاش برای آزادی وی نيست و نخواهد بود. من در اين دو سال و اندی دربدری، بی سر و سامانی، دوندگی های بی حاصل و تحمل وحشتی کشنده ناشی از نواع و اقسام تهديد های بی شرمانه و ضدانسانی، شاهد آنچنان ستم های خُردکننده ای بر ديگر زندانيان سياسی و خانواده های آنان هم بوده ام که اصولآ بعنوان يک انسان ديگر نمی توانم تنها در انديشهء خود و خانوادهء خويش باشم.
بدين خاطر هم از اين پس، تمام کوشش خود را در راستای روشنگری در بارهء جنايات اين رژيم در بارهء همهء زندانيان عقيده و وجدان و بستگان آنها در ايران بکار خواهم گرفت. با شناخت عميقی هم که از منش و باور های انساندوستانهء پدرم دارم، مطئمن هستم که او نيز همين انتظار را از من دارد. زيرا اگر او چنين منشی نداشته و مانند بسياری، وجدان خود را زيرپای نهاده و همه چيز ميهن و هم ميهنان خود را فدای منافع شخصی خويش می ساخت که اصلآ به چنان راهی نرفته و گرفتار چنين سرنوشتی هم نميشد.
به هر حال، با توجه به اين که من بتازه گی از آن جهنم بيرون آمده و حالت روحی چندان مناسبی هم ندارم، فعلآ به همين اندک بسنده کرده اما از اين پس مرتبآ در مورد وضعيت اسفبار پدرم و ديگر اسيران اين نظام ضدانسانی روشنگری خواهم کرد.
بدور از ميهن و آواره در گوشه ای در اين جهان، ميترا پورشجری، فرزند محمد رضا پورشجری سيامک مهر