روز کارگر و عشق ناکام چپ سنتی ایران
فرج سرکوهی
اولین روز ماه مه برای اتحادیهها و دیگر نهادهای کارگری و همه گرایشهای سیاسی و فکری چپ در اروپای غربی، از سوسیال دموکراتها تا چپ رادیکال، جشن جنبش طبقهای است که دستآوردهای نزدیک به دو قرن مبارزه عینی و ذهنی آن در همه زمینهها در این جوامع نهادینه شده است.
نه فقط طبقه کارگر که اغلب طبقات و لایههای جامعه و تبعیدیها و مهاجران نیز از دستآوردهای مبارزه طبقه کارگر اروپای غربی چون حق اعتصاب، بیمه بیکاری و قراردادهای جمعی کار در زمینه صنفی و چون اتحادیههای قدرتمند و احزاب سوسیال دموکرات و چپ در عرصه سیاسی و اجتماعی، بهره منداند.
جامعه ایران
حضور اجتماعی سیاسی این طبقه و نهادهای صنفی و سیاسی آن نیز در حفظ و گسترش دموکراسی نهادینه شده جوامع اروپای غربی نقشی کارساز دارند.
اما شاید هیچ روزی چون جشن جهانی روز کارگر در اول ماه مه نتواند زخم حسرت آرزوی صد و اندی سال ناکام مانده «پیوند با طبقه کارگر» و «رهبری» آن را در چپ ایران زنده کرده و داغ غیبت گسترده و موثر جنبش مستقل کارگری متمایل به چپ را در مبارزات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران تازه کند.
چپ ایران از نخستین سالهای شکل گیری «حزب کمونیست» ایران در سال ۱۹۲۰ تا کنون که به دهها گروه و گرایش منشعب و از حضور فعال در جامعه و از ارائه مفاهیم، اندیشه و برنامه سیاسی مستقل و متناسب با موقعیت ایران ناتوان است، با آرزوی «پیوند با طبقه کارگر ایران» و «سازماندهی و رهبری جنبش مستقل کارگری ایران» زیسته است.
شاید ناکامی این آرزو و دور از دسترس بودن معشوقه در عشقی یک سویه از دلایلی باشد که چپ سنتی ایران با نگاهی مشتاقانه و عاشقانه به طبقه کارگر مینگرد.
چپ سنتی محروم از پیوند با کارگران در ذهنیت شیفته، متون، تحلیلها و بیانیههای خود هستی عینی و واقعی کارگران ایرانی را نادیده گرفته و با برساختن تصویری آرمانی شده از طبقه کارگر در ذهن خود، یک طبقه اجتماعی را چون مفهومی متافیزیکی درک و ستایش کرده است.
چپ سنتی ایران، به ویژه از دهه چهل به بعد که به دستاویز «سازماندهی طبقه کارگر» به مخالفت با چپ نو برخاست، خود را به نمایندگی خودخوانده طبقه کارگر ایران منصوب کرده و نداشتن پیوند، نفوذ و پایگاه را در این طبقه با جملههای پرطمطراق در تمجید کارگران، با غلو در باره «نقش تاریخی طبقه کارگر» در تحولات آینده ایران و در افق طلائی آینده جبران میکند.
منشا و سرنوشت متفاوت چپ اروپا و ایرانی
“چپ سنتی محروم از پیوند با کارگران در ذهنیت شیفته، متون، تحلیلها و بیانیههای خود هستی عینی و واقعی کارگران ایرانی را نادیده گرفته و با برساختن تصویری آرمانی شده از طبقه کارگر در ذهن خود، یک طبقه اجتماعی را چون مفهومی متافیزیکی درک و ستایش کرده است.”
احزاب، سازمانها و مکاتب فکری چپ در اروپای غربی حاصل درون جوش تحولات ساختاری جامعه سرمایه داری از قرن نوزدهم به بعد بوده و بر بستر مبارزه عینی و واقعی طبقه کارگر، در متن زمینههای ذهنی و فلسفی این جوامع و در پیوند با نهادهای صنفی کارگری شکل گرفته و تا امروز همپای با تحولات عینی و ذهنی جامعه و بستر و زمینههای فرهنگی، اجتماعی و طبقاتی خود متحول شدهاند.
اما جامعه ایرانی به هنگام تاسیس «حزب کمونیست» در سال ۱۹۲۰، به روزگار شکل گیری گروه ۵۳ نفر و یکی دو محفل چپی که به دوران پهلوی اول در یکی دو اعتصاب کارگری در صنایع نفت جنوب ایران حضور داشتند و به هنگام تاسیس «حزب توده» و یکی دو گروه چپ منتقد این حزب در دهه سی، جامعهای سرمایه داری نبود، طبقه کارگر ایران بدان روزگار از منظر کمی و کیفی و عینی و ذهنی با طبقه کارگر جوامع اروپای غربی تفاوت بسیار داشت و زمینههای ذهنی و فکری در ایران با پشتوانه فکری چپ اروپای غربی سنجیدنی نبود.
چپ اروپای غربی از متن مبارزات عینی طبقه کارگری برآمد که به گفته مارکس در حال گذار از «طبقه درخود» به «طبقه برای خود» و در مرحله کسب و خلق هویت مستقل و آگاهی طبقاتی و صنفی بود و مبارزات این طبقه زمینه تاسیس نهادهای صنفی و سیاسی و خلق اندیشهها و مفاهیم چپ را فراهم میکرد.
بر بستر رابطه متقابل و کنش و واکنش فعال دوجانبه چپ و طبقه، پیوند با طبقه کارگر برای احزاب چپ اروپای غربی به عضوگیری کارگران در حزب محدود نشده که مهمتر از آن به معنای پیوند موثر، زنده، فعال، خلاق، متقابل، دوسویه و عینی با اتحادیهها و سندیکاهای قدرتمند صنفی و هژمونی برنامهای و فکری بود و هست.
رابطه چپ اروپای غربی با طبقه کارگر این کشورها چون عشقی دوسویه بود که در ازدواجی داوطلبانه و آزاد ثمره خود را در دستاوردهای چپ و کارگران و در تحول ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نشان داد ودر قالب تحولات ساختاری جامعه به ثمر نشست.
چپ ایران تا پیش از دهه چهل، و پس از آن نیز، از پایگاه و نفوذ عینی در آنچه طبقه کارگر ایران فرض میکرد، محروم بود هرچند حتی به دوران پیش از دهه چهل بر طبل نمایندگی و رهبری طبقه کارگری میکوبید که بدان روزگار هنوز تکوین نیافته بود.
حزب توده در دهه سی نهاد قدرتمندی چون «شورای متحده» را رهبری میکرد اما ترکیب طبقاتی این نهاد، که حزب توده آن را نهاد صنفی کارگران ایران معرفی میدانست، با ترکیب طبقاتی اتحادیههای کارگری اروپا یکسان نبود.
حزب توده که خود نیز نه از بستر مبارزه طبقه کارگر که از زمینه هائی جز آن برآمده بود، کارگران ایران و «شورای متحده» را چون نهادی پیرو حزب میدید و از آن چون اهرمی برای پیشبرد اهداف خود بهره میگرفت.
هستههای کارگری
در نخستین سالهای شکل گیری حزب توده برخی فعالان چپ از جمله «دکتر اسحاق اپریم» که «کتاب چه باید کرد» را در نقد حزب توده نوشت و محافلی که در دهه سی به «کروژوکها» و بعدتر به «ساکا» شهره شدند، حزب توده را نهادی غیرکارگری ارزیابی کرده و با سودای تشکیل حزب چپ کارگری بر الگوی حزب بلشویک لنین ــ حزب کمونیست روسیه ـ کوشیدند تا کارگران ایران را جلب کنند.
اما برداشتهای ذهنی و کتابی این محافل از ساختار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران آن روزگار با موقعیت عینی و ذهنی جامعه ناهمگن و زمینههای ذهنی و عینی، حد و سطح و کمیت و کیفیت کارگران ایران در آن روزگار با سودای تشکیل حزب کارگری به شیوه لنین در تضاد بود.
ناهمخوانی واقعیت و رویا و ناسازگاری ذهن و عین تلاش این گرایشها را برای پیوند با طبقه کارگر به با سواد کردن و آموزش دادن شمار معدودی از کارگران و عضوگیری آنان تقلیل داد.
اما چپ سنتی ایران از این شکست نیاموخت و در دهههای چهل و پنجاه و به ویژه در آزادیهای نسبی سالهای نخستین انقلاب اسلامی، با اعزام اعضای خود به کارخانهها با ماموریت تشکیل «هستههای کارگری» و عضو گیری شماری کارگر این شیوه را تکرار و همان شکستی را تجربه کرد که الگوهای آن در دهه سی از سر گذرانیده بودند.
کارگر و سرمایه دار یا دولت و رعیت
“دولت ایران به دوران شاه و جمهوری اسلامی نه فقط مدیریت سیاسی که مدیریت توزیع درآمدهای نفتی را نیز بر عهده داشته و دستمزد کارگران و یارانههای دولتی آنان را، چون حقوق کارمندان دولت، نه از منبع تولید و سود کارخانهها و کارگاههای در گردش تولید و توزیع کالا، که از منبع درآمدهای ارزی نفت و گاز تامین میکند. رابطه کارگران صنایع بزرگ و متوسط در ایران نه چون اروپای غربی بر رابطه کارگر و کارفرما و سرمایه دار، که بر رابطه رعیت و دولت شکل گرفته است و این ساختار بر هویت یابی طبقاتی کارگران ایران و بر سمت گیری فکری، صنفی و سیاسی آنان تاثیری کارساز دارد.”
از دهه چهل به بعد ساختار اقتصادی و اجتماعی ایران و همراه با آن کمیت و ترکیب کارگران ایرانی دگرگون شد.
الگوی اصلی رشد و توسعه صنعتی به دوران پهلوی دوم بر اقتصاد نفتی و مالکیت و مدیریت دولت یا نهادهای وابسته به دولت بر صنایع بزرگ و متوسط شکل گرفت و این ساختار ترکیب و موقعیت صنفی و طبقاتی کارگران ایران را از همتایان آنان در اقتصاد متکی بر بخش خصوصی در اروپای غربی متمایز میکرد.
کارگران ایرانی به دوران پهلوی دوم به عنوان طبقه، و نه این یا آن کارگر منفرد، به مبارزه مسلحانه و چپ نو و به تلاشهای محافل چپ سنتی برای سازماندهی بیتفاوت ماندند و آخرین نیرویی بودند که در انقلاب اسلامی حضور یافتند.
در اقتصاد نفتی جمهوری اسلامی نیز مالکیت دولتی و نیمه دولتی بر صنایع بزرگ و متوسط سهم اصلی را در اقتصاد در اختیار دارد.
دولت ایران به دوران شاه و جمهوری اسلامی نه فقط مدیریت سیاسی که مدیریت توزیع درآمدهای نفتی را نیز بر عهده داشته و دستمزد کارگران و یارانههای دولتی آنان را، چون حقوق کارمندان دولت، نه از منبع تولید و سود کارخانهها و کارگاههای در گردش تولید و توزیع کالا، که از منبع درآمدهای ارزی نفت و گاز تامین میکند.
رابطه کارگران صنایع بزرگ و متوسط در ایران نه چون اروپای غربی بر رابطه کارگر و کارفرما و سرمایه دار، که بر رابطه رعیت و دولت شکل گرفته است و این ساختار بر هویت یابی طبقاتی کارگران ایران و بر سمت گیری فکری، صنفی و سیاسی آنان تاثیری کارساز دارد.
در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، دست کم تا کنون، نه کارگران که زخمتکشان شهری، لایههای فقیر و کم درآمد از سوئی و طبقه متوسط شهرهای بزرگ از دیگر سو نقش اصلی داشته و حضور و تاثیر کارگران و چپ به نقشی حاشیهای محدود مانده است.
جمهوری اسلامی سندیکاها و اتحادیههای مستقل کارگری را ممنوع و از همان نخستین سالهای انقلاب کوشید تا با تاسیس «انجمنهای اسلامی کارگران» و «بسیج کارخانهها»، کارگران را برای حمایت از حکومت یا جناحهای مختلف آن بسیج کند.
در سالهای اخیر فعالان کارگری در چند مورد کوشیدهاند تا نهادهای مستقل صنفی خود را تاسیس کنند. این تلاشها، چون اغلب اعتصابات کارگری، با سرکوب خشن و زندانی کردن فعالان کارگری رو به رو شده و هنوز مراحل نخستین خود را تجربه میکنند.
طبقه گارگر، منجی موعودی که ظهور نکرد
“نگاه ستایش آمیز متافیزیکی به طبقه کارگر در چپ سنتی تا آنجا اوج گرفت که برخی گروههای چپ سنتی پیش از انقلاب و در نخستین سالهای انقلاب، روشنفکران و اعضای منتقد گروه یا اعضایی که از نگاه رهبران گروهها از نظر فکری منحرف یا از نظر شخصیت انقلابی ضعیف بودند، را به کارخانهها اعزام میکردند تا کار در کارخانه و زیستن با کارگران چون داروی شفابخشی انحرافات فکری و ضعفهای شخصیتی آنان را درمان کند.”
چپ ایران تا کنون بر لایههای تحصیل کرده و جنبش روشنفکری تکیه داشته و این محدودیت از زمینههای تاثیر اندک این گرایش بر تحولات بزرگ اجتماعی و سیاسی ایران است.
چپ نو ایران برای برکشیدن خود به نیرویی اثر گذار بر جامعه تجربههای گوناگونی را خلق کرده و کوشیده است تا از تصویر آرمانی شده و متافیزیکی چپ سنتی از طبقه کارگر بگذرد.
اما چپ سنتی ایران با همان نگاه پیشین اسلاف خود پیوند با طبقه کارگر را تنها مفر موثر خروج خود از انزوای اجتماعی تلقی کرده و با نگاهی عاشقانه به طبقه کارگر روز ازدواج مبارک با او را انتظار میکشد اما نه فقط سرکوب خشن، که برداشتهای ناهمگن با واقعیت چپ سنتی و «دیالکتیک سخت زمینی» راه سازماندهی سنتی طبقه کارگر را بر او بسته است.
در نگاه چپ سنتی ایران کارگران چون رهایی بخش، منجی موعود عصر نو، پیشگامان تحقق بهشت بر زمین و نیروی اصلی دگرگونی ساختار جامعه ستایش میشوند.
از این منظر مبارزه زحمتکشان، فقرا، لایههای کم درآمد، زنان و روشنفکران نقشی حاشیهای داشته و تنها حضور کارگران در مبارزات سیاسی و اجتماعی است که تحولات عمیق و جدی را زمینه ساز میشود.
اما منجی موعود چپ سنتی ایران دست کم تا کنون از ظهور بر عرصه خاکی خودداری کرده است.
نگاه ستایش آمیز متافیزیکی به طبقه کارگر در چپ سنتی تا آنجا اوج گرفت که برخی گروههای چپ سنتی پیش از انقلاب و در نخستین سالهای انقلاب، روشنفکران و اعضای منتقد گروه یا اعضایی که از نگاه رهبران گروهها از نظر فکری منحرف یا از نظر شخصیت انقلابی ضعیف بودند، را به کارخانهها اعزام میکردند تا کار در کارخانه و زیستن با کارگران چون داروی شفابخشی انحرافات فکری و ضعفهای شخصیتی آنان را درمان کند.
اما داروی «معجزه بخشی» که بر کارگران موثر نبود در گروههای چپ سنتی نیز به ابزاری برای حذف منتقدان و تفکر مستقل بدل شد.
جشن بزرگ کارگری و چشم انداز آینده
در سالهای اخیر محافل چپ جوان در دانشگاههای ایران سربرکردند اما پیش از آنکه از تجربههای گذشته بیاموزند و با نگاهی عینی و واقعی به جامعه بنگرند به تیغ خشن سرکوب خشن گرفتار شدند.
تلاش گرایشهای جوان برای کشف چشم اندازهای تازه فکری از کاهش نفوذ چپ سنتی بر چپ جوان ایران خبر داشت.
جنبش کارگری در کشورهای پیشرفته صنعتی و جنبشهای کارگران، زحمتکشان، فقرا و لایههای کم درآمد، زنان و روشنفکران در جوامع در حال گذاری چون ایران، مولفهای مهم در تحولات اجتماعی و سیاسی است و حضور فعال این نیروها به ویژه در مبارزه دموکراسی خواهی نقشی کارساز دارد.
تحول اجتماعی و سیاسی بدون حضور فعال و سازماندهی شده طبقه کارگر ممکن نیست اما سازماندهی کارگران در ایران پرسشی است که چپ این کشور هنوز پاسخی درخور برای آن نیافته است.
source: http://www.bbc.co.uk/persian