ایرج که نخستین شاه ایران در داستان (دین) بوده است، همان خدای ِخوشه (ارتا = اِر ِز = سیمرغ) هست که تخم جان هر انسانیست. از این رو نیاز ردن جان و خرد، دین مردمیست. از سوئی، خرد، نخستین پیدایش جان (خدا) هست و جان ِهر انسانی، اولویت بر هر ایمانی و ایدئولوژئی دارد
برچسب: چاشنی ها
نخستین گناهی را که ادیان ابراهیمی به انسان نسبت میدهند، نتیجه نقص شناختِ خودِ خدای آنها از انسانست که «بینش زاده از انسان»، متضاد با اطاعت از هر خدائیست
جمشید، نخستین انسان ایرانی، « دربِ بیم» را بروی ِمردم بَست. برای آنکه نهان و آشکار مردم، یکی باشد. جائی راستی هست که بیم نیست. آزادی، روندِ پیدایش گوهر انسان بدون بیم است. خدای ایران هم حق ترساندن ندارد
ما تابازور، مسلمان هستیم، دروغ بودن، ضرورتِ زنده بودنست. اسلام بازور، اصل ِهمه دروغهاست. حکومت اسلامی، حکومت زور هست که دروغ را خلق میکند
سروش در فرهنگ ایران، نیروئی در هر انسانیست که میتواند در جستجو، نیک را از بد بیابد. یزدا نشناسی زرتشتی، سروش را پیکریابی اطاعت ساخته است و فرهنگ آزادی ِانسان را از بین برده است
در فرهنگ ایران، در گوهر یا فطرت هر انسانی، سروش ِویژه فردی او هست که کلید شناختِ خوب و بدرا دارد
در فرهنگ ایران، حواس هر انسانی، مستقیما اورا به خدا و حقیقت می پیوندد
مقاله بعدی منوچهرجمالی را بخوانید
خدا ، در فرهنگ ایران «ارتای خوشه» هست و هر انسانی، تخمی از خوشه خداست. هر انسانی، سرچشمه حقیقت و روشنائی و سربلندیست
در فرهنگ ایران، خدا و حقیقت، رنگ و رنگارنگست، چون شیرهِ روان = ارنگ (ار+انگ) در گیاهان و جانوران و انسانهاست
نگاه، هنگامی می بیند که رنگهارا باهم ببیند، که رنگارنگ ببیند، و دیدن، برایش روندِ آمیختن رنگها باشد. در جهان یکرنگ، هیچ چیزی دیده نمیشود
مسئله آنست که آنچه ما میاندیشیم، درستست، غلط است، و آنچه میاندیشیم، غلطست، درستست. مسئله بنیادی آنست که این دیگرانند که در ما میاندیشند و ما میانگاریم که خودمان میاندیشیم. مسئله بنیادی، تغییر دادن ِخودیست که دیگران در ما ساخته اند، به خودی که از ما بزاید
انتقاد برای یک متفکر نیرومند، آنست که اندیشه های انگیزنده و آبستن کننده را در هراثری می یابد. برای او، اندیشه های نادرست و اشتباه نیز، میتوانند انگیزنده و آفریننده باشند. یک اندیشه غلط که به آفرینندگی میانگیزد بهتر صد اندیشه درستند که انسان را ناز امیسازند
در نادیده گیری، میخواهند مخالف را خوار و ناچیز و نابود سازند، ولی فراموش میکنند که خود را هم نابینا میسازند
در قرآن، آدم ازخاک و ابلیس از آتش، ساخته شده اند، و آنها دو فطرت متضاد باهم دارند. ولی در فرهنگ ایران، خاک (هاگ = تخم، خاکیته) که به معنای همان تخم است، در گوهر خودش، « فـَرَن» یا «اوروازیشت»، اصل آتش فروزیست که با تابشش، بینش به خوب و بد و سعات و شادی میآفریند. انسان، آتش در خاکست و این دو باهم انباز و یار و «همآفرین» هستند
در فرهنگ ایران، جان انسان، برعکس اسلام، روحی از امر ِالله در انسان نیست تا همیشه تابع و مطیع او و رسول و امامش باشد، بلکه اصل آتش از «کانون آتشیست که خداست»، و بیان قائم به ذات خود بودن ِهر فردِ انسانیست. فرهنگ ایران بر آزادی فرد انسان، استوار شده است