فـقـر، از خود نبودن، و همیشه از دیگران و اندیشه های ِدیگران زیستن است. سرمایه، از خود بودن، و از اندیشه های خود زیستن است
برچسب: چاشنی ها
در فرهنگ ایران، بنیاد جامعه و تاریخ و سیاست و دین، مهر است. چرا ؟ چون مهر، همآفرینی است. همه اجتماع باهم ارزش (نیک و بد) و قانون و نظام را میـآفرینند. در فرهنگ ایران، حاکمیت = تابعیت، خالق و مخلوق، زیر بناور و بنانیست. جامعه را همه باهم سامان میدهند. در تاریخ، همه مسئولند. دین، واقعیت بخشیدن همآفرینی ِمردمان در اجتماعست
الله و یهوه و پدر آسمانی، قربانی (=از خودگذشتن) میخواهند، که درد ناکست. انسان باید در هر عملی برای اطاعت از آنها درد بکشد. در فرهنگ ایران، خدا، دهنده ِخود هست. خود را در همه جانها میافشاند، و نیکی، پراکندن شدن ِبوی این خدا از گوهر هر انسانی هست
در فرهنگ ایران، همه بینشها و روشنیها (=آموخته ها، سنت، معلومات، کتابها، علوم) تابع آزمودن حواس و «خرد استوار بر حواس» فرد انسان، هستند و به خودی خود، مرجعیتی ندارند و مکلف نمیسازند. روشنی هائی که به من تابیده میشوند، تابع آزمایشهای ِحواس من میگردند
انسان بارد کردن «یک فکر»، راه را برای ورود «فکر نوین دیگر» میگشاید، و با رد کردن یک عقیده و ایمان، راه رابرای جایگزین شدن عقیده و ایمان دیگر، باز میکند، نه برای «یک فکر دیگر». اگر فکری هم جایگزین ِعقیده اش بشود، آن فکر نوین، فوری تبدیل به عقیده میگردد
( http://www.jamali.info/chashniha )
خدا در فرهنگ ایران به معنای اصل ِخود آفرینی است که در هر جانی هست. بدینسان، بیخدائی یا اتئیسم در فرهنگ ایران، به معنای نفی ِاصالت همه جهان هستیست. اتئیسم فقط در ادیان اسلام و یهودیت و مسیحیت معنا دارد
آیادینی یا ایدئولوژی یا عقیده ای را که رد میکنید، با فکری که از دیگری گرفته اید، رد میکنید، یا آنکه در روندِ رد کردن آن، فکرخودرا می یابید، خودرا می یابید؟
واژه «سبز»، مخفف واژه «ساپیزه=سه تخمه» است که نام مهرگیاهست. در مهرگیاه، که تخمیست که در همه انسانها افشانده شده، سه خدای ایران رام + بهرام + سیمرغ باهم، « اصل مهر» در همه انسانهاهستند. این اصل ِمهر « ساپیزه=سبز» که در هر انسانی روشن و سبز گردید، بینش حقیقی یا دین را می یابد
در فرهنگ ایران، هر بینشی که مستقیما از حواس و خرد فرد در جستجو و آزمایش پیدایش نیافته است، ارزش و اعتبار موقتی و نسبی دارد. اینکه بینشی که به من عرضه میشود، از روشنی بیکران یا نور آسمان و زمینست یا علمی و حقیقتست مرجعیت نهائی حواس و خرد فرد انسان را ملغی و منتفی نمیسازد. من با خردِ استوار بر حواسم باید آنها را بیازمایم
در فرهنگ ایران، تخم که «سبز» میشد، «روشن» میشد. «روش شدن»، اینهمانی با «سبزشدن» تخم داشت. از این رو مفهوم ِسبزی و روشنی، از هم جدا ناپذیر بودند. انسان، (مردم=مر+تخم) تخمیست که اصل قائم بذاتست و از راه حواسش، با شیرابه طبیعت انباز میشود و سبز و روشن میگردد. نه از روشنی بیکران اهورامزدای زرتشت، نه از نورالسموات و الارض ِالله، و نه از روشنی روشنگران
شمشیر را کنار بگذارید و چراغی بیفروزید! کدام چراغ را؟ چراغ آموزه زرتشت را! چراغ شریعت اسلام را! چراغ آموزه مسیح را! چراغ آموزهِ علمی ِمارکس را! … همه این چراغها، چون روشنی برّنده دارند، بزودی تبدیل بشمشیرمیشوند. ولی ما روشنیی را میخواهیم که شمشیر نمیشود
انسان، هنگامی از خودش روشن میشود که با تجربیاتی که مستقیما با حواس ِخود میکند، بیاندیشد و هنگامیکه از چراغ موشی ِمن و آفتاب جهانتاب حقیقت شما روشن گردد، اصالتِ خود را از دست خواهد داد، چون اصالت هر انسانی، دراز خود روشن شدنست
در فرهنگِ ایران، فقط همآفرینی انسانها باهم، یعنی «مهر»، باید به اجتماع سامان بدهد و آنرابیاراید و راهبری کند. هر گونه حکومت دیگری، نابود سازیِ ِاصل مهر در فطرتِ انسانست
در فرهنگِ ایران «مهر» به معنای آنست که همه، باهم، جهان را میآفرینند. همه انسانها در اجتماع باهم، ارزشها و قوانین و نظام را میآفرینند. مهر، نام این همآفرینی است
در اسلام، همه انسانها در برابر الله، هیچ هستند، و در این هیچی، همه باهم برابرند. در فرهنگ ایران، همه انسانها، چون تخمهای خوشه خدایند، همه در فرزندی ِخدا، باهم برابرند