دموکراسی با ریختن مردم به خیابان در طوفان ِسوائق، و بر هم زدن نظام استبدادی، پیدایش نمی یابد، بلکه با فجر اندیشیدن مردم با خرد خودشان، بنیاد گذارده میشود
برچسب: چاشنی ها
سبز (ساپیزه) در فرهنگ ایران، نام گوهر انسانها، و به معنای «مهر» میباشد. این «مهر = سبز» که گوهر نهان انسانیست، در روند تحول، سبز و روشن و آشکار میشود. گوهر سبز، چهره سبز میشود. مدنیت و فرهنگ و اخلاق و هنر و نظام، سبز شدن همین مهر نهفته در گوهر خود انسانهاست
فرهنگ ایران، بُن آفرینندهِ انسانها را «ساپیزه» مینامید که همان واژه «سـبز» باشد و نام دیگر این بُن، «مهرگیاه» است. از بذر مهر که «سبز» باشد، همه انسانها پیدایش می یابند. درخت سرو، پیکریابی این ایده است
شعرای ما در غزلیات خود، به احساسات و عواطف اخلاقی، چنان ظرافت و لطافت و نازکی و تدریج و تصاعد و مراتب داده اند که مفاهیم خشن و بدوی و متضاد و فقیر اخلاق در دین اسلام (قرآن) عاجز از آن هستند که این همه تنوع را در خود جذب و حل کنند. این دامنه غنای ارزشهای نازک و لطیف و شکستنی در این مفاهیم محدود و تنگ و فقیر و خشن و بدوی اخلاقی دین اسلام، پایمال و غیرقابل تحقق در عمل میگردند – از کتاب آتشی که شعله خواهدکشید 1987
در فرهنگ ایران، از جانهای خود مردمان، خردی میزهد و میجوشد که میتواند جامعه را نگهبانی و اداره کند و سامان دهد. حکومت، به خود شکل دادن خردهای خود مردمانست. امروزه هنگامی از فرهنگ ایران سخن به میان میآید، بسیاری درباره کورش و زرتشت، هیاهو و غوغا براه انداخته میشود، بی آنکه محتوا و فلسفه و منش فرهنگ ایران عبارت بندی شود. در حالیکه نبوغ ایرانی، در شخصیت داستانی ایرج در شاهنامه زنده مانده است
این خرد انسانست که حقانیت به سرپیچی از هر قدرتی را میدهد. سرپیچی برپایه «مشروعیتِ دینی»، نابود سازندهِ اصالت خردِ انسانست
کورانی که با عصای قرآن راه میروند و عصای خود را نور آسمانها و زمین میدانند، میخواهند مردمان را به تفکر بگمارند تا دریابند که جاهل و صغیر و کنودند و عقل ناقص و ضعیف دارند و نیاز مند هدایتند. ولی خردی که میاندیشد، بی نیاز از هدایتست، و نقص خرد، سرمایه آزادیش هست. چون در اشتباه کردن و آزمودن، به معرفت خوب و بد میرسد و خود را هدایت میکند
با شادی ِحواس انسانست که نیکی و زیبائی و رادی و سرفرازی و راستی، از جان خودش، میجوشد و نیاز به امر و نهی ِاکراه آمیز الله، ندارد
در فرهنگ ایران، خرد انسان، اصل فردیتِ اوست
سروش و رشن، دو رویهِ خرد، در فطرتِ انسانند
سروش، خرد کلیدی و پیشرو انسانست
رشن، ترازوی ِداد آفرین انسانست
جامعه ای که عقل در آن خلاقیت نداشته و در آن جامعه برترین معیار زندگانی حساب نمیشده است، برای درک و جذب اندیشه های انتراعی مانند «آزای و تساوی و استقلال و عدالت» ناتوان میباشد، چون اینها، مفاهیم انتزاعی هستند. برای رفع این نقیصه که عدم آمادگی برای جذب اندیشه های انتراعی باشد، احساسات و عواطفی که ریشه مذهبی دارند، به این اندیشه ها فریفته میشوند. آنان ایده آلها را نمیفهمند، بلکه بد انها فریفته میشوند. کسیکه جامعه را به این ایده آلها میفریبد، غیر از کسیست که جامعه را به اندیشیدن درباره این ها ایده آلها برمیانگیزد – از کتاب آتشی که شعله خواهد کشید
خدا را با محمد، عوضی گرفته اند
(از کتاب آتشی که شعله خواهد کشید 1987)
قرآن را قرنها به عنوان «کلمات خدا» گرفته اند، به جای آنکه آنرا به عنوان آئینه ای که زندگانی و تفکرات و احساسات خود محمد را بازتاب میکند، بگیرند. و تفکرات و احساسات محمد را که در آنات متعالیش داشته است، به حساب خدا گذاشته اند و بدینسان، راه شناختن محمد را از قرآن، به خود بسته اند، و تصویری غلط یا حقیر برای خود از خدا ساخته اند. خدا بیش از حد، شبیه محمد شده است و محمد را عوضی، خدا گرفته اند. ولی قرآن، سراسرش تصویر محمد است
برترین میزان و مرجع، خرد خود مردمان ایرانست که در همپرسی باهم، کلید حل مسائلست، نه ولایت فقیه، نه امام زمان، نه محمد، نه قرآن، نه الله
خدا ی ایران، خوشهِ همهِ ملت است
بزرگترین مانع پیدایش و بقای دموکراسی، شریعت اسلامست، و فقط با بسیج ساختن محتویات فرهنگ اصیل ایرانست که میتوان، اسلام را در ایران در چهار چوبهِ «خردِ انسان، به عنوان برترین مرجع و کلید حل همه مسائل» قرار داد و آن را مهار کرد
در فرهنگ ایران، تن انسان، زهدان ِ تخم (حبه آتش ِ) خداست، و روشنی و بینش، از همآفرینی این زهدان و تخم خدا، پیدایش مییابند. در فرهنگ ایران، انسان، عبد خدا نیست، بلکه جُفت و قرین خداست، و باهم، بینش و روشنی را میآفرینند
در فرهنگ ایران، عمل انسان، اولویت دارد. از این رو اصل دنیای سیاست آنست که «همه مقامات در اجتماع»، باید اکتسابی باشند. نظام سیاسی بایستی حقانیتش را از عمل مفید انسان در اجتماع بگیرد، نه از دین و از خدا، نه از سّنت، نه از وراثت. جمهوریّت برپایه این اصل، استواراست. قدرت و نظامی که حقانیتش را از سنت و وراثت و مشیّت الهی میگیرد، نفی جمهوریت را میکند. کسی حقانیت به قدرت دارد که عمل مفیدبرای اجتماع بکند و تنها اجتماعست که قضاوت در مفید بودن این عمل میکند