انسان، اشتباه میکند، ولی در می یابد که اشتباه کرده است، و با این آگاهیست که اندیشیدن آغاز میشود، و با آن آزادی پیدایش می یابد. من اشتباهی را که از آن، «بینش و آزادی» پیدایش می یابد، ترجیح به بینشی میدهم که با آن هیچ اشتباه نخواهم کرد، و حق و نیروی اندیشیدن و آزادی را نیز از دست خواهم داد
برچسب: چاشنی ها
ایـمان بـه غـیب، زائیـده از نفـرت به حس است، که خواسـتار بهزیستی ِنـقـد در این گـیـتی است
این فرهنگست که جوانان ملل گوناگون، گردهم میآیند و سرودهای آهنگین را که خود ساخته اند، میخوانند و مینوازند، و ملتهای گوناگون باهم، یک ترانه و آهنگ را، بدون تبعیض و تعصب نژادی و ملی و دینی، بر میگزینند تا همه از آن لذت ببرند. آهنگ زیبا، اندیشه زیبا، هنر زیبا ،کار زیبا که همه ملل از آن شاد بشوند و فراسوی تعصبات ملی و دینی و نژادی برگزینند، متعلق به همه ملل هست. این فرهنگیست که بشریت بدان می بالد
برای بامزه کردن زندگی (با معنا کردن زندگی)، باید حساسیت انسان را برای لذت بردن، بالا بُرد، تا با چنین حساسیتی، لذتهای بهتر و لطیف تر در زندگی بجوید. بهترین لذتها را بُردن، غیر از بهره بردن از لذتهای زیادِ زمخت و خشن است. ولی مردمان را با لذتهای کم کیفیتِ زیاد، اشباع میکنند تا مردم را از بالا رفتن حساسیت، در برگزیدن کیفیت لذتشان باز دارند. طرد لذت در گیتی، زندگی را بی معنا میکند، ولی فرهنگ، بالا بردن حساسیت انسان، برای برگزیدن لذتهای لطیفست
یونان، از گلاویزی با اسطوره و نقد آن، به تفکر فلسفی رسید، و مکاتب گوناگون فلسفی، جانشین چند خدائیش شدند، ولی در ایران، مانند اسرائیل، تئولوژی، جانشین میتولوژی شد، و این تئولوژی زرتشتی در ایران، راه پیدایش تفکر فلسفی ویژه ایران رابست. ما باید از سر، میتولوژی ایران را از سلطهِ زرتشتیگری، آزاد سازیم، تا راه تفکر فلسفی خود را بگشائیم
دروغ، با حکمت، بنیاد نهاده میشود. حکمت آنست که با وسیله کار شر، میتوان به غایت خیر رسید. با کشتن، میتوان زنده کرد. با ترساندن، میشود، انسان را خوب کرد. با ویران کردن، میشود آباد کرد. از این رو هست که الله، حکیمست و حکم میکند تا بر جهان، حکومت کند. شاهنامه درست با داستان سیامک آغاز میشود، که در برابر اهریمن که اصل حکمتست حاضر نیست، با حکمت با او بجنگد. او برهنه (راستی) میشود. اهریمن، در ظاهر، به انسان (کیومرث) مهر میورزد، به غایت آنکه او را بکـُشد
عقل در اسلام، اولین چیزیست که الله خلق کرده است تا برترین وسیله برای برقرار ساختن قدرت او باشد و طبعا چنین عقلی، بزرگترین دشمن آزادی و استقلال «خرد انسان» است که برضد هر قدرتیست
منتظر از هم پاشیدن رژیم در اثر بحران اقتصادی نشستن، نیازی به وجود ما ندارد. وجود ما برای آنست که بیندیشیم، چگونه رژیم را میتوان از هم پاشید
ملتی، فرهنگیست که فلسفه ی خودش را میآفریند و ملتی بیفرهنگست که فلسفه های دیگران را که برای زندگی خودشان آفریده اند، قرض میکند، تا زندگیش را هم قرضی بکند. ولی زندگی خود را نمیتوان از دیگران، قرض کرد
تا مردم در ایران، آخوند را جانشین «امام زمان» میدانند که «مشروعیت انحصاری به حق حاکمیت دارد، و هرحکومتی جز خود را، غاصب میداند»، امکان پیدایش و استقرار دموکراسی نیست. حکومت دموکراسی و حاکمیت ملت، غاصب حق امام زمان شمرده میشود. برای ایجاد حاکمیت ملت و دموکراسی، باید با اندیشه امام زمان در اذهان جنگید
امام زمان، اندیشه ایست که در ذهن و روان ایرانیان، جانشین رام (بیدُخت = زُهره) شده است که خدای «زندگی و زمان و رامشگری و شناخت» بوده است، و «بهروز» نامیده میشده است، و این روان، یا طبیعت هر انسانیست که فقط نیاز به بسیج ساخته شدن و افروختن در وجود انسان دارد، تا اجتماع به بهروزی برسد و در انتظار امام زمان ننشیند
باب، در 160 سال پیش با «امام زمان دانستن خود» و انقلابی که بپاکرد، و آخوندها، نام آنرا «فتنه» گذاشتند، حق به قدرت و مرجعیت را از همه آخوندها سلب کرد، و با سلب این حق به قدرت، از آخوندها، قوانین نوین، وضع کرد. این اندیشه بزرگ که با از بُن کندن ِریشه قدرتِ آخوندی که خرافهِ امام زمانست، میتوان تاءسیس قانون و نظام نوین کرد، نطفه پیدایش مشروطه شد، ولی شاه و روشنفکران، با همکاری با آخوندها، آنچه را باب، با قربانی هزاران نفربدست آورده بود، و راه پیدایش مشروطه را گشوده بود، در این انقلابِ ارتجاعی، بباددادند
یکی از خرافه های روشنفکران که سهم بزرگی در ایجاد و استقرار حکومت اسلامی داشت، اعتقاد آنها به «جبر تاریخ» بود، که سیر تاریخ، بدون بروبر گرد، به پیروزی دیکتاتوری پرولتار یا میکشد، و همین خرافه، سبب همکاری آنهابا آخوندها شد، چون با ورداشتند که حکومت ازدست آنها خواهدلغزیدوبه خودی خود، در دامان آنها خواهد افتاد. این همان علمی هست که خرافه شد
شریعت اسلام، با زور آمده است، و باز ورمانده است، و اکنون با این مسئله بزرگ روبروست که نمیتواند با زور بماند، و نمیداند و نمیخواهد بداند که چگونه بی زور میتوان ماند
در فرهنگ ایران، حقیقت و خدا و بهی (سعادت و نیکی) در میان هر انسانی، گنج نهفته است. گنج، به معنای «سرچشمه زندگی = بیدُخت = زُهره» هست. انسان باید این خدا را که سرچشمه زندگی و سعادت و نیکیست، از خود برویاند