فرهنگ ایران، سکولارهست، چون در فرهنگ ایران، زندگی انسان و نخستین پیدایشش در خرد، مقدس است. بعبارت دیگر، زندگی و خرد انسان، «گزند ناپذیرند». در فرهنگ ایران، خشـم به معنای قهر و تهدید و درشتی (خشونت) و کینه است، که زندگی را میآزارد و از بهزیستی باز میدارد. حکومت، نبایستی برپایه خشم و خدای خشمگین، و دینی که قهر و درشتی و تهدید را اساس خود قرار داهد، بنا شود. گرانیگاه فرهنگ ایران، رستگاری جان و خرد در گیتی از قهر و تهدید و درشتیست، نه رستگاری روح از گناهان در آخرت. و خردِ انسان، در همپرسی، عهده دار آراستن ِجامعه است
برچسب: چاشنی ها
نخستین کار ِنخستین انسان، درهرفرهنگی، ایده آل آن فرهنگ را مشحص میسازد. در فرهنگ ایران نخستین ِکارمشی ومشیانه، دو جفت آغازین که باهم پیدایش می یابند، اینست که «میاندیشند». با اندیشیدن، شروع میشود، نه با ایمان به دینی آوردن. آنگاه چه میاندیشند؟ «هنگامیکه یکی به دیگری اندیشید، هر دو نخست این را اندیشیدند که او، مردم است». نخست به همدیگر میاندیشند. سپس میاندیشند که او هم انسان = مردم است. بدینسان فرهنگ ایران بنیاد نهاده میشود. اجتماع با اندیشیدن هر یکی به دیگری، به عنوان انسان (مردم = مر + تخم = فرزند خدا = وجود اندیشنده) آغازمیشود. نخستین اندیشه هر انسانی در برابر دیگری، همین شناختن دیگری به عنوان مردمست، و با چنین ارجی که به دیگری میدهد، با دیگری رفتار میکند. مشی، نخست نمیاندیشد که مشیانه زنست، و مشیانه نمیاندیشد که مشی، مرداست. این انسان بودن در زن و مرد، یا در مسیحی و یهودی و بودائی و ترک و عرب و ژاپنی و هندی بودن، معیار اصلیست
امروز، وقتی میخواهیم با الله رابطه پیدا کنیم، باید به سراغ ولایت فقیه برویم، که دوربیتش، سپاه پاسداران با کلاشنیکف صفت کشیده اند، تا این ولایت فقیه، بسراغ امام دوازدهم برود، و آنگاه امام دوازدهم بسراغ امامهای پیشین و بالاخره نزد رسول الله برود، و رسول الله، بسراغ جبرئیل ومعراج برود، تا از پشت پرده، صدای الله را، با ترس و لرز بشنود. ولی روزگارانی که نامش را جاهلیت گذاشته اند، ما، جگری داشتیم که خانه «جی = رام، زنخدای زندگی و موسیقی و رقص» بود، و دلی (دیل = دی+ال) داشتیم که در آن زنخدای خرّم، دختر ال یا سیمرغ میزیست، و مغزی (مز + گه) داشتیم که خانه ماه، یعنی انجمن سه خدای رام و بهرام و سیمرغ بود. در آن زمان جاهلیت، در جگر و دل و مغزمان، همیشه با خدایمان میزیستیم. ولی دست از این جاهلیت و حماقت کشیدم و از خدایان مهر، روی برگردانیدیم و ایمان به الله غضبناک آوردیم که از ترس، پشت هفتاد دیوار پنهان شده است
در جامعه ما، یک کار کوچکِ نیک کردن، نیاز به قهرمان تاریخی بودن دارد، و دیگر، از عهده انسان معمولی برنمیآید. راه مردمی کردن را، نه تنها به روی همه بسته اند، بلکه انسانها را از نیکی کردن گوهریشان، با عنف و درُشتی، باز میدارند، و انسانیت را درد لهای همه، بنام امرونهی الله، خفه و زندانی میکنند. این بزرگترین فاجعه تاریخیست که انسانیت را در گوهر انسانها، شکنجه میدهند تا آنها را «ارشـاد» کنند.
حقیقت، آنگاه زیباست، که زندگی را تائید میکند، و آنگاه زشتست که برضد زندگی در گیتیست. شریعت اسلام، این را حقیقت میداند که کافر و مشرک و ملحد و مرتد، حق به زندگی ندارند و نجس، یعنی گـُه و مردار هستند، و فقط موءمن به اسلام پاکست. البته شیعیان، اهل سنت را نیز کافر و نجس میشمارند (رجوع شود به اصول کافی کلینی). حقیقتی که زندگی را برای فکر و عقیده دیگر داشتن، نجس میکند و حق زیستن را از آنها سلب میکند، زشت است. ولی فرهنگ ایران، میخواهد دنیای زیبا و ایران زیبا بسازد، تا انسانها با عقاید گوناگونشان، گلهای رنگارنگ گلستان گیتی و ایران باشند
اخلاق نهی و امری، مانند شریعت اسلام، اخلاقی برپایهِ عنف و هراس انگیزی از قدرتست. ازاین رو، همه انسانها، در برابر چنین قدرت هراس آوری، بناچار، برای حفط جان خود، دروغگو میشوند. خدائی که انسان را میترساند، انسان را مکّار و مز و رور یا کار و خدعه گر و دورو میسازد. این سخن را حافظ بزبان شرین تری بیان کرده است
می خور که شیخ و حافظ و مُفـتی و محتسب
چو نیک بنکری، همه تزویر میکنند
نام « پاسداران» را جانشین نام ننگین محتسبان ساختند، و این واژه را که به معنای نگهبان جان مردمست، نه به معنای نگهبان شریعت اسلام، متعفن ساختند
قانون اساسی، هنگامی اساسیست که خواست ملت ایران، اساس قانون باشد. به عبارت دیگر، ملت قانونگذار شود، و این در تضاد با شریعت اسلامست که فقط الله را قانونگذارمیداند. در دموکراسی و جمهوری، «خواست ملت»، نه «مشیت الله»، قانون میگذارد، و این برضدِ شبه جمهوری اسلامیست که غایتش، اجرای شریعت و ضوابط اسلامیست، و رهبری فقیه، ضامن عدم ِانحراف سازمانهای مختلف کشوری، از وطایف اصلی اسلامی میباشد
دموکراسی اسلامی، یعـنی، «خـرسازی مـداوم ملـت ایران»، تا پالان شریعت، برپشت او گذارده شود، و آخوند، بتواند همیشه بر ملت، سواری کند. مسئله بنیادی ملت ایران، برای رسیدن به حاکمیت خود، پیروزی ملت، در جنگ میان ملت و آخوند است. آزادی، فقط از راه جنگ ملت با آخوند، بدست میآید
قانون ِاساسی، بدان جهت «اسـاسی» نامیده شد، چون «خواست آزادِ ملـت»، اساس میباشد، و خواست الله، به کـنار نهاده میشود. از این رو، آنچه را «قانون اساسی جمهوری ایران» میخوانند، نفی همان «اسـاس» است، که «بنیاد حکومت برپایه خواست آزاد و متغییر ملت باشد. قانون اساسی، بنام ملت و خواستِ آزادِ ملت، شروع میشود، و برضد گذاردن «بسم الله الرحمن الرحیم» بر فراز آنست، که اساس را که همان «خواست آزاد ملت» است، نفی میکند
ما نیاز به «اندیشیدن» داریم، و تنها با جمع کردن اندیشه ها از این و آن، و به حافظه سپردن، و ستودن و نکوهیدن آنها، اندیشنده نمیشویم. بسیاری، با عرضه مجموعه ای از اندیشه های این و آن، نقاب متفکریا روشنفکربه خود میزنند. اینها، همه دلیل بر ناتوانی اندیشیدنست. اندیشیدن، با کشف چشمه زا ینده در خود کار دارد، نه با چیدن آنچه در صندوق حافظه انباشته شده، در پنجره دکان خود. زایش یک اندیشه بسیار ساده و زنده از خود، بیش از یک تل از اندیشه های وام کرده، ارزش دارد
بزرگترین صفتِ خدای ایران، ارتا (= سیمرغ)، سـرفـراز بوده است. این خدا، خوشه ایست که تخمهایش، «آتش جان» در انسانها هست. از این رو نخستین صفت گوهری هر انسانی، سرفرازیست تا در مقابل هیچ قدرتی و الهی، خود را خم نکند و خود را نشکند. کسیکه تعظیم و اطاعت و تابعیت از انسان در مقابل قدرت میخواهد، برضد خدای ایرانست که گوهر هر انسانی میباشد
در فرهنگ ایران، دین، زنخدای زیبائی و عشق (اصل زیبائی = پری = بیدخت = زُهره) در ضمیر و جان هر انسانیست، و هیچکس دین خود را نمیشناسد، و باید محبوبه خود را که دینش هست، در ضمیرخودش کشف کند. ولی نگاه هر انسانی همین زُِهره یا بیدُخت (دختر سیمرغ = وی دُخت) هست که میتواند در تاریکی ببیند. از این رو، چشم انسان، هم نگاهست و هم آینه. زنخدای زیبائی در نگاهِ چشم ِ هر انسانی، میتواند زیبائیهای ِاصل زیبائی را که در ضمیرش هست، روزبروز بیشتر کشف کند و بدان مهر بورزد. این هنر کشف کردن زیبائیها در ضمیرخود هر انسانی، اخلاق و دین نامیده میشد
خدای ایران، سیمرغ که همان ُققنس و همان عنقا باشد، خدا، یعنی اصل ِموسیقی بوده است، و واژه «موسیقی = موزیک»، نام ِخودِ این خداست. «موسه»، به معنای ِ«سه نای = سئنا = نای» هست، و سیمرغ در اصل «مرغ سئنا»، یعنی مرغ سه نای، یا «مرغ نای» خوانده میشود. از واژهِ «موسه» است که موسیقی برآمده. ُقـقـنس که «کوخ + نوس» باشد به معنای «با منقارنای» است کوخ = نای (نوس، همان نوز انگلیسیست)، و عنقا که در اصل، «انگ» باشد، نام نی (گلووحلق) است که در سغدی، «شاده» نامیده میشود، که اصل آواز و نام زنخدا «رام = خرّم = زِهره» است. این بزرگترین ننگ برای ملتی است، که مفهوم موسیقی را با خدایش درجهان، خلق کرده، ولی موسیقی را از دست داده، چون خدایش را گم کرده است
یکی از مهمترین علل نشناختن فرهنگ اصیل سیاسی ایران، آنست که تفاوت میان ِ «فرکیانی= فرجمشیدی»، را با «فرایزدی یا فریزدانی» نمی شناسند. فرکیانی، فرهنگِ اصیل ِایرانست، ولی فرایزدی، از اختراعات یز دانشناسی زرتشتی است. فرّکیانی یافرّ جمشیدی، بنیاد «آزادی سیاسی و نوآوری» است، چون این فـرّ، در اثر اعمال و افکار سودمندی که فردی برای اجتماع کرده و از اجتماع، شناخته شده، پیدایش می یابد، و قابل انتقال وارثی نیست. در حالیکه «فرایزدی یا فراهورامزدائی»، برپایه تاج بخشی ازموبدان و حق انحصاری ترویج دین زرتشت، پدید آمده، و در خانواده گشتاسپ، مروج دین زرتشت، ارثیست. این پیشینه فرّایزدی، سپس به تشیع در مفهوم «امامت» رسید، و با قطع شدن تبارآخرین امام، که عقیم بود، اندیشه غیبت پسرموهومش، خلق کرده شد تا جانشین او باشد، وارث امامت در اوپایدار بماند. اینست که باید اندیشه فرکیانی یا جمشیدی را که ریشه در فرهنگ اصیل ایران دارد، از نو بسیج ساخت، و فرّ انتقال پذیر در وراثت را که از الهیات زرتشتی برخاسته، نابود ساخت


