دسته‌ها
مهمانان سخن میگویند

میرزاآقا عسگری (مانی) : در باره مردم شهر افسوس! بررسی مجموعه داستان مردم شهر افسوس، نویسنده: مرتضا میرآفتابی

در باره مردم شهر افسوس!

بررسی مجموعه داستان مردم شهر افسوس، نویسنده: مرتضا میرآفتابی

میرزاآقا عسگری (مانی)

میرآفتابی را نسبتا خوب میشناسم. چند بار او را از نزدیک دیده ام و سال های زیادی همکار دور و نزدیک ماهنامه ی سیمرغ او بوده ام. شاید بیشتر اهل ادب و آن هایی که سیمرغ را میشناسند، او را بیش تر به عنوان سردبیر موفق یک نشریه ی فرهنگی تبعیدی بشناسند و آثار او را کم تر خوانده باشند. …

دسته‌ها
مهمانان سخن میگویند

میرزاآقا عسگری (مانی) : ۲۲ بهمن از نگاهی دیگر

۲۲ بهمن از نگاهی دیگر

میرزاآقا عسگری (مانی)

سال ۱٣۵۷ که «انقلاب اسلامی» با توطئههای انگلیس، آمریکا و ارتجاع دینی در ایران رویداد، مردم ایران در توهمی قانقاریائی نسبت به دین اسلام فرورفته بودند. جز انگشت شماری از پیشاهنگان فکری در ایران، بقیهی مردم از بازاریها و بورکرات¬ها و سران درجه یک مملکتی گرفته تا دورترین روستاها و ایلهای ایران، – با جلوهای از مدهوشی و خوابرفتگی فرهنگی- برای دین اسلام و مذهب شیعه احترام قایل بودند. شاهان ایران یا تکیه و مجالس روضهخوانی داشتند، یا پای منبر آخوندها مینشستند و براین باور بودند که هرگاه کسی بخواهد بلائی برسرشان بیاورد امام زمان و امام رضا به یاریشان خواهند آمد!

تا و در سال ۱٣۵۷ تقریبا همهی مدعیان امر بازار سیاست براین باور بودند که اسلام باید دین رسمی و برتر مردم ایران بماند، در قانون اساسی بدان اشاره شود، روحانیت و طلبهها از دادن مالیات، و رفتن به سربازی معاف باشند، اوقاف مال آنان باشد و «مراجع تقلید و آیات عظام» همچون واسطههای الله روی زمین ایران بچرخند و در عرصهی دین و خرافات، فرمانروائی کنند. چنان «حاجآقا، حاجاقا»ئی به دم خونخواران مفتچر میبستند که کسی جرأت نداشت آن فضای چاپلوسانه و قدسی را بشکند! حتا سران انقلاب مشروطیت نه درکش را داشتند و نه شجاعتش را که حوزهی اقتدار روحانیت را یکبار برای همیشه زیر پرسشی اساسی ببرند.