گرمایش زمین
مرتضی نگاهی
سالها پیش در شهر زادگاه من، سراب، فصل زمستان آنچنان سرد میشد که گوئی زمین و زمان یخ میبست. در هر خانهای دست کم یک شیر آب را سرتاسر زمستان باز میگذاشتند تا لولههای آب در زیر زمین یخ نبندند. دور آن شیر آب باز مانده، مجسمهای زیبا و گاه شیرمانند، از یخ درست میشد که تمام ماههای زمستان و گاه تا مدتها پس از نوروز و سال نو باقی میماند. میزان برف کوچهها و برف پشتبامها که به کوچهها پارومیشد، آن چنان زیاد بود که اغلب برای رفت و آمد “تونل” میزدند. و چه کیفی داشت از داخل تونلها عبور کردن و به مدرسه رفتن. گاه از شدت سرما مدارس تعطیل میشدند و ما پناه میبردیم به زیر کرسی و تماشا میکردیم نقش و نگارهای شیشههای پنجره را که پر از پرنده و درخت و جنگل بودند.