از نیاندیشیدن روشنفکران هوچی
رضا ایرانی
واژهها واصطلاحات جوامع غربی، با فرهنگ ِ خودغرب سروکار دارند، زیرا زائیده و شکلگرفته از بسترفرهنگ اروپائی هستند. بویژه، ایدهها و سراندیشههای علومانسانی واصطلاحات آن، زائیده کاروکوشش ِ سخت، و سنجشگری مداوم وگستاخانه ِ متفکران و اندیشمندان این جوامع بوده وهستند. اینها در مجموع، همه ارتباط مستقیم و پیوندی طبیعی با ذهن و روان انسانغربی داشته وهنوز نیز دارند. افزون براین، با تجربه خود او آمیختگی وپیوند ناگسستنی داشته ودرسراسرزندگیاش در دسترس او میباشد. ما با ترجمه این واژهها واصطلاحات، و وارد نمودن افکاروآراء اروپا، تنها فرم را بر میداریم و محتوا را، وا میگذاریم. بقول مولوی، « مغزوکاه » را جابجا میکنیم.البته در این جا، ما وارونه او، «مغز» را بدورمیاندازیم و «کاه» را برمیداریم. مسائل وایدههای علومانسانی همانند دانش ریاضیات و یا فیزیک و یا سایررشتههای علوم نیست که قابل انتقال باشد. برای نمونه ماشینآلات و ابزارفنی را میتوان براحتی از جایی آورد ویا وارد کشورساخت وسپس استفاده نمود. درواقع چند سدهایست که این کاردر ایران رایج است وزیاد هم اشکالی ندارد. اما دردسردرست از زمانی آغازمیشود که ما برهمین روند، به وارد کردن افکار و ایدهها نیز ازاروپا وامریکا، سرگرم میشویم. این مهم نیست که چه کسانی وبا چهگرایشات فکری-ایدئولوژیکی، این واردات را انجام میدهند چون دراصل قضیه تغییری ایجاد نمیکند. میبینیم که چه “دین” فروشاناسلامی ِ شهره به “روشنفکردینی”، وچه آنان که خود را “سکولار نو” ، (انگار که مثلا اصطلاح “سکولار کهنه وجود داشته و سبب سرافکندگیاست!) و یا لائیک ومدرن، میخوانند و میشمرند، همگی سخت مشغول به همین کار میباشند.
بدینترتیب ، ما با این کار « خرد اندیشنده» خود را به خاموشی وامیداریم وهرچه بیشتر سترون میگردیم. اندیشیدن، وتفکرفلسفی، نه با کپیهبرداری ونه با روایتگری ازاین و آن ونه با ترجمهی این یا آن متن، که با خیره و ژرفشدن در همین واژهها و اصطلاحاتی که ِ بنظرمان بدیهی وپیش پاافتاده، وبه پرسشگرفتن آنها، آغاز میگردد. این “بدیهیات” چنان ذهن وروان ما را درتصرف خود داشته، که نه تنها پرسشی را درما پدید نمیآورند، که ما آنها را مسلم نیز میپنداریم. به نمونهای میپردازم تا مقصودم را خواننده ژرفبین بخوبی دریابد. سالهاست که این روشنفکران دینی ِ کذائی، از “اصلاحات” دم میزنند ومینویسند. مقلدین اینها( که معرف همگان هستند) که خود را بخشی از روشنفکران لائیک و سکولارمیدانند (اینکه به درست یا نادرست، دراینجا منظور نیست) نیز، طبعا در پشتیبانی و یاریشان دراین “مهم” برخواسته ویکی نیست که از این لشکر “اصلاحگر” بپرسد آخر شریعت اسلام، که خود را “حقیقت” میداند، چگونه میتوان “اصلاح” نمود؟ ویا اساسا «حقیقت » را چگونه میتوان اصلاح کرد؟ کسی که به شریعت اسلام، به قرآن وبه آنچه محمد گفته، ایمان دارد، و هنوز سخن از اصلاح آن میزند، با پوزش فراوان، دروغورزی بیش نیست. بیدلیل که آخوند واژه “بدعت” (یا نوآوری) را “فساد و ظلم” درروی زمین وگناه کبیره نمیداند! کیست که “خوب” را،” نور” مطلق را و “حقیقت” مطلق را اصلاح میکند؟ آیا مفهوم حکومت «دموکراسی» چیزی بیشتر از «حق» آزمودن آزاد انسانها و ناگزیری اشتباه و درست کردن اشتباهات، براساس خرد وتوانائی خود آنهاست؟ آیا این تنها گزینهی انسانی نیست که «اصلاح» را ممکن میسازد؟