مسئول کیست؟
دکتر فیروز نجومی
بعضا بر این عقیده هستند که در شرایطی که مردم ایران با هر باور و ایده و عقیده ای، برخاسته و مشخصا با مطالبه آرای خود نشان داده که با خواستی دموکراتیک به میدان آمده اند، نباید و صلاح نیست که وارد نقد دین بشویم. حمله بر دین ماجراجویی ست. مردم، دین باورند و نقد باور آنها خصومت و خشم بر انگیز است و صدمه ای ست به جنبش سبز. بهمین دلیل اغلب شرایط کنونی را به گونه ای تجزیه و تحلیل میکنند گویی که دین در بنای آن نقشی نداشته است و هنوز هم ندارد.
حتی بعضا دین را مبرا از خطا میدانند. که دین اسلام، خشم و خشونت و بیرحمی، و فریب و حیله و ریاکاری را بر نمی تابد. که شریعت را با شمشیر سر و کاری نیست. حساب قدرتمداران را باید از دین جدا ساخت. که شرایط کنونی آماده است برای قدرت ستیزی نه برای دین ستیزی. گویی که میتوان قدرت ستیزی را از دین ستیزی جدا ساخت. حال آنکه، زمانی میتوانی به ستیزه با قدرت بر خیزی که آماده باشی که با دین رو در رو قرار بگیری. یعنی که در چهره ی واقعی دین و تجلیات آن در واقعیت عینی بنگری، از ولایت فقیه گرفته که دشمنان خود را “منافق ” و “کافر ” شناسایی میکند و نابودی آنها را بشارت میدهد، تا امام جمعه ای که بر منبر خطابه به رئیس قضات برای اعدام دو محکوم سیاسی دست مریزاد گفته و خواهان اعدام های بسیاری میشود تا اقتدار نظام اسلامی پایدار بماند. و نیز تا آن بازجویی که شکنجه و ضرب و شتم متهم را در نیم روز متوقف میسازد که به حمد و ستایش خداوند بشتابد.
اگر آیت الله ها و حجت الاسلامها و طلبه ها، رئیس جمهور و کارگزاران و فرماندهان نظامی و امنیتی ولی فقیه، گشت های ارشادی و سازمانهای نهی از منکر و اماکن، تجلی دین نیستند، تجلی باور و ایمان به شریعت اسلام، نیستند، تجلی چه چیزی هستند؟ این پرسش از زندانیان سیاسی سالهای ۶۶ و ۶۷ مبنی بر آیا مسلمانی یا مارکسیست، تجلی چیست اگر تجلی شریعت اسلامی نیست؟ آیا این دین بود که به قدرت فرمان میداد که مارکسیست و مجاهد را به جوخه ها ی اعدام بسپاری و بطور دسته جمعی در گودال های گمنام مدفون سازی؟ اگر آیت الله و حجت السلام و پاسدار دین به حق و حقوق و آزادی بشر در تفکر و اندیشه، باور و ایمان داشتند، آیا وجدان آنها را مجاز میساخت که دگر اندیشان و یا هر انسان دیگری را به مجازات و شکنجه بکشد و بجرم محاربه با الله به دار مجازات بیاویزد؟ در هیچ کجای کتاب آسمانی، قرآن مقدس، هرگز آیه ای مبنی بر بخشایش و گذشت منافق و مشرک و کافر، نخواهی یافت. شریعت اسلامی خون آنها را مباح نموده و جنگ با کفار را تکلیف و وظیفه مسلمانان ساخته است. جهاد و شهادت فرمان الله ست. او جهادگران و شهادت طلبان را در بهشت هم آغوش حوریان میسازد و زندگی ابدی می بخشد. ولی فقیه مکرر معترضین را “منافق” و “کافر” معرفی میکند. و قاضی، معترض را بجرم محاربه و یا جنگ علیه الله و یا نظام الهی، محکوم به اعدام میکند. آیا امروز میتوان دین را از قدرت مدار جدا ساخت؟ یکی را بشکنی بدون آنکه به دیگری لطمه ای وارد آوری؟ آیا میشود ولی فقیه را بجرم جنایاتی که علیه بشر مرتکب شده است به محاکمه بکشانی بدون آنکه شریعت اسلام را نیز محاکمه کنی؟ آیا میتوانی او را بجرم چیز دیگری جز عمل به تکلیف شرعی، یعنی جهاد و شهادت محکوم نمایی؟