کاروان اکبر
نوشتهٌ مهشید امیرشاهی
(این مقاله برای سایت ایران لیبرال نوشته شده است و نقل آن فقط با ذکر منبع و نشانی آزاد است.)
من گاه از خودم می پرسم چگونه می شود مردمی که درسی خوانده اند و انتظار می رود هرّ را از برّ تشخیص دهند، دنبال آدمی کم مایه به راه می افتند و نه فقط بر خطاهایش چشم می پوشند، به او میدان جولان هم می دهند؟ مثال خمینی را نمی زنم چون هم زیاده روشن است و هم تکرار مصائبش زیاده دردناک. مثال کوچک تری را نقل می کنم:
وقتی جلال آل احمد، آخوند زادۀ طالقانی، از ده به شهر آمد و عرق خور شد، عده ای این مطلب را به حساب آزادگی و شعور اجتماعیش گذاشتند. کسی هم به روی خود نیاورد که پدر ملایش این حضرت را به عراق عرب فرستاد تا منبر نشین شود، اما حضرتش از نیمه راه برگشت و دید توده ای بازی در تهران سهل تر از عربی یاد گرفتن در نجف است.