منوچهرجمالی
آمـوزگـار
به معنای کسی هست
که با نواختن موسیقی
انسان را می کشد و تحول میدهد
درفرهنگ ایران، چیزی حقیقت هست
که انسان را به گوهر درخودش ، بکـشد
خدا، آهنگ ونوا وبانگ ( موسیقی) است
آنچه انسان را میراند ومجبور میکند
برضدِ « حقیقت » هست
فرهنگ ایران ، برضد امرونهی
وبرضد جبر ِسرنوشت ویا قضای الهی
وبرضد « عقل ِغلبه خواه برکششهـای گوهری»
وبرضد « جبر تاریخ » و « جبراقتصاد» و« قوانین جبری» …. هست
فرهنگ ایران، گوهر( طبیعت وفطرت ) انسان را ، کشش میدانست ، و حقیقت وخدا وبُن ، « اصل کشش » شمرده میشدند . حقیقت یا خدا یا اصل ، آنچیزیست که گوهرانسان را به خود جذب کند ( بکـشد) . انسان وحقیقت ، انسان وخدا ، انسان واصل ، همدیگر را میکشند ، یکدیگررا جذب میکنند ، ازاین رو نیز همیشه همدیگر را میجویند . گوهرخدا وحقیقت واصل ، برضدِ « رانش و اجباروجبرو امرونهی وقدرت » بودند . آنکه میکوشد به من صورت بدهد ، و من را به معیارخودش بسازد ، ستمکارو تجاوزگراست . روابط اجتماعی وسیاسی نیز، بایستی برپایه « اصل کشش » استوار باشند ، تا همآهنگی با گوهرانسان داشته باشند . اندیشه وگفتاروکردار ، آنگاهی نیک وخوب هستند که گوهربنیادی انسان را « بکشند » ، تا طبیعت انسان را نیازارند ، و انسان را « مجبور نکنند و با قهروعنف و تهدید ، به سوئی وکاری نرانند » . قوانین وقواعد وروشهای رفتار( اخلاق) باید « هـنجـاری » باشند . زندگی ، هنگامی خوشی است که « هنجاری » است ، جنبشی طبق گوهرش هست . « هنجیدن» ، دراصل ، معنای « کشیدن » را دارد . دم فروکشیدن ، فرود هنجیدنست . دم برکشیدن ، فراهنجیدن است . انسان ، دراثر ( باد = وای ) برهنجییدن دم وفراهنجیدن دم ، زنده است . « باد » که اینهمانی با « دم » داده میشد ، درفرهنگ ایران ، برای آنکه همه گیاهان ودرختها را مانند آب ، به موج میانگیخت ( موج دریا ، بنا برخوارزمی ، آهنگ دریا نامیده میشود ) ، با موسیقی اینهمانی داده میشد . ما امروزه دوپدیده « بـاد» و« موسیقی، نوا ، آوا ، بانگ ، آهنگ » را ، ازهم جدا میشماریم ، ولی درفرهنگ ایران، این دو ازهم جدا ناپذیرهستند . « دمیدن باد» و« نواختن نای» ، باهم اینهمانی داشتند . ازاین رو، خدای ایران ، رام ، هم « وای ِبه = باد نیکو » وهم « نایِ به » خوانده میشود . دم فروکشیدن ، که زنده شدن باشد، نواخته شدن ، آهنگین شدن ، به جنبش شاد یا به رقص آمدن زندگی است . انسان دردم ، تنها زندگی نمی یافت ، بلکه رقصان ازآهنگ ونوا وموسیقی میشد . بینی ، که وین باشد ، نی است . انسان باد یاوای را که اصل موسیقی وسرود نیزهست درخود ، فرود می هنجد . با گوشهای خود ، ازآهنگش ، رامش می یابد . باد آهنگین ( باد= وای vaay= واز vaaz= آواز ) ، تحول به آتش جان و جنبش شاد می یابد .


