دسته‌ها
انسان سیمرغی، میاندیشد

انسان سیمرغی، میاندیشد 3

منوچهرجمالی

آمـوزگـار
به معنای کسی هست
که با نواختن موسیقی
انسان را می کشد و تحول میدهد

درفرهنگ ایران، چیزی حقیقت هست
که انسان را به گوهر درخودش ، بکـشد

خدا، آهنگ ونوا وبانگ ( موسیقی) است

آنچه انسان را میراند ومجبور میکند
برضدِ « حقیقت » هست

فرهنگ ایران ، برضد امرونهی
وبرضد جبر ِسرنوشت ویا قضای الهی
وبرضد « عقل ِغلبه خواه برکششهـای گوهری»
وبرضد « جبر تاریخ » و « جبراقتصاد» و« قوانین جبری»  …. هست

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

فرهنگ ایران، گوهر( طبیعت وفطرت ) انسان را ، کشش میدانست ، و حقیقت وخدا وبُن ، « اصل کشش »  شمرده میشدند . حقیقت یا خدا یا اصل ، آنچیزیست که گوهرانسان را به خود جذب کند ( بکـشد) . انسان وحقیقت ، انسان وخدا ، انسان واصل ، همدیگر را میکشند ، یکدیگررا جذب میکنند ، ازاین رو نیز همیشه همدیگر را میجویند . گوهرخدا وحقیقت واصل ، برضدِ « رانش و اجباروجبرو امرونهی وقدرت » بودند . آنکه میکوشد به من صورت بدهد ، و من را به معیارخودش بسازد ، ستمکارو تجاوزگراست . روابط اجتماعی وسیاسی نیز، بایستی برپایه « اصل کشش » استوار باشند ، تا همآهنگی با گوهرانسان داشته باشند . اندیشه وگفتاروکردار ، آنگاهی نیک وخوب هستند که گوهربنیادی انسان را « بکشند » ، تا طبیعت انسان را نیازارند ، و انسان را « مجبور نکنند و با قهروعنف و تهدید ، به سوئی وکاری نرانند » . قوانین وقواعد وروشهای رفتار( اخلاق) باید « هـنجـاری » باشند . زندگی ، هنگامی خوشی است که « هنجاری » است ، جنبشی طبق گوهرش هست . « هنجیدن» ، دراصل ، معنای « کشیدن »  را دارد . دم فروکشیدن ، فرود هنجیدنست . دم برکشیدن ، فراهنجیدن است . انسان ، دراثر ( باد = وای ) برهنجییدن دم وفراهنجیدن دم ، زنده است . « باد » که اینهمانی با « دم » داده میشد ، درفرهنگ ایران ، برای آنکه همه گیاهان ودرختها را مانند آب ، به موج میانگیخت  ( موج دریا ، بنا برخوارزمی ، آهنگ دریا نامیده میشود ) ، با موسیقی اینهمانی داده میشد . ما امروزه دوپدیده « بـاد» و« موسیقی، نوا ، آوا ، بانگ ، آهنگ » را ، ازهم جدا میشماریم ، ولی درفرهنگ ایران، این دو ازهم جدا ناپذیرهستند . « دمیدن باد» و« نواختن نای» ، باهم اینهمانی داشتند . ازاین رو، خدای ایران ، رام ، هم « وای ِبه = باد نیکو » وهم « نایِ به » خوانده میشود .  دم فروکشیدن ، که زنده شدن باشد، نواخته شدن ، آهنگین شدن ، به جنبش شاد یا  به رقص آمدن زندگی است . انسان دردم ، تنها زندگی نمی یافت ، بلکه رقصان ازآهنگ ونوا وموسیقی میشد . بینی ، که وین باشد ، نی است . انسان باد یاوای را که اصل موسیقی وسرود نیزهست درخود ، فرود می هنجد . با گوشهای خود ، ازآهنگش ، رامش می یابد . باد آهنگین ( باد= وای vaay= واز vaaz= آواز ) ، تحول به آتش جان و جنبش شاد می یابد .

دسته‌ها
مهمانان سخن میگویند

بهروز ستوده : لحظه ای است تاریخی، به مارزخمی ولایت فقیه فرصت ندهیم

لحظه ای است تاریخی، به مارزخمی ولایت فقیه فرصت ندهیم

بهروز ستوده

و این همان خوابی است که بیت رهبری ولایت فقیه برای مردم ایران و خیزش سبز آنان دیده است تا در فردای 22 بهمن ، پیروزی لشکر اسلام را برکفار و دشمنان اسلام ، دربوق های دروغ پرداز خود بدمد و عوام جاهل را بزیر پرچم پاره پاره ی ولایت فقیه فرا خواند !!

درزندگی ملت ها ، لحظات حساس و تاریخی وجود دارد که اگر این لحظات درست ارزیابی نگردند و در پاسخ دهی به ضرورت های این لحظات غفلت شود ، چه بسا که همین غفلت می تواند نتایج فاجعه باری را برای ملتی به ارمغان آورد که حتی نسل های آینده نیز می بایستی تا سالیان دراز، تاوان غفلت پدران خود را بپردازند ، کما اینکه سرنوشت تیره و تاری که برای نسل های پس از انقلاب 22 بهمن ماه 57 رقم زده شد ، نتیجه ی غفلت نسلی بود که اینک گرد پیری بر رخساره اش نشسته است و بسیاری ازآنان برغفلت خویش در شکل گیری حکومت خون وجنون اسلامی معترف اند ، نسل پیری که درایام جوانی ، آنقدر درآرمانهای دینی و غیر دینی خود غوطه ورگردیده بود که تولد و رشد هیولای آدمی خوارحکومت شریعت مداران اسلامی را ندید و یا دید و آنرا زود گذر ارزیابی نمود و یا به امیدی واهی دل در گرو اتحاد با این هیولای وحشی بست ! وتاریخ اینک یکبار دیگر، لحظه ی سرنوشت سازدیگری را در مقابل مردم ایران و نسل جوان این کشور قرار داده است ، تا این بار پاسخ ملت ایران و نسل جوان این کشور که برای آزادی وعدالت و زندگانی بی تبعیض ، در مقابل غداترین وکثیف ترین حکومت روی زمین قد برافراشته است ، به این لحظه تاریخی چه باشد ؟

دسته‌ها
مهمانان سخن میگویند

گفت‌وگو با رامین جهانبگلو – ما نمی‏ توانیم اسلام را به عنوان دین رسمی کشور حذف کنیم

ما نمی‏ توانیم اسلام را به عنوان دین رسمی کشور حذف کنیم

گفت‌وگو با رامین جهانبگلو

گفتگوگر: محمد تاج‌دولتی

tajdolati@radiozamaneh.com

در پی انتشار بیانیه‏ ی پنج ماده‏ای میرحسین موسوی در مورد مطالبات جنبش مردم ایران و پس از اعلام بیانیه ‏ی ده ماده‏ای پنج نواندیش دینی، گروهی از روشنفکران و کنش‏گران سکولار که چند تن از روشنفکران دینی نیز در میان آنان قرار دارند، بیانیه‏ا‌ی را در حمایت از مطالبات اعلام شده توسط میرحسین موسوی منتشر کردند. دکتر رامین جهانبگلو، استاد علوم سیاسی در مرکز اخلاقیات دانشگاه تورنتو، یکی از ۵۴ امضا کننده‏‏ی بیانیه‏ی روشنفکران سکولار است. با رامین جهانبگلو در بازگشت از سفر چند هفته‏ای به مصر و هند که برای شرکت در چند کنفرانس و ایراد سخنرانی در زمینه‏ی جنبش‏های سیاسی− اجتماعی و رفتارهای خشونت‏ پرهیز صورت گرفته بود، در باره‏ی تحولات چند ماه اخیر ایران و چند بیانیه‏ای که به تازگی منتشر شده‏اند، گفت‏وگویی داشتم.

پرسش: پس از گذشت هفت ماه از آغاز جنبش سبز که او ترجیح می‏دهد آن را جنبش مدنی ایران نام‏گذاری کند، آیا حرکت سیاسی− اجتماعی مردم ایران گسترده‏تر شده یا محدودتر؟

پاسخ: جنبش مدنی ایران از جهاتی گسترده‏تر شده است. هرچند ممکن است دیگر تظاهرات سه میلیونی‏ای مانند دوشنبه‏ی بعد از پایان انتخابات ریاست جمهوری در ایران نداشته باشیم، ولی به هرحال از لحاظ شرکت ذهنی و فکری مردم در این جنبش، چه در داخل و چه در خارج از ایران، به نظر می‏آید که جنبش گسترده‏تر شده است. حس مسئولیت جامعه‏ی مدنی ایران نسبت به آینده‏ی کشور، نسبت به آینده‏ی جنبش سبز و نسبت به مسایلی که امروز ایران از نظر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی با آن درگیر است نیز به مراتب بیشتر شده است. بنابراین می‏توان گفت که جنبش نه از نظر کمّی که از نظر کیفی گسترده‏ تر شده است.

دسته‌ها
هنر

هنر – Khosro Berahmandi

http://www.khosro.info

دسته‌ها
مهمانان سخن میگویند

میرزاآقا عسگری (مانی) : ۲۲ بهمن از نگاهی دیگر

۲۲ بهمن از نگاهی دیگر

میرزاآقا عسگری (مانی)

سال ۱٣۵۷ که «انقلاب اسلامی» با توطئههای انگلیس، آمریکا و ارتجاع دینی در ایران رویداد، مردم ایران در توهمی قانقاریائی نسبت به دین اسلام فرورفته بودند. جز انگشت شماری از پیشاهنگان فکری در ایران، بقیهی مردم از بازاریها و بورکرات¬ها و سران درجه یک مملکتی گرفته تا دورترین روستاها و ایلهای ایران، – با جلوهای از مدهوشی و خوابرفتگی فرهنگی- برای دین اسلام و مذهب شیعه احترام قایل بودند. شاهان ایران یا تکیه و مجالس روضهخوانی داشتند، یا پای منبر آخوندها مینشستند و براین باور بودند که هرگاه کسی بخواهد بلائی برسرشان بیاورد امام زمان و امام رضا به یاریشان خواهند آمد!

تا و در سال ۱٣۵۷ تقریبا همهی مدعیان امر بازار سیاست براین باور بودند که اسلام باید دین رسمی و برتر مردم ایران بماند، در قانون اساسی بدان اشاره شود، روحانیت و طلبهها از دادن مالیات، و رفتن به سربازی معاف باشند، اوقاف مال آنان باشد و «مراجع تقلید و آیات عظام» همچون واسطههای الله روی زمین ایران بچرخند و در عرصهی دین و خرافات، فرمانروائی کنند. چنان «حاجآقا، حاجاقا»ئی به دم خونخواران مفتچر میبستند که کسی جرأت نداشت آن فضای چاپلوسانه و قدسی را بشکند! حتا سران انقلاب مشروطیت نه درکش را داشتند و نه شجاعتش را که حوزهی اقتدار روحانیت را یکبار برای همیشه زیر پرسشی اساسی ببرند.

دسته‌ها
کاریکاتور

Octapus

دسته‌ها
مهمانان سخن میگویند

مزدک بامدادان : چه کسی از جمهوری ایرانی می‌ترسد؟

چه کسی از جمهوری ایرانی می‌ترسد؟

مزدک بامدادان

پنج روز دیگر آزادیخواهان ایران بار دیگر به خیابانها خواهند آمد و رودرروی نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی خواسته های خود را فریاد خواهند کرد. مانند راهپیمائی‌های گذشته شعارهای نوینی بر زبان راهپیمایان روان خواهند شد و دوباره بگومگوهای بی پایان بر سر زودهنگام بودن و یا تندروانه بودن آنها آغاز خواهند شد. شاید هیچ شعاری به اندازه شعار “جمهوری ایرانی” تا کنون واکنش اندیشه ورزان و تلاشگران جنبش سبز را – چه در درون و چه در برون از ایران – برنیانگیخته باشد. آزادیخواهان ایرانی، این شعار را برای نخستین بار روز هشتم مرداد ماه و در چهارراه ونک خیابان ولیعصر سر دادند (۱). واکنش کسانی چون میرحسین موسوی با نگاه به اندیشه ایشان نابیوسان و شگفت آور نبود، موسوی در بیانیه سیزدهم خود آشکارا نوشت: «ما جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد را میخواهیم». آنچه شگفت آور می نمود، برخورد گروهی دیگر از تلاشگران جنبش بود که اگرچه هیچکدام مهری به جمهوری اسلامی آقایان موسوی و خاتمی در دل نداشتند، هر یک به بهانه ای این شعار را “نابجا”، “تندروانه”، “نارسا” و یا “بهانه ای برای سرکوب بیشتر” می دانستند.

مشت نمونه خروار کسانی که به این شعار پرداختند، آقای اکبر گنجی بود که آنرا در پرده “مسئله ساز” خواند (۲). گنجی می نویسد:
«نوعی شيرينی وجود دارد که دانمارکی به شمار می آيد. نوعی سوسيس وجود دارد که آلمانی به شمار می آيد. نوعی فوتبال وجود دارد که آمريکايی محسوب می شود. نوعی رقص وجود دارد که هندی محسوب می شود. نوعی نان وجود دارد که فرانسوی به شمار می آيد. نوعی يقه وجود دارد که انگليسی محسوب می شود. آيا موجودی يا ايده ای به نام “جمهوری ايرانی” می تواند وجود داشته باشد يا به شمار رود؟ اگر جمهوری، حکومت جمهور مردم، مطابق قوائدی خاص،چارچوبی معين و نتايج نامعين باشد (يعنی از پيش معلوم نيست چه کسی برنده و چه کسی بازنده خواهد بود)، ايرانی و غير ايرانی نخواهد داشت. به تعبير ديگر، آيا نوعی جمهوری وجود دارد که ايرانی به شمار رود؟ پاسخ منفی است».

دسته‌ها
مهمانان سخن میگویند

همه پرسی سبز

همه پرسی سبز

اين بلاگ به مناسبت همه پرسي «رفتار شناسی و آمارگیری جنبش سبز در 22 بهمن سبز» آغاز به كار كرد. ما اميدواريم بتوانيم همين شيوه را ادامه دهيم و موضوعات ديگري را نير در آينده به همه پرسي بگذاريم. هدف ما به عنوان بخش كوچكي از جنبش سبز خودشناسي و خودباوري است. باشد كه بتوانيم كمكي به راه پر افتخار ميهن باشيم.
شنبه ۶ فوریهٔ ۲۰۱۰

نتیجه همه پرسی «رفتار شناسی و آمارگیری جنبش سبز در 22 بهمن»

تعداد شرکت کننده تا لحظه اعلام نتایج: 975 نفر

نتیجه همه پرسی رفتار شناسی و آمارگیری جنبش سبز در 22 بهمن را در زیر می بینید. تعداد شرکت کننده تا این لحظه 975 نفر بوده که البته به ندرت تعداد رای های تکراری هم هست؛ یعنی یک نفر بیش از یک بار رای داده باشه. این همه پرسی علمی نبوده و ما هم چنین ادعایی نداریم ولی به نظر ما می تواند بازتاب دهنده به نسبت خوبی از پراکندگی خواسته های جنبش سبز باشد. فرض ما بر این است که قشرهای مختلف جامعه در فضای مجازی هم وجود دارند. به هر حال همین فرض رو هم می شود به صورت جدی به چالش گرفت!

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

دسته‌ها
مهمانان سخن میگویند

دکتر فیروز نجومی : مسئول کیست؟

مسئول کیست؟

دکتر فیروز نجومی

بعضا بر این عقیده هستند که در شرایطی که مردم ایران با هر باور و ایده و عقیده ای، برخاسته و مشخصا با مطالبه آرای خود نشان داده که با خواستی دموکراتیک به میدان آمده اند، نباید و صلاح نیست که وارد نقد دین بشویم. حمله بر دین ماجراجویی ست. مردم، دین باورند و نقد باور آنها خصومت و خشم بر انگیز است و صدمه ای ست به جنبش سبز. بهمین دلیل اغلب شرایط کنونی را به گونه ای تجزیه و تحلیل میکنند گویی که دین در بنای آن نقشی نداشته است و هنوز هم ندارد.

حتی بعضا دین را مبرا از خطا میدانند. که دین اسلام، خشم و خشونت و بیرحمی، و فریب و حیله و ریاکاری را بر نمی تابد. که شریعت را با شمشیر سر و کاری نیست. حساب قدرتمداران را باید از دین جدا ساخت. که شرایط کنونی آماده است برای قدرت ستیزی نه برای دین ستیزی. گویی که میتوان قدرت ستیزی را از دین ستیزی جدا ساخت. حال آنکه، زمانی میتوانی به ستیزه با قدرت بر خیزی که آماده باشی که با دین رو در رو قرار بگیری. یعنی که در چهره ی واقعی دین و تجلیات آن در واقعیت عینی بنگری، از ولایت فقیه گرفته که دشمنان خود را “منافق ” و “کافر ” شناسایی میکند و نابودی آنها را بشارت میدهد، تا امام جمعه ای که بر منبر خطابه به رئیس قضات برای اعدام دو محکوم سیاسی دست مریزاد گفته و خواهان اعدام های بسیاری میشود تا اقتدار نظام اسلامی پایدار بماند. و نیز تا آن بازجویی که شکنجه و ضرب و شتم متهم را در نیم روز متوقف میسازد که به حمد و ستایش خداوند بشتابد.

اگر آیت الله ها و حجت الاسلامها و طلبه ها، رئیس جمهور و کارگزاران و فرماندهان نظامی و امنیتی ولی فقیه، گشت های ارشادی و سازمانهای نهی از منکر و اماکن، تجلی دین نیستند، تجلی باور و ایمان به شریعت اسلام، نیستند، تجلی چه چیزی هستند؟ این پرسش از زندانیان سیاسی سالهای ۶۶ و ۶۷ مبنی بر آیا مسلمانی یا مارکسیست، تجلی چیست اگر تجلی شریعت اسلامی نیست؟ آیا این دین بود که به قدرت فرمان میداد که مارکسیست و مجاهد را به جوخه ها ی اعدام بسپاری و بطور دسته جمعی در گودال های گمنام مدفون سازی؟ اگر آیت الله و حجت السلام و پاسدار دین به حق و حقوق و آزادی بشر در تفکر و اندیشه، باور و ایمان داشتند، آیا وجدان آنها را مجاز میساخت که دگر اندیشان و یا هر انسان دیگری را به مجازات و شکنجه بکشد و بجرم محاربه با الله به دار مجازات بیاویزد؟ در هیچ کجای کتاب آسمانی، قرآن مقدس، هرگز آیه ای مبنی بر بخشایش و گذشت منافق و مشرک و کافر، نخواهی یافت. شریعت اسلامی خون آنها را مباح نموده و جنگ با کفار را تکلیف و وظیفه مسلمانان ساخته است. جهاد و شهادت فرمان الله ست. او جهادگران و شهادت طلبان را در بهشت هم آغوش حوریان میسازد و زندگی ابدی می بخشد. ولی فقیه مکرر معترضین را “منافق” و “کافر” معرفی میکند. و قاضی، معترض را بجرم محاربه و یا جنگ علیه الله و یا نظام الهی، محکوم به اعدام میکند. آیا امروز میتوان دین را از قدرت مدار جدا ساخت؟ یکی را بشکنی بدون آنکه به دیگری لطمه ای وارد آوری؟ آیا میشود ولی فقیه را بجرم جنایاتی که علیه بشر مرتکب شده است به محاکمه بکشانی بدون آنکه شریعت اسلام را نیز محاکمه کنی؟ آیا میتوانی او را بجرم چیز دیگری جز عمل به تکلیف شرعی، یعنی جهاد و شهادت محکوم نمایی؟

دسته‌ها
مهمانان سخن میگویند

نامه سرگشاده مدرسین و طلاب قم و نجف به رییس و نمایندگان مجلس خبرگان …

نامه سرگشاده مدرسین و طلاب قم و نجف به رییس و نمایندگان مجلس خبرگان:

رهبری که شما ناظر بر احوال او هستید به دلایل زیر صلاحیتش مخدوش…

رياست و اعضای محترم مجلس خبرگان رهبری

به استحضار می رساند:

جای انکار نیست که نظام جمهوری اسلامی در حال حاضر یکی از سخت ترین شرایط دوران خود را از آغاز تاسیس، تا کنون می گذراند. اعتماد عمومی نسبت به نهادهای مدیریتی نه تنها متزلزل که کاملا سلب و منتفی شده است. قسمت عمده ای از نسل نخستین انقلاب و یا فرزندان آنها کشته، زخمی و یا در زندان هستند. صدای گریه و شیون مادران داغدیده و بستگان زندانیانی که پس از مدت ها انتظار دیدار عزیزانشان، حکم محکومیت طویل المدة آنان را از طریق رسانه ها می شوند شب و روز به گوش میرسد. ناله ها تبدیل به فریاد شده اند و دیگر قوه قهریه برای فرو بردن خشم عمومی امکان پذیر نمی باشد.

روحانیت وجهه مردمی خود را به کلی از دست داده است، مردم آنان را دیگر به جای آنکه معلم اخلاق بدانند، پلیس، نظامی و حتی چاقوکشان شهر می دانند. ارکان اصلی انقلاب از تریبون رسمی به غارت بیت المال، خیانت و عامل اجنبی معرفی شده اند، لب فروبسته و در خانه نشسته اند. کسانی که مردم انقلاب را همراه با نام امام خمینی(ره) ونام آنان شنیده و تا مغز استخوانشان کرده بودند و حتی سلامتی و تمامیت جسمانیشان را به گفته آنان در جبهه های جنگ به امید رستگاری و وصول به نعیم بهشتی، از دست داده بودند، اینک آنان را یا در زندان می بینند و یا پشت در زندان چشم به راه فرزندانشان. خاندان بهشتی، راست قامتی که می گفت: ((ما عاشقان خدمتیم نه تشنگان قدرت))، امروز در هجران عزیزشان لحظه ها را سپری می کنند.

دانشجویان، متخصصان، متفکران و دیپلمات های شناخته شده کشورمان در پاسخ به ندای وجدانشان همچون اصحاب کهف که از دست دقیانوس دیکتاتور زمان به غار پناه بردند و سر بر سنگ نهادند، چاره ای جز جلای وطن ندیده، خانه و خانمان را ترک کرده و رنج غربت را تحمل می کنند. اینها همه در کنار شیوع پدیده ویرانگر اعتیاد، فقر و فحشا و ناامنی بگونه ای که هیچکس ناموسش را از تجاوز اراذل و اوباش در آمان نمی بیند و سر راحتی بر بستر نمی نهد و………….

عامل اصلی را در کجا باید یافت؟

اینک شما آقایانی که از قیف بسیار تنگ و باریک شورای نگهبان گذشته اید و بر کرسی مجلس خبرگان رهبری تکیه زده اید بدانید و آگاه باشید که گناهی که شما دراین مقطع تاریخی مرتکب شده و می شوید هرگز نزد ملت بخشودنی نیست. مگر اینکه حداقل یکبار هم که شده است نظام را از فروپاشی و کشور را از ویرانی و اضمحلال با انجام وظیفه شرعی، قانونی و ملی خود نجات دهید.

دسته‌ها
مهمانان سخن میگویند

محمد امینی : جستاری پیرامون حجاب – بخش دوم

جستاری پیرامون حجاب

بخش دوم

محمد امینی

جستاری پیرامون حجاب
بخش دوم

در خردادماه ۱۳۰٩ نخستین «کنگره نسوان شرق» در دمشق برگزار شد. انگیزه کسانی که در گفتگو و هماهنگی با یکدیگر، برگزاری آن کنگره را شدنی ساختند، هماهنگی نهادهای زنانه در کشورهای خاور و بهبود حقوقی جایگاه زنان دراین کشورها بود. بیشتر نمایندگان از کشورهای اسلامی بودند و از ایران، قدسیه مشیری در این کنگره شرکت کرد و پیام خانم مستوره افشار، رئیس انجمن نسوان وطنخواه را که بزرگترین سازمان غیر دولتی زنان ایران بود، در کنگره خوانده شد. می توان گفت که در آن نشست، گروه زنان ایران از انگشت شمار گروه های نمایندگی بود که از سوی یک انجمن غیر دولتی در کنگره شرکت می داشت که از دیدگاه شرکت کنندگان، کاری بسیار چشمگیر بود. برای نمونه، نماینده ترکیه همسر سفیر آن کشور در دمشق بود که گرفتاری های زندگی اش، اورا از شرکت در این کنگره معاف کرد! این توانایی جنبش مستقل زنان ایران و افزون برآن، پذیرفته شدن ایران در جامعه ملل که کشور ما را یگانه عضو کامل از میان کشورهای خاوری مسلمان کرده بود، انگیزه ای برای برگزاری کنگره دوم در تهران شد.

شوربختا که سرگذشت برگزاری این کنگره در تهران با پاره ای دگرگونی های سیاسی در ایران گره خورد و آشکار کرد که گفتمان حقوق زنان که حجاب نیز بخشی از آن بود، برخلاف داوری های پذیرفته شده، دستکم دراین سال ها از پشتیبانی دولت برخوردار نمی بود. راستی این است که بیشتر دولتمردان ایران در آن سال ها، گرفتاری چندانی با حجاب نمی داشتند و شاید بتوان گفت که شمار اندکی ازآنان، از گفتگوی آشکار پیرامون حجاب و پرده پوشی زنان، بیمناک و هراسان نمی بودند. عبدالحسین تیمورتاش (سردار معظم خراسانی) و مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) ، دو نماینده برجسته در دوسوی این گفتمان در درون دولت ایران بودند. تیمورتاش و داور از شمار روشنفکران برخاسته از بیرون اشرافیت قاجار و برآمدگان دوره مدرنیته بودند که از دگرگون کردن پوشاک سنتی مردم ایران پشتیبانی می کردند و چه بسا که در برانگیختن رضاشاه به این سودا می کوشیدند. یکی از نخستین کارهای داور در عدلیه جدید که سالیانی پس از آن دادگستری نام گرفت، هماهنگ ساختن پوشش قضات و وکلای دادگستری به روش دادگستری های اروپایی بود.

تیمورتاش، سودای گسترده تری را در سرمی داشت. دوسال و نیم پیش از سفر رضاشاه به ترکیه که بسیاری آن را به نادرستی سرچشمه رودر رویی با حجاب درایران می دانند و پایین تر به جایگاه آن خواهم پرداخت، تیمورتاش سهمیه ورود کلاه زنانه را به بودجه دولت وارد کرد. مخبرالسلطنه هدایت که درآن هنگام نخست وزیر می بوده، به یاد می آورد که «اواخر ریاست من، در جلسه ای از جلسات هیئت دولت که اسهام صادر و وارد محدود می شد، تیمورتاش کلاه زنانه را داخل امتعه (کالا) مجاز کرد. گفتم چه حاجت؟ گفت لازم می شود.» گفتنی است که مخبرالسلطنه که نگران پذیراشدن پوشاک اروپایی بود، سالی پس ازآن به رضاشاه پیشنهاد کرد پوشش اسلامی دیگری به جای چادر نشانده شود که به جایی نرسید. «قصد من از پروگرامی که به شاه عرض کردم این بود که به جای چادر، روپوش نجیب و محترمی برقرار شود که زینت زن جز صورت و کفّین (کف دو دست) پوشیده باشد.»

آخرین سالی که تیمورتاش و مخبرالسلطنه درکنارهم در «هیئت دولت» بوده اند، سال ۱۳۱۱ می باشد. برنامه ریزی سهمیه واردات که مخبرالسلطنه از آن سخن می راند، در پایان سال ۱۳۱۰ خورشیدی، یک سال پیش از برکناری تیمورتاش و دوسال و اندی پیش از سفر رضاشاه به ترکیه است. پس می توان گفت که تیمورتاش یکی از اندک کسانی در میان دولتیان بوده که چشم اندازی برای رواج رخت اروپایی و کناره جویی از حجاب می داشته است. هم از این رواست که به داوری من، پشتیبانی آغازین او که در آن هنگام نزدیک ترین مشاور رضاشاه و وزیر دربار او می بوده، از برگزاری دومین کنگره زنان خاور در ایران، جایگاه برجسته ای می داشته و به نهاد غیر دولتی انجمن نسوان وطنخواه و کوشندگان آن امید هایی برای پشتیبانی دولت از کار ایشان داده است.

دسته‌ها
انسان سیمرغی، میاندیشد

انسان سیمرغی، میاندیشد 2

منوچهرجمالی

فروَهَـر=اصل تحوّل یابـی
تحوّل یافتن، آفریدن است
خودرا پـَـروردن
خود را درتحول دادن ، آفـریدنـست

« فروهر» ، که اصل ِ خود را آفریدن ، درخود را تحول دادن است ،
گوهریا فطرتِ هرانسانی میباشـد

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

هویتِ فرد ِ انسان ویا هویت یک جامعه چیست ؟ هویت را چیزی میدانند که  انسان یا جامعه ، بدان شناخته میشود . ولی هر انسانی یا جامعه ای را بدان میشناسند که « همیشه همان بماند که هست وبوده است » .  با شناختن ِ من ، میخواهند ، حق و توانائی تحول یابی ِ من را که « آزادی ِ من » است ، از من بگیرند ! و من، حقِ خود -آفرینی نداشته باشم . با شناختن ما ، میخواهند حق وتوانائی مارا که بیان « آزادی ماست » ، از تغییر دادن خود مان ، ازما سلب کنند . میخاهند ، حق و توانائی ِ« خود آفرینی جامعه را درتحول دهی به خود » از جامعه بگیرند . از مطالعه تاریخ وگذشته یک انسان یا یک جامعه ، میکوشند ، هویت آن انسان وجامعه را بشناسند ، یا به عبارت دیگر، توانائی و حق به آزادی را ازانسان وازجامعه بگیرند . آزادی ، حق وتوانائی ِ خود- آفرینی هست . ولی فرهنگ سیمرغی ایران ، هویت انسان و جامعه را آن چیزی میداند که آن فرد و آن جامعه « میجوید » . هویت انسان وهویت جامعه ، با « خود آفرینی انسان یا جامعه درآینده » کار دارد . انسان ، درجستجو،  میخواهد خود را در آینده بیافریند .

دی شیخ با چراغ ، همی گشت ، گرد ِ شهر
کز دیو ودد ملولم و ،  انسانم آرزوست
گفتم که :  یافت می نشود ، جـُسته ایم ما
گفت :  « آنچه یافت می نشود ، آنم آرزوست »

درست من آن چیزی را می جویم که شما تا به حال نیافته اید . چشمی که چراغ هم هست ، و با روشنائی ِ فراتابیده ازجان خودش، میجوید ، انسان را می یابد . چشمی که خودش چراغ نیست ، هرچه هم بجوید ، انسان را هیچگاه نخواهد یافت . ولی جوینده با چراغ جان خود ، درست « آرزوی چیزی را میکند که هرچند تا کنون یافته نشده است » ، چون  او درتحول دادن خود ، درآینده ، خواهد یافت . چون او درجستجو، خود را تحول خواهد داد (= خواهد پرورد) ، و ازخود ، انسان را درآینده ، خواهد آفرید .

« جـُستن » چه معنائی میدهد ؟

گوهر(= فطرت وطبیعت ) انسان ، چیزیست که خود را تحول میدهد . معنای اصلی ِ« آفریدن » درفرهنگ ایران ، « خود را تحول دادن = خود را پروردن » است . کسی وقدرتی ، من را نمیآفریند ، بلکه من ، خودم را درتحول دادن ، میآفرینم . کسی وقدرتی ، جامعه را نمی آفریند ، بلکه جامعه ، خود را درتحول دادن ، یا درخود را پروردنست که میآفریند . آنکه میخواهد من را خلق کند یا بیافریند ، من را مسخ خواهد کرد . گوهرانسان ، چیزیست که درآنچه میجوید ، خود را بدان نیز تحول میدهد ( آن چیزمیشود ، آن چیز میگردد ) . گوهرانسان ، چیزیست که « خود را می پرورد ، یا به سخنی دیگر، خود را میآفریند » .

« پرورد ، که  فرورد یا فرورت » باشد » همان اصطلاحیست که ازیکسو ، تبدیل به واژه « فروهر»  شده است ، و ازسوی دیگردرواژه « پرورد » ( پروردن ، پرورش ) سبک شده است . پروردن ( فروهر fra-vahar= فرورت= فروردfra-varti  ) ، تغییر وتحول دادن ِ گوهر خود انسان به خودش هست . هرکسی وقدرتی که این توانائی وحق ِ خود آفرینی ( درخود، تحول دهی ) را ازانسان یا از جامعه میگیرد ، ارج انسان وجامعه  را پایمال میکند .  ارج هرجامعه ای ، به  حق وتوانائی هست که خود ِ آن جامعه در آفریدن خود ، درتحول دادن به خود دارد .

سیمرغ که « ارتا فرورد= ارتای ِفرورد » نامیده میشود ، ودرهرانسانی ، «آتش جان» یا « نخستین عنصر» ، همین « ارتا » میباشد ، که گوهر( فطرت وطبیعت ) انسان میباشد . این نخستین عنصریا آتش جان ، درتحول یافتن (= فروردن ) ، در « پروردن » ، خود را میآفریند. خدائی نیست که با خواست وهمه آگاهیش ، انسان را خلق کند . « آفریدن » دراصل ، چنین معنائی نداشته است . آفریدن ، همین تحول یابی ( فروردن ) خود ِ گوهرانسان ، یا « ارتا = سیمرغ » بوده است . از روزیکه « آفریدن » را از« خود پروردن = خود را تحول دادن » مجزا وجدا ساخته اند ، وبه آن معنای بیگانه داده اند ، ارج انسان را پایمال کرده اند .

دسته‌ها
مهمانان سخن میگویند

امير سپهر : مبارزه برای رهائی از دوزخ، نه رسيدن به بهشت!

مبارزه برای رهائی از دوزخ، نه رسيدن به بهشت!

امير سپهر

ای کاش میتوانستم
– یک لحظه میتوانستم ای کاش –
بر شانه های خود بنشانم
این خلق بیشمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که
خورشیدشان کجاست
(احمد شاملو)

در اين دسترخوان سخن

آنچه در پی خواهد آمد، نه برای نوميد ساختن کسی در اين گرماگرم مبارزه، بلکه هشداری مسئولانه برای پرهيز از «مطلق گرايی»، «خيالپردازی» و «انتظار های بيهوده» خواهد بود. با اين هدف که مبادا باز هم مردم ما در دام مشتی «ناروشنفکر» روياپرداز افتاده و از اين هم پريشانحال تر شوند. مانند هميشه هم بجای شنيدن پوزش آنان، باز شاهد توجيه های مسخره اين طايفه ی نابلد و ويرانگر باشند که چون هميشه، آمريکا و اروپا و روسيه و انگليس و جن و پری را مسئول نگونبختی چند باره ی مردم معرفی کنند. سپس هم پنجاه سال ديگر برای اين «خودويرانی» نوحه سرايی کرده و دوباره همه چيز را از نقطه ی صفر آغاز کنند.

امری که شوربختانه اتفاقاً هم نشانه های روشن آن پيداست. چه که اين طايفه بار ديگر در حال«خيالپردازی» اند که گويا به محض سقوط رژيم روضه خوان ها در ايران، مردم ما يک شبه به يک دموکراسی تمام عيار رسيده و ايران هم به گلستان آزادی تبديل خواهد شد. پندار خامی که اگر همه ی اساتيد دارای سه دکترای فلسفه و جامعه شناسی و تاريخ و حتا تمامی هفتاد و اندی ميليون مردم ما هم آنرا بپذيرند، نگارنده هرگز آنرا نمی پذيرم.

همچنان که در سال پنجاه و هفت هم هرگز نپذيرفتم که چون همه ی دکتر و مهندس ها و اساتيد و اکثريت مردم، انقلابی و شيفته ی خمينی شده اند، پس لابد حکمتی در کار آن روضه خوان زبان نفهم است و حتا يک لحظه هم موج زده نشدم. از اينروی هم پيش از انقلاب «ضد انقلاب» گشته و از هر دکتر و مهندسی هم که مرا می شناخت ناسزا شنيدم که نعل وارونه می زنم!

به هر روی، از ديد من، بخش بزرگی از اين سخنان و پندار ها که باز هم ورد زبان اين نابلد ها شده، درست بسان همان سخنان کودکانه ی سال پنجاه و هفت و حتا پندار های نازل و سطحی مستشارالدوله و ديگر نخبگان زمان او در يکصد و پنجاه سال پيش از اين است؛ که من در بخش چهارم نوشته ی:«سکولاريته …»، به تفصيل و روشنی دلايل نادرست بودن آنرا شرح داده ام. از اينروی هم از تکرار آنچه نوشته ام پرهيز کرده و تنها به آوردن همين نکتهء کوته بسنده می کنم که نخبگان يکصد و پنجاه سال پيش ايران هم خيال می کردند که اگر بتوان در ايران قانونی مدون کرد، از فردا، سلطان و رعيت و خُرد و کلان همگی بر آن گردن نهاده و از پسين روز هم همه چيز در کشور قانونمند و بسامان خواهد شد. به تبع آنهم، همه ی پسماندگی های فرهنگی ـ تاريخی ايران پنج روزه جبران و تمامی زخمهای خونچکان تاريخی ملت ايران هم بزودی درمان خواهد شد.