آنچه که روزمره است، چون بسیار به مانزدیکست، می پنداریم که امری بدیهیست، و زود و آسان میشود فهمید. ولی این نزدیکی و آشنائی، درست علت سخت فهمی و دشوار فهمیست. کسی که در روزمره ها غرقست، و از روزمره ها بدینسو و بدانسو کشیده میشود، خودش نیز جزو «مسئلهِ روز» میشود. تفکر، برای حل مسئله، بدینسان آغاز میشود که انسان بکوشد تا اندازه ای خود را از غرقشدگی و کشیده شدگی از روزمره ها، رها سازد، و از آن فاصله ای پیدا کند. تا بتواند مسائل روز را بهتر بفهمد، و بتواند آنرا بهتر حل کند. این دیالکتیکِ گرفتاری در روزمره ها، و تلاش برای دوری یافتن از آن، گرانیگاه تفکر زنده است. انسان با دو دیدگاه تاریخی، و دیدگاهِ آینده سازی، باید به روزمره گی نزدیک شود، تا واقعیات روز، او را در اندیشیدن، اسیر خود نسازند
دستهها