دسته‌ها
نظرات خوانندگان ارجمند

کامنت ها به مقاله محمدرضا نیکفردراخبارروز

کامنت ها به مقاله محمدرضا نیکفردراخبارروز

از : سکولار لطیف

عنوان : آقای جمالی گرامی
با تشکر از پاسخ شما و همه تلاشی که در روشنگری می کنید. انتظار ما از شما خیلی زیاد است، میدانم. دلیلش اینست که ما به اندازه کافی روشنگر نداریم. روشنفکر هم کم داریم. نظر آخرتان مرا یاد حرفی می زند که دوستی بمن سالها پیش گفت. او با فردوسی آشناست و من نیستم ولی لب کلام او را بمن می گفت. او بمن گفت که در داستانهای فردوسی اهریمن هیچوقت نابود نمی شود چون نابود شدنی نیست بلکه کنترل شدنی است. اگر به بند کشیده نشود ویران می کند پس باید به بند کشیده شود. آنچه شما درباره اسلام می گویید به بند کشیدن اسلام و حصار کشیدن بدور آنست. اگر اشتباه می کنم مرا ه‍یگاه کنید. سپاسگزارتان خواهم شد.

از زحمات شما متشکرم که در این ۳۱ سال افرادی مثل شما بسیاری از ما را از بند خرافه و خرد گریزی نجات دادید. بله، افرادی مثل شما آقای جمالی. من روزی حاضر بودم کارهایی را بکنم که اسلام از من می خواست، بدون آنکه وجدانم ناراحت شود. این چه دینی است که وجدان انسان را در بند می کشد و آنرا سرکوب می کند تا جاییکه انسان را آنقدر مریض می کند که حاضر است هر کاری غیر انسانی را بدون عذاب وجدان بکند. آقای جمالی، اگر برای انسان هایی مثل شما نبود که آیین مهر و انسانی و عاری از تنفر و کینه را نشان دهید ما چگونه خلایی که در وجودمان بعد از پس زدن اسلام بوجود آمده بود پر می کردیم و حیران نمی شدیم. من ممکن است سواد زیادی نداشته باشم ولی انقدر فهمیده ام که من حق ندارم عقایدم را به دیگری تحمیل کنم و اجازه ندهم کس دیگری با من اینکار را نکند. من به ایران رفت و امد دارم. در کلان شهرهای شیعه مثل تهران اسلام شیعی واقعا چنان افولی کرده که مایه شادی منست. مساجد خالی فراوان است و درصد کسانی که نماز و روزه بجا می آورند خیلی پایین است. مرسی
۲۷٣۱۹ – تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹

از : منوچهر جمالی

عنوان : تنها راه تلطیف شریعت اسلام
تنها راه آزادی و استقلال ایران ، آنست که اسلام ، درچهارچوبه « اصل قداست جان وخرد انسانی » قرار داده شود که که بنیاد فرهنگ ایرانست .شریعت اسلام درایران ، فقط حق موجودیت خواهد داشت ، اگز خود را در چهارچوبه « اصل قداست جان وخرد انسانی » قراردهد . «جمهوری ایرانی » ، این معنا را دارد . فرهنگ ایران ، رویاروی شریعت ِبی فرهنگ اسلام میایستد . بدینسان، حق امر به معروف ونهی ازمنکر، وحق فتوای قتل و حق فتوای جهاد و فصاص ، بکلی کنار نهاده میشوند ، و آخوند ، قدرت خود را به کلی بااین ها از دست میدهد .
این فرهنگ ، همان سخنیست که رستم به بهمن زرتشتی که دست به خشونت جهادبرای ترویج دین زرتشتی زده بود گفت : زمن هست تا هست ایران بپای . این همان حرفیست که ایرج که ارتا یا سیمرغ باشد به زورمندان وفهرورزان آن زمان گفت : میآزار موری که دانه کش است که « جان» دارد و جان شیرین خوش است . این همان حرفیست که حاقظ گفت : مباش در پی آزار ( قهرونهدید ) هرچه خواهی کن — که درشریعت ما ( این شریعت همان دین مردمی ایرج هست ) غیر ازاین گناهی نیست. قدرت آخوندها را فقط وفقط با « اصل قداست جان وخرد انسانی » میتوان مهارکرد، نه با اسلامهای راستین ، که مانندقارچ ازهرطرف میرویند ، و وجه مشترک همه اشان ، دروغ است . جمهوری ایرانی ، بر پایه این اصل قرار میگیرد و همه حقوق بشر ازاین اصل، استنتاج میگردد.
۲۷۲٨۲ – تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣٨۹

از : سکولار لطیف

عنوان : به آقای جمالی عزیزم. نقدی از گنجی و سروش و…..
آقای نیکفر و نواندیشان دینی فکر می کنند که در دهه ۴۰ و ۵۰ اایران زندگی می کنند و جامعه ایران هنوز دین زده و خرافه زده است و غرب زده است که عوامگرا و چشم و گوش بسته باشد. در فردای فروپاشی این رژیم خواهید دید که ایران دیگر مقام بزرگترین کشور شیعه مذهب دنیای اسلام نیست. خواهید دید که شیعه به یکی مذاهب اقلیت در ایران تبدیل خواهد شد. ۶۰ یا ۷۰ درصد جامعه ایران زیر ۴۰ سال دارد و هیچ علاقه ای به دین اسلام ندارد و دین زده است. کمی مطالعه کنید و خودتان ببینید که در این ۳۱ سال چقدر مردم دین زده شده اند، چقدر به ادیان دیگر مثل مسیحیت و زرتشتی و بهاییت و بی دینی گرویده اند. آقای نیکفر و رفقا شما همه این چیزها را می دانید و نگران آینده شیعه در ایران هستید و به خاطر این از این رژیم حمایت می کنید. دلائل دیگری هم مثل سهم قشر خودتان در چپاول قدرت و ثروت ایران و حمایت انگلستان برای جلوگیری از سکولار و غیر دینی شدن ایران هم هست که منافع آنها را تامین می کند. ملت شما را چه اصولگرا و چه اصلاح طلب دروغین را نمی خواهد.

در مورد تلطیف جامعه و ادیان، شما ریاکاران بهتر از هر کسی میدانید که ادبیات فارسی ایران که یکی از بزرگترین گنجینه های ادبی بشریت شناخته شده است قدمتی بیش از ۱۰۰۰ ساله دارد که پر است از خشونت زدایی و خشونت گریزی و تلطیف اسلام شما. شاید بتوان گفت که ادبیات ایران چنین گنجینه ای نمی شد اگر خشونت اسلام در ایران اعمال نمیشد. تا ۳۱ سال پیش بخاطر همین تلطیف اسلام، ملت عاشق اسلام بود و بخاطرش انقلاب کرد. ادیبان ما در طی قرون ما از انسانیت و بشر دوستی و وظیفه شناسی سخن گفتند و مسلمان بودند و ما اسلام را از دید آنها می دیدیم و فرقی بین مولانا و سعدی و حافظ و آیت الله ها نمی دیدیم. اما وقتی امام شما در بلندگوها اعلام کرد که چرا فقط از سوره ها و حدیث های رحمت سخن می گویید و چیزی درباره روی دیگر اسلام نمی گویید، ما از خود پرسیدیم مگر اسلام روی دیگری هم دارد؟ امام شما از خشونت علی که در یک روز ۷۰۰ یهودی را سر برید گفت و ما از تعجب شاخ درآوردیم که آیا او از همان علی ای سخن می گوید که امام اول ماست؟ آیا او همان قهرمان عطفوفت ماست؟ حال با گذشت ۳۱ سال و تجربه عدل علی و اسلام ناب محمدی دیگر چهره ای از اسلام نمانده که ما ندیده باشیم. ما اسلام زده شده ایم و شما دیگر نمی توانید عقربه های ساعت را به ۳۱ سال پیش و قبل از آن سخنان زشت امام خشونت طلب خود باز گردانید و این بار با کج و معوج کردن فلسفه، اسلام و شیعه را به مقامی بازگردانید که قبل از فاجعه ملی و قادسیه دوم ۵۷ داشت. بروید دنبال کارتان و مار کشی را برای جوامع ناآگاه و خرافه زده دیگری انجام دهید. ما در این ۳۱ سال بقدری مار خورده ایم که افعی ای بزرگتر و خطرناکتر برای امثال شما در دنیا پیدا نمی شود. ما یاد گرفته ایم اعمال ایدئولوژی بخصوصی به یک جامعه باعث سقوط یک جامعه میشود و شادی و آزادی های فردی و اجتماعی و حقوق ما را نابود میکند. ما جامعه سکولار و مدرن و حقوق بشری می خواهیم و ایدئولوژی هر کسی مال خودش و در کنج خانه محقر خودش و نه برای کل جامعه.

امیدوارم آقای جمالی مقاله ای درباره نقش ادبیات فارسی در تلطیف اسلام و جامعه و حکومت گران در طی قرون بنویسند که چگونه اثر روی نگاه ما به اسلام بعنوان لطیف ترین دین و فلسفه در جهان داشت و چگونه این نگاه در طول این ۳۱ سال عوض شد. این یک وظیفه است برای روشنفکران راستین بدون غرض و مرض و نه مکارانی که میخواهند خود را روشنفکر جا بزنند.
۲۷۲۷۰ – تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣٨۹

از : منوچهر جمالی

عنوان : شریعت ضحاکی اسلام را نمیشود تلطیف کرد
فرهنگِ ایران، هزارودویست سال کوشیده است، « شریعت درُشتخوی ِضحاکی ِاسلام » را با جنبشهای خرمدینی و جوانمردی وعیاری وعرفانی… وبالاخره بابی وبهائی…« تلطیف کند »، وآنرا« فرهنگی سازد » ولی این کوششها، تنها به چهرهِ ضحاک، ماسک خدای مهررازده اند.ضحاک، هیچگاه « سیمرغ،خدای مهر » نمیشود
۲۷۱۶٨ – تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹

از : جواد

عنوان : هدف از نوشتن این مقاله
تلاش آقای نیکفر توجیه فلسفی ِهمکاری ایشان با گنجی ها و برقعی ها و سروش ها و شیخ های دیگر در مهاجرت است , همه صغری کبری چیدن های تکراری برای نتیجه گیری نهایی ست , بیچاره فلسفه ! این نتیجه گیری را یکبار دیگر بخوانید :
“…….تلاشی برای تلطیف جامعه لازم است که بدون همکاری معتقدان دینی پیش نخواهد رفت. پیشبرد بدون خشونت جدایی دین و دولت نیز همکاری معتقدان دینی را ایجاب می‌کند. این روند تنها در صورتی آغازگاه تعصب‌ها، تبعیض‌ها و نتیجتا خشونت‌های تازه‌ای نخواهد بود که با بیشترین مشارکت خود نیروهای دینی پیش برده شود….”
۲۷۱٣٣ – تاریخ انتشار : ۱٨ خرداد ۱٣٨۹

دیدگاهتان را بنویسید