قدرت در گذشته، حق انحصاری خود میدانست که بیندیشد، و دیگران، فقط وظیفه اجراءکردن آنرا دارند. دیگران، فقط عبد و بَرده و بنده و صغیر و جاهل مقلد هستند، و با چنین حقی، نیروی اندیشیدن ِهمه مردم را با ارشاد، نابود میسازند. ولی دموکراسی، این حق انحصاری را از آن خودِ ملت ساخت، و از همه قدرتمندان پیشین، سلب کرد. بدینسان، همه قدرتمندان دینی و سیاسی و اقتصادی و قضائی و اجرائی، تابع و مجری ِاندیشهِ ملت میشوند. با تجاوز از این وظیفه، آنها غاصب حق ملت میشوند
دستهها