دسته‌ها
مهمانان سخن میگویند

باقر مومنی : طالقانی و مشروطیت

طالقانی و مشروطیت

طالقانی – بازرگان – مطهری
طالقانی – بازرگان – مطهری

باقر مومنی

درجریان مشروطیت و در زمان سلطه ی محمد علی شاه بر مشروطه خواهان کتابی تحت عنوان « تنبیه الامه و تنزیه المله » انتشار یافت که منعکس کننده ی مواضع روحانیت مشروطه خواه علیه نظرات روحانیت ضد مشروطه به رهبری شیخ فضل الله نوری بود. این کتاب که به قلم یکی از بزرگ ترین مجتهدان آن زمان به نام میرزا حسین نائینی نوشته شده و مورد قبول و تایید رهبران روحانی طرفدار مشروطیت قرار گرفته بود، حقانیت اصول مشروطیت را بر اساس مذهب اسلام به اثبات رسانده و استدلالات روحانیت ضد مشروطه و یا به قول نویسنده ی کتاب شعبه ی « استبداد دینی » را که زیر عنوان جانبداری از مشروطه ی مشروعه با مشروطه خواهان و ترقی طلبان در افتاده بود ، به شدت رد کرد.این کتاب را سید محمود طالقانی در سال 1334 شمسی با مقدمه و حواشی نسبتا مفصل ، که در ان کوشیده بود تا فهم کتاب را برای خواننده ی معمولی و غیر اهل فن آماده سازد، برای بار سوم منتشرساخت.

سیدمحمود طالقانی ، چنان که نسل امروزی او را می شناسد یک روحانی مبارز بود که سال ها علیه نظام دیکتاتوری محمدرضا شاه پهلوی جنگید و به همین گناه سال ها در زندان بود. چنان که همگان می دانند او از روحانیان دیگری که در سال های 40 وارد مبارزه علیه نظام شاهنشاهی و اقدامات او شدند ، کاملا متمایز بود. او در سازمان «نهضت آزادی » عضویت داشت و درکنار مهندس بازرگان ، از رهبران اصلی این سازمان بشمار می رفت .به این ترتیب او برخلاف سایر روحانیان در کنار فکلی های اسلامی قرار داشت و به ویژه در میان نسل جوان رزمنده ی این سال ها ، که از لحاظ فکری نوعی از تعالیم اسلامی را راهنمای مبارزه ی خود قرار داده بود ، محبوبیت خاصی داشت ، به نحوی که بعدها از طرف « سازمان مجاهدین خلق » که در ان زمان نوعی « سوسیالیسم » را تبلیغ می کردن، « پدر طالقانی » لقب گرفت و درو اقع به صورت پدر تعمیدی این سازمان درآمد.به هر حال طالقانی در معرفی کتاب نامبرده و نویسنده اش به این شایعه اشاره می کند که میرزا حسین نائینی بعدها از جنبش مشروطیت دلزده شده و حتا نسخه های کتاب را جمع آوری کرده است . اما او خود این شایعه را به دلیل این که «بر چیدن کتاب پول و وسایل زیادی لازم داشت و آن مرحوم نداشت » مردود می شمارد و با این همه از ذکر این نکته خودداری نمی کند که « فضلایی که درمحضر آن مرحوم بوده اند دلسردی ایشان را نقل می کنند» او دلسردی این مجتهد بزرگ را از جنبش مشروطیت موجه می شمارد زیرا معتقد است که در این دوران « سبکسران از فرنگ برگشته » و « رونزنامه های بی بندوبار» در جنبش مشروطیت رخنه کردند و به نشر سخنان کفر آمیز پرداختند. اینها جسارت را تا آن چا رساندند که « گاهی سخن از آزادی زنان به میدان آوردند، گاهی کلمه ی حریت و مساورات را با مقاصد خود تفسیر» کردند و « همین ها موجب موجب بدبینی و ازردگی علده ای از علما و مسلمانان گردید» و مشروطه خواهانبر نشر سخنان و اندیشه های کفر آمیز در عمل نیز عرصه را بر روحاینان تنگ کردند و تا آن جا پیش رفتند که « مرحوم فضل الله نوری [را] بدون محاکمه و به دست یک فرد ارمنی اعدام کردند که « لکه ی ننگی در تاریخ مشروطیت نهاد» و همین امر بود که « عموم علما طرفدار مشروطیت را متاثر و دلسرد ساخت »طالقانی پس از این تذکرات نظر خود را در باره ی اندیشه و جنبش مشروطیت و تعالی اسلامی ، و همچنین کتاب میرزا حسین نائینی نسبتا به تفصیل توضیح می دهد که می توان آن را در فشرده ی زیر چنین خلاصه کرد:اروپا در زیر فشار کلیسای مسیحیت غرق در تاریکی بود که « ناگهان در کناره های آفاق شرقی خود رشته های نورانی از افکار و اصول و قوانین آزادی بخش رانگریست » و از آن پس بود که با اخد و کاربرد این افکار و قوانین « رو به ترقی نهاد . ولی در شرق دزدان لباس دین پوشیدند، اصول مدنی و قانونی و سیاسی اسلام« را مدفون کردند و مردم را به بندگی کشاندند. پس از آ« بود که « دوره ی تنزل و انحطاط [دنیای اسلام که ] نتیجه ی بیداری و هوشیاری غرب و نهضت های آزادی آنان » بود آغاز شد. طالقانی در توجیه علمی آن بالا آمدن و این فروافتادن از قانون فیزیکی « ظروف مرتبطه » مدد می گیرد و توضیح می دهد که « در این دوره سطح معاصر حیات اجتماعی غرب بالا آمد- و به حسب قانون تعادل مایع و متحرک ، سطح اجتماعی و در نتیجه ، سطح فکری مسلمانان پایین رفت » !انحطاط دنیای اسلام تا قریب صد سال پیش ادامه داشت و « مدرم با استبداد و ظلم همزیستی داشتند تا در مساله دخانیات در سال 1306 هجری قمری (1267 هجری شمسی ) که پیشقدمی علما و فتوای مرحوم میرزا [ شیرازی ] مردم را بیدار کرد… تا آن روز مردم به کارهای خود سرگرم بودند و دربار ناصرالدین شاه هم سرگرم مسافرت ها و عیش و نوش ها و تشریفات خود بود و… هنوز مردم به متجدد و متقدم تقسیم نشده بودند و اختلافات شدید پیش نیامده بود» طالقانی علاوه بر پیش آ»دن اختلاف شدید میان مردم ، از اختلاف میان علما نیز یاد می کند وآن را ناشی از فقدان آگاهی درست آنان از « معنای مشروطیت و چگونگی انطباق آن » میداند زیرا پیش از ان که به قول او سخن از تنظیم قانون و نظامنامه یا به عبارت دیگر مشروطیت پیش آید علما باهم در یک صف بودند و تنها پس از آن که منظور از مشروطه و قانون روشن شد درمیان آنها اختلاف افتاد.نویسنده ی تنبیه الامه در سراسر کتاب خود بارها و بارها از « استبداد دینی » که در امر مشروطه « هم کارشکنی و اشکال تراشی از طریق دین برخاست » نام می برد ولی ظاهرا طالقانی به چنین استبدادی اعتقاد ندارد و علت اختلاف میان علما را ، گذشته از عدم آگاهی آنان نسبت به مشروطه ، از اختلاف اندازی انگلیس ، از اقدامات « سبکسران از فرنگ برگشته » و « روزنامه های بی بندوبار » و« هیجان عمومی مردم  [ هم ] مجال نداد که علمای بزرگ و سران نهضت با هم بنشینند ونهایت و مقصد را روشن سازند»چنین به نظر می رسد که به عقیده ی طالقانی میان نظرات و اندیشه های روحانیت مشروطه طلب و مشورعه خواه تفاوت عمده و اساسی وجود ندارد و اختلافات و جدال های آنان نیز صرفا نشای از اینستکه از فرنگ برگشتگان خود  باخته  و روزنامه های بی بندوبار باتفسیرهای انحرافی از کلمات حریت و مساوات و با به میان کشیدن مسایلی مانند « آزادی زنان» ، مشروطیت را که غربیان از اسلام گرفتند و روحانیان پیشوای آن بودند از مسیرخود منحرف ساختندو علت دلسردی عده ای را از مشروطیت فراهم ساختند، و اگر اینان مجال می دادند هر آینه علمای بزرگ – اعم از مشروطه طلب و مشروعه خواه – با هم می نشستند و نهایت و مقصد را روشن و مشروطیت را « به هدف پیامبران و اسلام » نزدیک می ساختند.میرزا محمد حسین نائینی یک جا در کتاب خود ضمن اشاره به بیداری ملت ، خطاب به مشورعه خواهان ، که آن ها را « بقایای خوارج نهروان» می خواند می گوید دیگر« روزگاری که آزادی از این اسارت و رقیت و استبداد را لامذهبی و یا از دعوت زنادقه و ملاحده و بابیه … جلوه می دادیم و مشروطیت را دین و مذهبی در مقابل شریعت حقه به خرج می آوردیم و مشروطیت را دین و مذهبی در مقابل شریعت حقه به خرج می آوردیم و مسلمانان را به تمکین از این رقیت ملعونه وادار و به ازاء این حسن خدمت تیول و رسوم و جایزه و مقام ها می گرفتیم بعد از این مگر در خواب ببینیم.»  اما طالقانی با این که قبول دارد که « استبداد و اختناق دین در قرون گذشته یگانه حربه ی دو دم اختناق مردم بود» بلافاصله حرف میرزای نائینی را رد می کند و می نویسد « باید این حقیقت تلخ و ناگوار اعتراف نمود که آزادی از عبودیت استبداد آزادی از قید دین را همراه داشت .» و در تشریح علت این امر چنین توضیح می دهد که چون مسیحیت در اروپای قرون وسطا عامل اختناق بود مردم برای کسب آزادی با کلیسا نیز به مبارزه برخاستند و به نفی آن دست زدند و دز نتیجه « اصول وحدانیت و نبوت را هم انگار نمودند و مسلک بی پایه از و مایه ی مادی جزء نظریه های علمی و مسلک های رسمی دنیا شد و مردمی را یکسره به زندگی حیوانات و آزادی در شهوات برگرداند و به نام تمدن و آزادی در لجنزار متعفن مادیگری ساقط شدند و درجریان جنبش مشروطیت ایران هم ، مسلمانان مجذوب کلمه ی ازادی شدند « تعالیم یگانه پرستی و ازادی بخشی اسلام را کنارگذاردند [و] با داشتن مشروطیت و قانون اساسی ، در بند عبودیت گرفتار گردیدند.»این سوال پیش می آید که مشروطه ای که طالقانی خواستار آنست چه نوع حکومتی است . او خود اظهار عقیده می کند که تمام اشکال حکومتی فاقد اصالتند و همه ی آنها را حکومت های بین راهی برای رسیدن به هدف و نظر نهایی اسلام می داند و می نویسد: « هر مسلک و طرح و مرام اجتماعی » مثل « مشروطیت و دموکراسی و سوسیالیسم [البته ] به معنای درست و حقیقی خود … که خود سران را محدود نماید و جلو اراده ی آنان را بگیرد قدمی به هدف پیغمبران و اسلام نزدیک تر است ولی مقصود و نظرنهایی اسلام نیست ، گام های پی در پی ای است که [ انسان را ) به نظر نهایی نزدیک تر می نماید.»اما نظام حکومتی که « هدف پیغمبران و اسلام » است کدام است ؟ طالقانی می نویسد هدف و غرض بهایی تمام پیامبران « توحید و اطاعت » است و « این همان حقیقت اسلام است که [به معنای ] تسلیم اراده و فکر و عمل و از میان برداشتن هر مقاومت و مانعی [است ] همه ی پیمبران به اسلام می خواندند تا مردم را از بندگی و اطاعت غیر خود آزاد نمایند وبه اطاعت خدا که حق و عدل و حکمت مطلق است در آورند» به همین دلیل است که گفته شده « ان الحکم الله »یعنی « حکومت تنها برای خداوند است » و اراده ی خداوند نیز « برای بشر به صورت قانون و نظامات در ا»ده » که باید از آن اطاعت کرد.اما پروردگار این اراده ی خود را در اجتماع بشری باید به دست افراد تحقق بخشد و اینجاست که در حقیقت مردم برای رسیدن به فیض آزادی که همان بندگی خداوند است ،با اولیاء و ملهمین از جانب او سروکار دارند. طالقانی در باره ی حاکمان واقعی که مردم باید از آنان اطاعت مطلق دارند. طالقانی در باره ی حاکمان وقاعی که مردم باید از آ«ان اطاعت مطلق کنند چنین توضیح می دهد: در قدم اول « کسانی حاکم به حق و ولی مطلقند که اراده و فکر و قوای درونی آنان یکسره تسلیم به این قوانین باشد که [اینها] پیمبران و امامانند» که همگی معصومانند. اما پس از معصومان که دوره ی حکومتشان پس از مدتی کوتاه به سرآمده و « کار اجتماع به دست علمای عادل و عدول مومنین « فرمانروایان خود را « انتخاب و تعیین » کنند. اما آیا مردمی که به اصول و فروع دین واقف نیستند چگونه قادر به تشخیص صحیح علم و عدل علما و مومنین هستند و صلاحیت اعمال این حق را خواهند داشت؟ طالقانی در این مورد سکوت می کند ولی به هر حال اعمال این « حق » را از جانب مردم یک وظیفه ی حتمی می داند و می گوید تعیین و « انتخاب وکلا با شرایطی که بیان شد… تکلیف و واجب دینی » است.طالقانی این توضیحات را برای آن می دهد که معتقد است هنوز پس از پنجاه سال مشروطیت و همه ی پیشقدمی ها و پیشتازی های روحانیان بزرگ ، « نظام اجتماعی اسلام و اضح و روشن نشده » و بیشت رطرفداران مشروطیت نیز هنوز « درست نمی دانند از نظر دینی چه می خواهند.»  او بالاخره در پایان سخنان خود به جوانان هوشیار و مسلمانی که در این زمان با پایه ی ایمانی محکم به دنبا ل نظام اجتمای مطلوب سر بلند کرده اند اشاره می کند و آن ها را به صورت مردمانی سردرگم تصویر می کند که درهر مسلک اجتمایی که خوشایندشان شد می کوشند تا آن را با اسلام تطبیق دهند و این را خدمت به دین می پندارند. به این جوانان نیز که از طریق اندیشه و راهیابی می خواهند به حکومت اسلامی برسند هشدار و اندرز می دهد که « اسلام زمین بی صاحبی» نیست که هرکس دستش رسید « حق دارد نقشه ی خود را در آن طرح نماید.» برای رسیدن به حکومت اسلام ، که تسلیم مطلق به اراده ی خداوندی است و درک فیض آزادی ، که بندگی مطلق ذات احدیت اوست ، باید در زمان حضور از فرامین حکام به حق و اولیای مطلق یعنی پیامبران و امامان اطاعت کرد و در زمان غیبت آنان نیز باید کار اجتماع را به دست علمای عادل و عدول مومنین که به اصول وفروع دین تسلط دارند سپرد و اراده ی خداوند دروحی ها والهاماتش به پیامبران و معصومان به صورت قوانین درآمده و اجرای آن به دس ااولی الامر و نواب امام سپرده شده و اندیشه و جستجو چیزی جز گمراهی نخواهد بود (1)

نشریه « فصلی در گلسرخ » دوره ی جدید جلد 6 ، تابستان 1368- نقل از اسلام ایرانی و حاکمیت اسلامی – نشر بزرگترین مرکز پخش کتاب

source: http://www.iranliberal.com

دیدگاهتان را بنویسید