یک کامنت ازوب سایت اخبارروز
از : یک ایرانی آزرده از هموطنان گروه باز و قبیله گرا
سروش یدر یک جنایت ضد فرهنگی – تاریخی، شرکت داشته
و باید بسیار روشن جواب بگوید. هنوز کمی وقت دارد.
متأسفانه نظرات در دنیای مجازی بر مبنای واقعیت های زندگی نوشته نمی شود، بلکه بر مبنای وابستگی سیاسی افراد است؛ و این خود گمراه کننده است هم برای نظر دهنده و هم برای خوانندگان. عده ای آدم حرفه ای در پای هر مقاله ای می آیند و جنگ نظری راه می اندازند. این عده هم در چپ ها و هم در راست ها هستند. این ها همیشه بحث را به آن گوشه که خود می پسندند می برند و این خیانت است به راستی، به حقیقت. این خیانت است به تاریخ،به نسل فردا.
من عضو هیچ حزب و گروهی نیستم. اگر حزبی چه چپ و چه راست، حرکتی درست انجام دهد باعث خوشحالی من می گردد؛ و اگر حرکتی کریه و ضد مردمی انجام دهد مورد انتقاد من قرار می گیرد. عموماً درصد عمده ای از مردم بر عکس عمل می کنند. قبیله گرایانه عمل می کنند. و همین بد بختی بزرگی است که گویی در خون ما رفته. این نوع بر خورد باعث شده بار ها افراد یا “رهبرانی” سو استفاده چی نیروی ما را برای پیش برد نقشه های شوم و ضد مردمی خود به راحتی بکار گیرند.
تا زمانی که ما یاد نگیریم که به حرکت درست سلام بکنیم و از عمل زشت بدون توجه به اینکه از سوی که باشد، انتقاد بکنیم، عقب افتاده و برده خواهیم ماند. البته برده ای که خود نمی داند برده است.
و اما سروش. من به عنوان یک ایرانی، شخصاً از سروش شکایت دارم. و اگر سروش یک روز به ایران بر گردد، من با شکایت خود به دادگاه رجوع خواهم کرد. هیچ مجازاتی نیز برایش طلب نمی کنم، اما خواستار آنم که همه چیز روشن گردد.
و اگر حق با من نیست بر علیه نظر من دادگاه رای دهد و آن نیز بطور وسیع منتشر شود تا همه ایرانیان حقیقت را آنطور که بوده، نه آنطور که دل ما می خواهد بدانند.
به نظر من سروش دیگر در ایران زمین جایی نخواهد داشت. او در یک جنایت بزرگ تاریخی- فرهنگی، شرکتی فعال داشت. همو بود که دانشگاه ها را بست. هزاران دانشجو را از دانشگاه ها اخراج کرد؛ دانشجویان به دستفروشی روی آوردند، آدم های این آقا به محل کسب اندک نان آنها وحشیانه حمله ور می شدند. می زدند، پاره پوره می کردند. حالا همه آن جنایات را این آقا و دست اندر کاران اش انداخته اند گردن خمینی که مرده است. نه، مرده و زنده ندارد، همه باید در پیشگاه تاریخ جواب بدهند. اینها، این زندگان مرده، به این وسیله دارند از جوابگویی در می روند. و این خیال خامی بیش نیست. سروش در یک جنایت بزرگ شرکت داشته و چنگ این موجود دو رو به خون جوانان ما آغشته است. او خوب است که به عکس های آن روز های خود که با چهره ای سیاه و ارتجاع پسند در تاریخ ثبت شده نگاهی بیندازد، شاید شرمی بکشد. شرم خصلتی بسیار زیبا است که گاه حتی در زشت خو ترین آدم ها بر اثر سیلی تاریخ نمایان می گردد.
این آدم اما از شرم بی خبر است. زیرا اگر اندکی، فقط اندکی شرم داشت، از مردم بزرگ و بخشنده ایران عذر می خواست و به گوشه می خزید. آنوقت مردم بزرگ ایران این موجود حقیر را شاید می بخشیدند. اما این بی شرم همه روزگاران اینک مدعی تر به میدان در آمده! یعنی فرار به جلو را انتخاب کرده تا شاید بتواند مردم ساده دل و شریف را یک بار دیگر بفریبد. کور خوانده است! اگر مردم ایران این در آب و نمک خوابانده را یکبار دیگر بپذیرند، یعنی از تاریخ هیچ نیاموخته اند. و اگر مردم نپذیرند، و باز زور چپانش بکنند، آنوقت بی شک در باره اش در آینده خواهند گفت: یه بار جستی ملخک ………
اینجا دیگر حقه و ترفند کار گر نیست، دیر یا زود حقه باز، خود در چاهی که برای دیگران کنده خواهد افتاد.
این جنایتکار تا به امروز هنوز از مردم ایران عذر خشک و خالی هم نخواسته که هیچ، اگر کسی هم بهش بگوید بالای چشم شما در “انقلاب فرهنگی” ابرو بود، چنان پاچه می گیرد که اگر کسی این رذل ضد دانش و ضد دانشگاه را نشناسد، فکر می کند که با کودکی معصوم طرف است. دروغ همیشه به راه می افتد، اما به منزل هیچ وقت نمی رسد.
هنوز دیر نشده. او می تواند از دو رویی و زشتی بر گردد و به مردم بپیوندد؛ و بر علیه خود و شرکای خود اعلام جرم کند، تا در تاریخ ثبت گردد. او اما این شکوهمندی را در خود نمی بیند، این است که مثل همه مدعیان حقیر و دروغگوی تاریخ مدعی شده است……….
ما اندکی گفتیم از آنچه که با دست تو دو روی چهره سیاه کرده و بازیگر دیروز در دانشگاه ها و خیابان ها بر ما گذشت. خواه پند گیر و خواه ملال.
تا زمانی که شهامت راست گویی را نیابی، بدان که تو را و امثال تو را با فلسفه و هنر کاری نیست. چوب فیلسوف را به آستین مردم نمی چپانند، فیلسوف می درخشد چون آفتاب بر آب اندیشه ها؛ و این همه شکوه و بزرگی کار تو و امثال تو، مردم حقیر، نیست.
۲۲۴٣۷ – تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨٨