دین اسلام، عاجز از گفتکو یا همپرسی (دیالوگ) است. بر کرسی نشاند یک فکر با سفسطه، دیالوگ نیست. از این رو، اسلام، از تبلیغ افکار دیگر، که بنیاد مهر و آزادی و تنوع خواهی هستند، به دهشت میافتد، چون میداند که چنین افکاری برای انسان، جاذبه دارند، و همآهنگ با طبیعت انسانند. محمد، از همان آغاز کار (بر خیز و بترسان = قـُم فانـذر = نخستین امر الله به او)، شریعت اسلام را، برپایه ترساندن و ارهاب و غضب و تحمیلگری، و بزور، شهادت دادن به اسلام گذارد، که طبیعت انسان، از آن انزجار دارد. از این رو، از افکاری که برای انسان، جاذبه دارند، فوق العاده میترسد و نمیتواند وجود آنها را در اجتماع تاب بیاورد
دستهها