Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۷

از« چهـره ِشـعـله » تا « صـورت گِل خشکـیـده » چگونه مـلـت میانـدیـشـد، آنگونه که او نیـست ؟

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

از« چهـره ِشـعـله »
تا « صـورت گِل خشکـیـده »
چگونه مـلـت میانـدیـشـد،
آنگونه که او نیـست ؟

قدرت،برضد«تحول یابی ازخـود=خودآفرینی»هست

آیا انسان،«صورت ِگل خشک» است
یا « شعلهِ یازنده ِآتش » است  ؟

دکارت میگوید که « من میاندیشم ، پس من هستم » . نه تنها یک انسان هست ، هنگامیکه آغاز به اندیشیدن ازخود میکند ، بلکه یک ملت نیز به همان اندازه ، هستی می یابد که ازخودش بیندیشد . اندیشیدن چیست ؟ اندیشیدن ، زبانه کشیدن آتش جان  درحواس ، و تحول یافتن آن درگذار از روزنه ها ی تـور ِحواس ، به « تابش = روشنی وگرمی » است .  بنابر این ، اندیشه ای نیرومند است که انسان با « واژه ای » بیندیشد که ازجان خودش ، میافروزد ، و هستی اورا به اجتماع به هم میتابد و میبافـد . « ham-vaachik یا هم واژگی ، همصحبتی » است .« واژه » ، اندیشه ها وانسانها را درگفتگوبه هم می پیوندد ، چون « وای » ، اصل پیوند هستی است.

Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۷

چرا آتش درفرهنگ ایران بنیاد « آزادی فردِ انسانی » و« بنیادِ پیدایش نظام وتوافق ودوستی وقانون ، دراجتماع »هست ؟

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

چرا آتش درفرهنگ ایران
بنیاد « آزادی فردِ انسانی »
و« بنیادِ پیدایش نظام وتوافق ودوستی
وقانون ، دراجتماع »هست ؟

حـقـیـقـت ، بشنـو ازپـورفـریدون ( ایرج = ارتا )
که آتـش ، ازتـنـور سـرد ، نـایـو ( نمی آید )
باباطاهرعریان

ایرج درشاهنامه که همان«ارتای خوشه» میباشد، کانون آتش است ،و آتش او درتن هرانسانی هست ( تنور= تن+ئور= ئور، آتشیست که درآتشدان تن هست. ئور= آتش ) و حقیقت ، تابش وشعله این آتش است . هرانسانی، سرچشمه راستی وحقیقت ومهراست .
…………………………………………………….

Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۷

مفهوم « نقص » در فرهنگ ایران

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

مفهوم « نقص » در فرهنگ ایران

هستی کامل ،  چگونه ناقص ساخته میشود
چرا ادیان نوری ، انسان را ، ناقص ساخته اند ؟
شیوه های ناقص سازی ِانسان ،
راه رسیدن به « کمال ومعنا وهستی »خوانده میشوند !

تضاد رو، با زیر
……………………………….

زیرخیلی چیزها که علمی شمرده میشوند، نه تنها علم نیست، بلکه ضدعلم نیزهست . زیرخیلی چیزها که حقیقت شمرده میشوند، نه تنها حقیقتی نیست ، بلکه ضدحقیقت  هم هست . زیرخیلی چیزها که خـرد شمرده میشود ، نه تنها بی خردی بلکه ضد خرد هم هست . زیرخیلی چیزها که ارزش واخلاق شمرده میشوند ، نه تنها بی ارزشی وبی اخلاقی هست ، بلکه ضد ارزش وضد اخلاق نیزهست . جامه ِعلم ، بربی علمی وضد علمی میپوشانند ، وجامه حقیقت ، بر بی حقیقتی وضدحقیقت میپوشانند ، و جامه ارزش واخلاق ، بربی ارزش وضد اخلاق میپوشانند، وبدین شیوه ، بی علمی وضد علم خود را ، علم میسازند ، و بی حقیقتی وضد حقیقتی خود را ، حقیقت میسازند ، وبی ارزشی وضد ارزشی و بی اخلاقی وضد اخلاقی ، خودرا دربازار اجتماع و تاریخ ، رواج میدهند .

Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۶

محتویات این مقاله، ازنو بازبینی وگسترده شده است — درفرهنگ ایران ، نخستین بار « زن »، صورت خدا را نقش میکند

محتویات این مقاله، ازنو بازبینی وگسترده شده است

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

درفرهنگ ایران ، نخستین بار
« زن »، صورت خدا را نقش میکند

………………………………..
بانـوگـُشسـپ ، دخـتررسـتـم
زنی که نخستین بار،
با کشیدن ِ« صورت خدا »
، هنر ِنقاشی را درجهان میآفریند
وخدا درنقش زیبایش،همه رامیکشد
…………………………………

بانوگشسپ = آذرگشسپ
…………………………………

«اندیشه جز زیبا مکن » ، کو تاروپود« صورت » است
زاندیشهِ اَحسَن ، تـنـد ، هرصورتی، اَحسَن شده
مولوی

خلاصه گفتار

درآغازکتابِ « بانوگشسپ نامه » ، داستانیست که ریشه بسیارکهن درفرهنگ ایران داشته است و دربرگیرنده یکی از شاخصه های ممتازاین فرهنگ میباشد. درتورات دیده میشود که کشیدن « صورت خدا » ، تحریم شده است ، چون خدا هیچ صورتی ندارد ، ولی درفرهنگ ایران ، درست وارونه این حکم ، این زن هست که نخستین بار، صورت خدا را نفش میکند، و دراین نقش هست که همه جهان ، « مجذوب زیبائی خدا دراعمال وافکارواحساسات انسانی» میشوند . گوهرخدا وحقیقت ، زیبائیست، و نیاز به امرونهی وعـنف ودرشتی( خشونت) وتهدید ندارد ، چون زیبائی، گوهرانسان را میکشد .

این داستان، گواه براین پیشینه میباشد که این « زن » بوده است که نخستین بار ، تجربه دینی داشته است و با زن هست که « دین » درگیتی ، بنیادگذارده شده است  و « فروزه بنیادی  تجربه دینی زن » چه بوده است . دراین تجربه دینی زن ، خدا وحقیقت ، اصل کشش هستند . درفرهنگ ایران که زن ، بنیادش را گذاشته است ، کشیدن نقش ازصورت خدا، برای «شناخت زیبائی خدا» ، ضروریست، چون « زیبائی خدا، در اندیشه وگفتاروکردارانسانست که صورت به خود میگیرد ونقش می بندد » . این دوگونه جهان بینی ، بیان دو تجربه ژرف ِ متضاد انسانها در تاریخ باهمست که شناخت آن ، همه گستره های اخلاق وهنروسیاست واجتماع را معین میسازند . البته واژه « داستان = داته استان » ، دراصل به معنای «دین » است (در هزوارش داستان، به معنای دین است) ، و « داته » ، به « بینش زایشی ازگوهر ِخود ِ انسان» گفته میشده است . اصطلاح « داد » هم  بیان چنین گونه بینشی است .  « دین » ، آموزه ای وحی شده ازغیب ( ترانسندس ) به فردی برگزیده  نبوده است .  مثلا به بدعت و عقیده باطل و الحاد و مخالف دین رسمی ومسلک غلط « جوت داتستان =yut daatastaan » گفته میشده است ( جوت = درمتون زرتشتی به معنای جدا وغیروضد است) .

Categories
جـشـن در ایران

درسکولاریته، هرروزی،جشن است درفرهنگ ایران – هرروزی، نوروزاست

منوچهرجمالی

درسکولاریته، هرروزی،جشن است
درفرهنگ ایران

هرروزی، نوروزاست

جشن، همیشه با« نوشدن » کاردارد
«چرا نوروز ،جشنی شد که انسان، دشمن خردِ جشن سازِِ خود شد »
روایت شاهنامه ازنوروز، روایتی ازموبدان زرتشتی در دوره ساسانیانست
معنای « سکولاریته» اینست که: زندگی در زمان ، جشن است. زندگی، خندیدن درزمانست.

VIEW AS HTML — VIEW AS WORD.DOC — VIEW AS PDF

Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۷

هسـتی = بـافـتـه. کـمال = بـافـتـه. جان وتن باهم می بافند. تـَن ، « هستی » است

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

هسـتی =  بـافـتـه
کـمال =  بـافـتـه
جان وتن باهم می بافند
تـَن ، « هستی » است

همه چیزهارا به یک علت ( مانند ارسطو) یا به یک زیربنا ، یا به یک اراده ( مانند اسلام وادیان نوری) کاستن ، برضد فرهنگ ایرانست . با معلول ومخلوق شدن ، همه چیزها ، « وسیله واسباب» و« بی ارج = بی اصالت » ساخته میشوند، واین ازدید فرهنگ ایران ، اندیشیدن درگیتی را سست وناقص میکند . درفرهنگ ایران ، درهرچیزی وتـنی ، « اصل آفریننده وپـُری وسرشاری ولبریزی » هست ، وهمه چیزها ارجمند هستند و هیچکس حق ندارد ، دیگری را وسیله خود یا عبد خود سازد . این اصل آفریننده ، که یک نامش « ارتا » بود ، یک رویه نرینه داشت که « اشه = اشا » نامیده میشد ، ویک رویه مادینه داشت ، که « اشـی ، اشی به  » نامیده میشد که « اصل غنا وسرشاری ولبریزی وپُـری » بود ، واین دورویه که باهم قرین وجفت وانبازند ، درتن یا زهدان (= انتره =اندر= انتله ) هرچیزی هستند ، و این غنا وسرشاری درتن هرچیزیست که نامش نزد ارسطو« انتلشی= انتر+ اشی » شده است ، وبدینسان ارسطو، با اند یشه « انتلشی » ، به سراندیشه علت نخستین درفلسفه اش، تعادل بخشیده است  .

Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۷

با رشـته جان، بافـتـن یا انسان چگونه باتجربیات ژرف در زندگی، به خود،صورت میدهـد

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

با رشـته جان، بافـتـن
یا
انسان چگونه باتجربیات ژرف در زندگی، به خود،صورت میدهـد

…………………………………………………………
چگونه ، دیدن کرم ابریشم ودگردیسی اش به پروانه ،
فلسفه زندگی ایرانیان را عبارت بندی کرده است ؟
………………………………………………………….

از تنیدن وتابیدن و رشتن وبافتن ِاندیشه وکرداروگفتار

ما امروزه « تجربیات ژرفی که سراپای وجود انسان را تکان وتحول میدهند » ، بسیارکم داریم ، چون معرفـتهائی  که درآگاهی ما گسترده شده اند، جان مارا از ارتباط « مستقیم وبی واسطهِ هر تجربه ای » باز میدارند . وارونه آنچه ادعا میشود ،  سطح آگاهبود ما ( آگاهی ما ، همیشه سطح ِ بود ماست) ، بزرگترین سد میان تجربیات زنده  وجان ماست .  درست این پوشهِ نازک آگاهبودِ وجود انسان ، راه رسیدن به جان را به شدت  کنترل میکند، و راه تجربیات ژرف را به ویژه می بندد . درواقع خود آگاهی ما ، دروازه کنترل تجربیات وتحول یابی آنهاست . دراین دروازهِ آگاهیست که ورود  تجربیات ، کنترل میشوند ، وهمه تجربیات ، با « تغییرشکل داده شدن » ، حق ورود در روان وجان را می یابند .  درگذشته ، دیدار ناگهانی یک پدیده نادرپیش پا افتاده ، سراپای وجود انسان ویک فرهنگ را تکان میداد ، وبرای آنها عبارت بندی میکرد که برای ما باورناکردنیست . فرهنگ ایران ، با این سراندیشه آغازشد که ، انسان، هنگامی تجربه ای ژرف  ازپدیده ها دارد که با « شیرابهِ درون آنها بیامیزد» ، و  شیرابه یا « رَس = رَز= رنگ » آنها ، در درونش ، روان شوند وبا جان او بیامیزند . آنگاهست که تجربیات ما ، نرم و روان و گداخته میشوند ، و  خون تن خود مان میشوند ، و آنگاهست که این خونابه را ، تبدیل به ماده خامی میکنیم که میتوان به آن شکل « رشته اندیشه وکردار وگفتار» داد ، و با این رشته ها ازجان تابیده شده است که میتوانیم به خویشتن ، صورت بدهیم وخود را بیافرینیم . اساسا  جائی فرهنگ هست که انسانها بتوانند ، به خود، صورت بدهند ، وبا رشته های بافته ازجان خود ، خود را ببافند . جان ما تا زمانی خشک وبی خونست که آنچه را درزندگی برای ما روی میدهد ، با جانمان تجربه نمیکنیم و همیشه برای زنده ماندن ، بایستی اندیشه های بیگانه را ، به ما تزریق کنند . ما ازخون وامی که هرروز به ما تزریق میشود ، زنده ایم . « تجربه کردن رویدادها با جان » ، « جفت شدن و آمیختن جان با تجربه هاست » ، یا به عبارت دیگر، شنا وری در شیرابه جهان واجتماع ، و هنجیدن یا جذب کردن درتن ، و تبدیل کردن آنها به خون زنده ، یا به جان است ( جیو = جان = خون ) .

Categories
جـشـن در ایران

پیدایش ِجهان ازیک تخم

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

پیدایش ِجهان ازیک تخم

با چهارشنبه سوری
غایت زندگی،« سوروشادی » میشود

چهارشنبه سوری

جشن ِپیدایشِ زمان وزندگی ِتازه
از آهنگِ موسیقی وازگـرمیِ ِمهـر

«سور»،غایتِ زندگی درگیتی

بادا مبارک درجهان ، سوروعروسیهای ما
سور وعروسی را خدا ، بـبـُریـد بر بالای ما
زُهره ، قرین شد با قمر، طوطی ، قرین شد با شکر
هرشب، عروسی دگـر، از« شاه خوش سیمای ما »
مولوی

« سوروعروسی وشادی » ، جامه ایست که خدا برای وجود ما بریده و دوخته است . به عبارت دیگر، غایتِ گوهری ِ زندگی درگیتی ، جشن عروسی انسان ، یا انبازی وآمیزش او ، با طبیعت وانسانها وخدا و معنا وگوهرچیزها درزمانست . این شناخت و مهرورزی وکشش ِبدان ، ازکجا آمده است ؟ این سراندیشه ایست که درفرهنگ ایران ، در«جشن چهارشنبه سوری» به خود ، شکل داده است ، ولی دراثرمبارزاتی شدید ودرازمدت ، که با این « غایت » ، معنا ومحتوای آن شده ، این پیوند میان جشن چهارشنبه سوری، وغایت زندگی درگیتی ، فراموش ساخته شده است ، ولی خود ِ آئین ِظاهری جشن ، ازملت ، نگاهداشته شده است . امروزه ، رویکرد به سکولاریته یا « زندگانی زمانی » ، آتشی است که از زیرخاکستر هزاره ها ، ازهمین جشن وازجشنهای دیگر ایران ، باز افروخته وشعله ور میشود .

Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۶

دیو،دیبا(جامهِ ابریشمی ِنازکِ منقش) میشود

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

دیو،دیبا(جامهِ ابریشمی ِنازکِ منقش) میشود
………………………………………………..
چگونه « اصل مهـردردگر دیسی » ،
در« زندگی وزمان»، چهره، یاشکل مییابد
…………………………………………………
دیـوه (= سیمرغ = کرم ابریشم  ) ،
به خود،در« دیبه=دیبا»شدن،چهره( بیدخت) میدهد
…………………………………………………

خاک شیراز، چو « دیبای منقش » دیدم
زان همه «صورت زیبا » ، که درآن « دیبا» بود – حافظ

درشاهنامه این « دیو » هست که تغییرشکل میدهد وتحول می یابد . گاهی پیکریابی مهر میشود، وگاهی آشپزمیشود، گاه آموزگارمیشود ، گاه پزشک میشود وگاه موسیقی زن (خوشنواز) میشود . بدینسان « تحول یابی» ، گوهر« دیوی » دارد.با قرین ساختن پدیده ِ« تحول = دگردیسی=jadag wihirih =wardishn =metamorphois » با « دیو » ، پدیده تحول در آفرینش (= آفریدن، تحول یافتن است) نفرین میگردد وزشت ساخته میشود . ولی دریکجا ی ازشاهنامه نیز، تصویری دیگر از« دیو» پیش میآید که چهره مثبت دیو را مینماید . در داستان تهمورس دیده میشود که  دیوانی که با افسون آنهارا می بندد، چون او « دیو بند » است . البته چنانچه پنداشته میشوند ، « دیوبند » ، دراصل به معنای دربند کردن دیوها نبوده است ، بلکه به معنای گوهرپیوندی یا مهری دواصل باهم بوده است که سرچشمه آفرینش روشنی است . روز شانزدهم هرماه که روز مهرباشد ، هم دیوبند نامیده میشود وهم با مهرگیاه اینهمانی دارد ) ، دیوهائی که تهمورس ازاو به جان  زینهارمیخواهند :

Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۶

نقاش، کِـرم ابریشمیست که باشیرابه جانش درنقش بستن درپرنیان ، پروانه رنگارنگ میشود ، تا شیرابه گلهارا بنوشد – چرا ، بر پرنیان ، نقش می بستند ؟

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

نقاش، کِـرم ابریشمیست
که باشیرابه جانش درنقش بستن درپرنیان ،
پروانه  رنگارنگ میشود ، تا شیرابه گلهارا بنوشد

چرا ، بر پرنیان ، نقش می بستند ؟

چرا خدای ایران، چهره خود را برپرنیان ، نقش می بند؟
چرا با نوگشسپ ، چهره دخترسیمرغ را برپرنیان میدوزد؟

نقاش، کِرم ابریشم است . کرم ابریشم وپیله  درعربی ،« دوده القز»  نامیده میشود . « قـز» ، همان « کچه » است که به معنای « دوشیزه » است ونام زنخدای ایران بود ه است . به نیایشگاهای او، « دیرکچین = درکچین » گفته میشد . بسیاری می پندارند که این نیایشگاه چنین نامیده شده ، چون با گچ اندوده شده است . در بهمن نامه دیده میشود که « هما » ، دیرکچین را میسازد . دودة القز، هم به پیله وهم به کرم ابریشم گفته میشود . درهرزندی درآذربایجان به کرم ابریشم ، باراماکرمیbaaramaa-keremey  گفته میشود که « کرم بهرامه » باشد( یحیی ذکاء) . درفارسی هم به جامه سبز وهم به ابریشم وهم به بیدمشک ، بهرامه گفته میشود ( برهان فاطع ) . البته نام دیگر بیدمشک ، بهرامج یا بهرامه یا شاه بیدیا خلاف هست . بهرام ، جفت جداناپذیراز« سیمرغ ورام یا بیدخت » است که ازمهرورزی این دواصل باهم ، جهان وانسان ، آفریده ( آ- فری- تن ) میشد . . بااستیلای اسلام ، ازنامبردن زنخدای ایران می پرهیز یدند و به جای آن « بهرامه » میگفتند .  ازاینجا میتوان شناخت که «  قـز» که به ابریشم گفته میشد ، همان « کچه = بهرامه » زنخدای ایرانست . زرتشتیها ، بدین علت ازپوشیدن جامه ابریشمی اجتناب میکردند . جامه ابریشمی بی درز وروشن ، معنای « بهرامه وکچه » داشت و پرنیان وحریر ( هر+ ایره = سه نای= سئنا = سیمرغ ) نیز اینهمانی با این زنخدا داشتند . چرا ؟  چون « دودی=dudhi » درسانسکریت به معنای « شیری = آنچه ازشیراست » و2- دارای شیرابه  و3- آهار و4- نام گیاهان گوناگونیست که باشیرابه اند . درسانکریت ،    به شیر وشیرابع وافشره برخی ازگیاهان گفته میشود . دوده چهرانا ، به معنای شیربه بچه دادنست . دوده بهائی ، به معنای  برادرشیری است ، و دوده پلانا به معنای مکیدنست ، و دوده پلائی به معنای دایه است که به بچه شیرمیدهد . درکردی به دختر، دوت گفته میشود . زنخدای ایران، نقاشی است که با شیرابه یعنی اصل جانش، گیتی را نفش می بندد و بدان چهره میدهد .