دسته‌ها
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۶

درفرهنگ ایران ، این انسانست که به خود،صورت میدهد

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

درفرهنگ ایران ،
این انسانست که به خود،صورت میدهد
……………………………………………..
خدا،طرح ِاصل زیبائی،درگوهرانسانست
که اودراندیشه وکردارش،نقش میکند
………………………………………….
«بانوگـُشسپ،نخستین نقاش جهان»

درادیان ابراهیمی ، این یهوه وپدرآسمانی والله هستند که به انسان، صورت میدهند. ولی درفرهنگ ایرانی ، این انسانست که درسراسرزندگی خود ، به خود، صورت میدهد یا خود را می نگارد. درفرهنگ ایران ، انسان در گوهرنهفته خود، ناگهان به طور آذرخشی ، نگاره، یا طرح زنخدای زیبائی را می بیند، و بایک دید عاشق زیبائی این گوهرنهفته خود میگردد، و آنگاه درسراسرعمرش میکوشد این طرح وانگاره را،دراندیشه ها ودرگفتارها و درکردارهای خود ، نقش کند و به خود ، صورت بدهد . انسان میخواهد که خدای زیبائی (= هوپری= آتش جان ) درگوهرخود را بکشد ، ولی درپایان ، او صورت خود را درپیش چشم خود می یابد .  این انسانست که خودش ، نقش خدای زیبائی شده است که یکبارفقط طرحش را با یک چشم به هم زدن ، دیده بوده است . سراسر زندگی انسان، یک پرده نقاشی( پرنیان یا پرند ) است و انسان، نقاشیست که اصل زیبائی را آذرخشگونه درگوهرخود ، یکبار ناگهان دیده ، و اورا چنان برانگیخته است که میخواهد این زیبائی را در اندیشه وکرارو گفتارواحساسات خود ، واقعیت بدهد .

دسته‌ها
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۶

جـان انسـان ، رود ِ جوشان وتازان(موّاج)است جان=جی+یان=خانهِ رام،خدای زندگی

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

جـان انسـان  ،
رود ِ جوشان وتازان(موّاج)است
جان=جی+یان=خانهِ رام،خدای زندگی

« جان= زندگی » انسان، به انسان میگوید :
گنج دل زمین،منم، سر، چه نهی توبرزمین؟
قبله آسمان منم،رو چه به آسمان کنی؟- مولوی

خـدا ی مُــرده
……………..

درتاریخ تفکرفلسفی ، نخستین بار این نیتچه بود که  پیامبری بنام زرتشت ، خلق کرد که با زرتشت تاریخی ، درتضاد بود . زرتشت تاریخی ، آفریده یک فیلسوف نبود . خلق یک پیامبر به وسیله یک فیلسوف ، بیان چرخشی نوین درآفرینش ارزشها دراجتماع بود . فیلسوف نوین ، پیامبرنمیشود ، بلکه پیامبر ، خلق میکند ، تا خالق ارزشها بشود . فیلسوف نوین ، خردِ انسانی خودش را آفریننده ارزشها میداند . این آگاهبود تازه فلسفه نوین ، ازخودش بود . کارفلسفه نوین ، تاءیل پدیده ها نیست ، بلکه « آفرینش ارزشهای نوین برپایه خرد انسانی » است . نیتچه  ، فیلسوفیست که پیامبری خلق کرد که دریافت که آنچه را دراجتماع بنام خدا میشناسند وبراجتماع حاکمست ، مُرده است ، چون دریافت که خدای زنده ، درخودش هست . تفکر زنده فلسفی ، با تنش وگلاویزی ِ همین «خدای مرده که برجامعه حکومت میکند» ، با « خدای زنده که در درون جان انسان زندانی شده است» کار دارد . بپاخاستن این خدای زنده درجان هرانسانی  است که ارزشهای نوین میافریند .

دسته‌ها
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۶

گرانیگاه فرهنگ ایران،«تازگی»است پیشرفت و توسعه ، به غایت تازه کردن زندگی درگیتی …

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

گرانیگاه فرهنگ ایران،«تازگی»است
پیشرفت و توسعه ، به غایت تازه کردن زندگی درگیتی
………………………………….
چرا درفرهنگ ایران، خدا وانسان هردو،
«خوشه » ، برفراز« درخت همیشه سبزند » ؟
…………………………………..
سبز= اصل جهان هستی= ساپیزه
فرازسَروِهمیشه سبز،آشیانهِ سیمرغست
سرو = اصل تازگی زندگی درگیتی

آرمان امروزه ای که ما ازغرب وام گرفته ایم وروانمان را سراپا تسخیرکرده است ، پیشرفت وتوسعه است . درحالیکه آرمان فرهنگ ایران، « تازگی » بوده است . ایرانیان ، خرسندی و شادی ونیرومندی را ، در تازگی زندگی میدانستند . پیشرفت وتوسعه ای که زندگی را روز بروز تازه نکند ، علت افسردگی و سستی و ناتوانی جان میگردد ، وزداینده جان ازخرد است . ازآن پس، جان ما درخرد ما ، حضورندارد ، وخرد ما ، تبدیل به « عقل ملول» میگردد . پیشرفت وتوسعه ، بایستی تابع « اصل تازگی زندگی درگیتی » گردند . زندگی (=جان)، همیشه در رابطه مستقیم وبیواسطه حواس با دگرگونیهای جوهری پدیده ها درگیتی ، تازه میشوند . تازگی ، به روان بودن آب و تموج آب گفته میشود . شیرابه گیتی (= خور) یا پدیده ها ، همیشه روان وجاریست ، و جان را از راه «حواس ِ همیشه آمیزنده با این پدیده ها » ، تروتازه میکند . زندگی ، هنگامی شاد است ، که همیشه ازنو، تروتازه بشود .  وتروتازگی ، برضد ملالت است .

دسته‌ها
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۶

اخلاق ، بر بنیادِ « شاد کردن حواس » آزادی برای جلوهِ زیبائی ها دراجتماع

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

اخلاق ، بر بنیادِ « شاد کردن حواس »
آزادی برای جلوهِ زیبائی ها دراجتماع

درفرهنگ ایران ، با شاد کردن حواس هست که میتوان « زیبائی ونیکی ورادی وسرفرازی و راستی » را ازدرون جان انسان ، شکوفا وآشکارکرد . آفرینشِ ارزشهای بزرگ اخلاقی ، پیآیند انبازوجفت شدن شادی وخرّمی ، با جان انسان ، ازراه حواس است ، نه پیایند امر ونهی بینشی که از مردمان ، با تهدید ویا نوید ، اطاعت وتابعیت میطلبد . جان انسان، تخم یا آتش ِ خود خدا ( ارتا= اخو ) زیرخاکسترنهفته یا تن هست . انسان، عبدِ الله نیست ، بلکه همبغ و همآفرین خدا ( ارتا ) هست ، وباهمدیگر ، نه تنها روشنی وبینش ، بلکه « نیکی وزیبائی وراستی ورادی وسرفرازی وشکوه » را میافرینند .   دیدن زیبائی و رنگها ونقشها و چهره ها ، وشنیدن نواهای خوش وخوشنوازیها ، و بوئیدن بوی خوش گیاهان وگلها و دسته های گل وگیاه ، و مزیدن نوشابه های خوش وافشره های شیرین وباده سرخ گوارا ، حواس انسان را شاد وخرّم میکنند ، و این شادی وخرّمی حواس ، آتش زنه و آتش افروز جان درانسانند، و این شادی وخرمیهای حواس هستند که جان انسان را تحول به نیکی وزیبائی ورادی وراستی وسرفرازی میدهند ، که درتخم ( اخو= ارتا ) نهفته است .  نیکی واحسان وزیبائی وراستی، پیایند شادی همه حواس هست . شعرمولوی ، رد پائیست که ازاین اندیشه بنیادی فرهنگ ایران به جای مانده است  :

ز اقتران خرّمی با جان ما    می بزاید « خوبی واحسان ما »

برغم پیدایش ادیان نوری که الاه واحد شان ، که به ماوراء طبیعت میرود ، و مانند ارتا خوشت ، دیگر زهشی ( immanent) وگنج نهفته درتن (=jibun=ji bun ) نیست ، هنوز شعرای ایران ، طالب آنند که با خدایشان که محبوبه اشان میشود ( زُوش، فرید= فریت=پری = رند افریت ) از راه حواسشان وبیواسطه  بیامیزند وانبازشوند .

دسته‌ها
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۶

ازجهان « رنگ وبـوی= سکـولار» به جهان « بی رنگ وبی بـوی »

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

ازجهان « رنگ وبـوی= سکـولار»
به جهان « بی رنگ وبی بـوی »

………………………….
هنگامی«شادی» و«جان» باهم میآمیزند
« خوبی وزیبائی » را باهم میآفرینند
…………………………………….
وزقـران ِ« خـرّمی» با « جان ما »
می بـزاید « خوبی واحسان ما »- مولوی

رسیدن به شادی وخوشی ، دراحساس کردن بهترولطیف ترومتنوع تر پدیده هاست ، نه درصعود کردن در مفاهیم انتزاعی و فراسوی جهانی برای رسیدن به شادی ، وبریده شدن ازمحسوسات ، ویا گریختن ازمحسوسات وخوارشمردن آنها . درفرهنگ ایران ، هرحس کردنی ، « بوئیدن» است ، درحالیکه امروزه ما به آنچه فقط با حس شامه ( بویائی ) ، میبوئیم ، بو ئیدن میگوئیم . درحالیکه فرهنگ ایران ، همه حس کردنها را « بوئیدن » میدانست. وبوئیدن ، هم « بوی کردن » وهم « بوی دادن » بود . ازاین رو جفت شدن وآمیختن وامتزاج و اقتران با گوهر ِپدیده ها ،  « همبوی = جان درکالبد شدن » با آنها بود نست ، و این ، یافتن ِ اوج مهرورزیدن وشادیست . انسان در دیدن رنگها و درشنیدن آهنگها ونواها وچشیدن نوشابه ها …. می بوید ، یا به عبارت دیگر، همه حواس ، انسان را با گیتی همآغوش میکنند ، آنهارا ازجان خود آبستن میکنند و خود، ازجان آنها آبستن میشوند . انسان با حواسش، کشف شادی وخوشی وسعادت را میکند . همانسان که انسان « بوی چیزها» را با « دم = باد = وای » ، به درون سینه می هنجد ، و آتش زندگی را درخود میافروزد ، همانسان دیدن رنگ وز یبائی وشنیدن آهنگ ونوا ، و مزیدن نوشابه ها ، و بسودن انسانها ،  به درون او راه می یابند و با جان او میآمیزند  ،و جان اورا برمیافروزند . انسان با حواسش، گیتی را « می بوید » و دران بوئیدن، با گیتی ، جش عروسی برپا میکند و باهم جان دریک کالبد میشوند .

دسته‌ها
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۶

« مهـر» درفرهنگ ایران ، به معنای ، اصل ِ« همـآفرینی » است

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

« مهـر» درفرهنگ ایران ،
به معنای ، اصل ِ« همـآفرینی » است
………………………………………..
«مهر»به معنای آنست که مردمان باهم
ارزشها ونظام وقوانین را میآفرینند
………………………………………………
سیمرغ
خدای مهر، برفراز سه درختِ « بوی»
…………………………………………..
بـوی ِمهر= خـرد

انسان (= مردم ) ، بذریست ازخوشه خدا ( = ارتاخوشت، خوشه=اخو+شه ) ، و ازاین بذر که اخو یا « اهو= اهورا» باشد، چهاربرگ، یا چهار پر، یا چهارنیرو فرامیجوشند وآشکارمیشوند که 1- بوی و2- روان و3- دین  و4- فروهر باشند . 1- « بوی » ، خردیست که برپایه «حواس» ، میجوید ومیآزماید وبرمیگزیند و  با گیتی ، انبازو همآفرین وهمبوی میشود . 2- روان ، پیکریابی  موسیقی وسرود( مانتره) ورقص ونوا ورامشگری است . 3- دین، پیکریابی زیبائی ونقش ورنگ است . 4- فروهر، اصل  دگردیستی یا متامورفوزدر«اخو= اصل زندگی » هست . دربررسیهای گذشته دیده شد که درتجربه گرشاسپ در گرشاسپ نامه ،  سیمرغ (ارتای خوشه ) یکباردر موسیقی ونوا ورقص ، چهره به خود گرفت  وبار دیگر، درنقوش و رنگارنگی که زیبائی باشد چهره به خود گرفت . این دوچهره ، همان چهره های « روان » و « دین » ِ اخویا آتش جان میباشند . درشاهنامه ، ارتا یا سیمرغ ، چهره  « بوی » به خود میگیرد . سیمرغ ، گسترش بوی سه درخت 1- صندل 2- سرو، و3- عود است . طبعا این سه چهره سیمرغ ، سه چهره  گوناگون همه تخمهای او ، درجان انسانها نیز هستند .

دسته‌ها
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۶

چـرا در فرهنگ ایران حقیقت، با قدرت وهیبت وعظمت، اثبات نمیشود ، بلکه هرحقیقتی را باید ازبویش شناخت

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

چـرا در فرهنگ ایران
حقیقت، با قدرت وهیبت وعظمت، اثبات نمیشود ، بلکه هرحقیقتی را باید ازبویش شناخت

درفرهنگ ایران ، نیکی ، هنر، شادی ، حقیقت ، فرهنگ ، طبیعتِ آشکارشونده انسان هستند . اینها ، کشش ِ گوهری بسوی آشکارشدن و پدیدارشدن دارند .  اینها همه ، گوهر نخستین انسان ، «ارتا » هستند که تخم سیمرغ است ( سیمرغ = ارتای خوشه= اخو+ شه ) . یکی ازمعانی پیشوند « سی » در نام سیمرغ ، « سنگ » است که اصل امتزاج واتصال ، یعنی « مهر= انبازی=همبوئی=صمیمیت» هست .  درکتاب ویس ورامین به خوبی دیده میشود که ویس ، مهرخود را اینهمانی با « سنگ» میدهد:

دسته‌ها
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۶

چـرا فرهنگ ایران فرهنگ گل وبلبل است ؟ گـُل = سیمرغ ، بلبل = سروش آشکارشدن سیمرغ درسروش آشکارشدن ارتا در«مهـروخرد» اشـه = فـنومِن= آشکارشونده حقیقت،ازگوهرخودچیزها،آشکارمیشود

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

چـرا فرهنگ ایران
فرهنگ گل وبلبل است ؟
گـُل = سیمرغ ، بلبل = سروش
آشکارشدن سیمرغ درسروش
آشکارشدن ارتا در«مهـروخرد»
اشـه  = فـنومِن= آشکارشونده
حقیقت،ازگوهرخودچیزها،آشکارمیشود

بلبل ازفیض گل آموخت سخن، ورنه نبود
اینهمه قول وغزل، تعبیه درمنقارش- حافظ
گوش بگشای که بلبل به فغان میگوید :
خواجه ، تفصیرمفرما،….. گل توقیق ببوی- حافظ

سیمرغ (=هما= عنقا= ققنس=سمندر=اردیبهشت= فروردین ..) و «سروش » ، دو خدای ایران هستند که نامشان هیچگاه در ادبیات ایران، فراموش نشده است وهرگز  نخواهد شد . این دو خدا ، خدایان خانواده سام وزال ورستم بوده اند ، وپیوند ناگسستنی با همدیگر داشته اند . آنچه درسیمرغ هست ، درسروش، آشکارمیشود /سیمرغ ، درون وگوهر خود را درسروش مینماید ، و هرانسانی، سروش ویژه خود را دارد . سروش ، یکی ازپنج بخش فطرت انسان درفرهنگ ایرانست . سروش، پیکریابی « فردیت انسان و استقلال بینش فرد انسانی » است . به عبارت دیگر، حقیقت ، بیواسطه ازدرون هرفردی به او، آشکارمیشود . سیمرغ که ارتا باشد ، درسروش ، آشکاروپیدا میشود . این روندِ آشکارشدن را یونانیها ، « فنومن » میگفتند ، فرهنگ ایران بدان « اشه » میگفته است که واژه « آشکار» ازهمان ساخته شده است . خدا یا حقیقت که درژرفای بن ، تاریکست ، درتحول گوهری ، پیدایش می یابد . آنچه دردرون هست ، تبدیل به چیزبرونی میشود . درونسو، برونسومیشود و ازبرونسو ( پدیده ، فنومن ) میتوان ، حقیقت یا گوهرهمه چیزهارا شناخت ( فنومنو لوژی = پدیده شناسی) . خانواده رستم بدان ، « پیدایگی» میگفتند . هنوز بلوچ ها به زاده شدن، « پیدا شدن » میگویند . انسان دراثراین « اشه یا شفافیت ودرون نمائی خدا که حقیقت درون هرچیزیست » ، میتواند « گوهربین » باشد ، و نیک را ازبد تمیزبدهد . ارتا ، « گوهرتاب » است . گوهرتاب ، به پیراهنی که زنان در موسم گرما دربرمیکنند، میگویند که چنان لطیف ونازک میباشد که بدنشان از اندرون مینماید.

دسته‌ها
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۶

درفرهنگ ایران حقیقت، فـوران میکند وآشکارمیشود ولی دروغ ، روشـن میسازد « اَشـا»: آنچه آشکار(اشا+کار)میشود

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

درفرهنگ ایران
حقیقت، فـوران میکند وآشکارمیشود
ولی دروغ ، روشـن میسازد
« اَشـا»: آنچه آشکار(اشا+کار)میشود

درفرهنگ ایران ، تخم یا اصل یا نخستین عنصر (ارتا=اخو= axv=xva ) یا بُن، که آبستن به حقیقتست، فوران میکندو میجوشد وازخود لبریزمیشود .درجوشش وفوران ِ1-«نقش ورنگ » و 2-« نوا و آهنگ موسیقی » و 3- « عطریا بوی خوش » ازخود ، شادی و تندرستی ونیرومندی وجوانی ( بُرنائی = پُـرنای ) خود را می یابد. غنای خود را در فراسوی خود می بیند وحس میکندو می یابد . در1- نقش ورنگ و2- بوی و3- موسیقی ، ازگوهرخود از« اخو= خوی » خود ، کام می برد .

دسته‌ها
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۶

درفرهنگ ایران « خـود » ، به معـنای ِ « تخم ، یا اصل آتـش » است «خود»،همان معنای«خدا» رادارد

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

درفرهنگ ایران
« خـود » ، به معـنای ِ
« تخم ، یا اصل آتـش » است
«خود»،همان معنای«خدا» رادارد

چرا « خود که اصل آتشست » ، ابلیس ساخته شد ؟

درفرهنگ ایران « خود=xvat » ، تخم آتش است . تخم ، به معنای اصل ومبدءوسرچشمه است . انسان، خودیسست که اصل وذات آتش میباشد . ایرانیان، با این تصویرچه میگفتند؟ این سخن، چنانچه پنداشته میشود ، یک تشبیه شاعرانه نبوده است . انسان ، خود را « اصل آتش، گوهرآتش» میدانسته است که حبه ای یا اخگری از« کانون آتش» که خدا یا ارتای خوشه ( اردیبهشت)است درتن (آتشکده ) او قرارگرفته است. « خود » ، تخم خدا، یا به سخنی دیگر، فرزند خدا وهمگوهرخدا، وآفریده ایست که برابر با آفریننده اش هست . فرهنگ ایرانی برپایه برابری « آفریننده با آفریده » بنامیشود ، وبه کلی برضد تصویر خدایانیست که برترازانسان ، وحاکم برانسان و خواهنده اطاعت وتابعیت ازانسانند . به عبارت دیگر، «خدا=xva-daay » و«خود= xvat=xva » باهم برابرند، چون همگوهرند ، چون هردو « ازخود = قائم به ذات » هستند  . خدا « xva-daay» ، بیان معنای واژه ِ خود وخوا«xva= xva-t » هست که تخم وخایه( تخم مرغ ) باشد که ازخود ، تحول می یابد و خودرا همیشه ازنو میآفریند . به عبارت دیگر، خدا ، همان واژه خود وخوا ( xva-t=xva ) هست که معنای خودرا گسترده و به عبارت آورده است . آنچه درباره آفریننده گفته وسروده میشود ، درباره گوهرخدائی فرد هر انسانی هم هست . خدا درخودها ، امتداد می یابد و خودرا می پراکند وپخش میکند . خدا وخود ، دردوجهان گوناگون نیستند. خدا که خوشه است ، درهرتخمی ازخود ، هست . این اندیشه ، گواه بر« یقین فوق العاده انسان به خود» هست که سرچشمه همه آزادیها ازهمه قدرتهاست ، وطبعا هرقدرتی درپیدایش، با این « یقین انسان به خود » ، گلاویزمیشد . هرقدرتی باید این رابطه انسان باخدا، واین تصویررا حذف ونفی و طردکند، تا بتواند دوام بیابد . دوواژه « خدا » و« خود » ، بیان ِ یکی از برجسته ترین اندیشه های ژرف ایرانیست که درکمتر زبانی یافت میشود  . هیچ قدرتی نمیتواند « ازخود بودن هرانسانی » را بپذیرد . اینست که هرقدرتخواهی ، با گوهرانسان که آزادی ( ازخودبودنست) گلاویزمیشود . فرهنگ ایران ، درستیز همیشگی باقدرتهای حکومتی ودینی واقتصادی درتاریخ بوده است .و قدرتها ، درست هزاره ها پیش ازتاریخ ودرتاریخ ، برضد این یقین انسان به خودش ، جنگیده اند و کوشیده اند این یقین را از« خود ِ انسان » بگیرند . چگونه میشود دربرابرچنین آرمانی ازانسان ، انسانی خلق شود که بگوید :